چگونه بر نگرانی غلبه كنیم؟
نويسنده:
منبع:مجله پرسمان
«نگرانی‏» ، گاهی همچون خوره، به جان روح آدم می‏افتد . این هم یكی از بیماری‏های شایع در میان برخی از جوانان است، البته سالخوردگان نیز از نگرانی‏های خاصی رنج می‏برند . چگونه می‏توان بر این بیماری روحی غلبه كرد؟ روش دست‏یافتن به روحی آرام و دلی پرامید و خاطری آسوده چیست؟ عوامل نگرانی آور كدامند؟ چرا بعضی‏ها دچار «افسردگی روحی‏» می‏شوند و احساس «دل مردگی‏» به آنان دست می‏دهد؟ چگونه می‏توان «اضطراب‏» را از خود دور كرد و از زندگی لذت برد؟
«نشاط و شوق زندگی، زچهره‏ها رمیده است
و جغد دل فسردگی، به روی بام خانه‏ها نشسته است
خنده‏ها تصنعی،
چهره‏ها، سلام‏ها، عبوس و سرد
و قلب‏ها جدا زهم، اسیر غم
و اندرون سینه‏ها، پرنده‏های عشق پر نمی‏زند
به شاخه‏های زندگی،
نسیم عشق و شور جان نمی‏وزد ...» (1)

ریشه‏ها

راستی چرا چنین است و این همه افسردگی و بی نشاطی و اضطراب و نگرانی از كجا سرچشمه می‏گیرد؟ بعضی احساس «بی‏پناهی‏» می‏كنند . از این و آن دورنگی و بی صداقتی می‏بینند، به هر جا دست می‏اندازند، دستشان بند نمی‏شود، به هر جا پا می‏گذارند، در حفره و گودالی می‏افتند . چون همدم موافق و یار یكرنگ و همراه صادق نمی‏یابند، به همه چیز و همه كس بدبین می‏شوند . این «بدبینی‏» ، در عملكرد روزانه و ارتباطاتشان هم تاثیر منفی می‏گذارد و فلجشان می‏كند .
بعضی شناخت روشنی از «فلسفه حیات‏» ندارند و پاسخی برای این سؤال «كه زكجا آمده‏ام، آمدنم بهر چه بود؟ به كجا می‏روم آخر؟ ...» نیافته‏اند . پیامد این حالت، رسیدن به پوچی و بی هدفی است و زندگی را تكرار لحظه‏های بی‏معنی می‏دانند .
بعضی از آینده بیمناك‏اند، چه آینده همین دنیایشان، چه آینده آخرتشان . می‏ترسند روزی پیر و فرتوت و از كار افتاده شوند و از چشم‏ها و دل‏ها بیفتند و مورد بی‏مهری دیگران قرار بگیرند، یا دستخوش عوارض پیری و انزواها و تنهایی‏های آخر عمر شوند . یا این كه از مرگ وحشت دارند، چون از مرحله پس از مرگ، یابی‏خبرند، یا می‏دانند كه وضعیت‏خوبی نخواهند داشت .
«ترس از مرگ كه در مردم هست
و همی پندارند،
مرگ را غول هراس انگیزی
روی این علت هست
كه ندارند امیدی روشن
به پس از مردن‏خویش
زین جهت ترسانند .» (2)
راستی هم اگر مرگ، نقطه پایان همه چیز باشد، فكر آن وحشت‏انگیز و اضطراب آور ست . اما اگر آن را دریچه‏ای به روشنایی‏های ابدی بشناسیم و ره‏توشه آن راه را هم فراهم ساخته باشیم، چه هراسی از مرگ؟
برخی هم «بدبین‏» به دیگرانند، همه را در حال توطئه و نقشه كشیدن و دشمنی كردن با خویش می‏پندارند . این هم آرامش را از آنان می‏گیرد و بر اضطرابشان می‏افزاید .
بعضی هم چنان دلبسته و وابسته به داشته‏های خویشند كه تصور از دست دادن آنها و جدا شدن از آنچه دارند، به وحشتشان می‏اندازد . از این رو، هر حادثه، از جمله مرگ را چون قیچی جدا كننده آنان را از داشته‏ها و محبوب‏هایشان می‏بینند، برنگرانی آنان می‏افزاید و ثبات روحی را از آنان سلب می‏كند .
ریشه‏های دیگری هم برای نگرانی انسان می‏توان بر شمرد .

چه كنیم؟

درمان این «احساس نگرانی‏» ، گاهی در مسائل فكری و نظری است، گاهی از راه برنامه‏های عملی و اجرایی . برخی از این عوامل نگرانی‏زدا از این قرار است:
1 . «آخرت باوری‏» می‏تواند نقطه شروع رسیدن به «امید» باشد . یعنی این كه با مرگ، تمام نمی‏شویم و مردن ، نقطه پایان دفتر وجود ما نیست، بلكه آغاز مرحله‏ای دراز مدت‏تر، بلكه ابدی است و ما با كیفیت زندگی این دنیایی، می‏توانیم در ساختن بهتر آن «مرحله جاودانه‏» ، سهم داشته باشیم .
پس، چرا نگران آن باشیم كه تمام می‏شویم و پایان می‏یابیم؟
2 . «توكل‏» ، عامل دیگری برای غلبه بر نگرانی است . بر چه كس باید تكیه داشت؟ به چه چیز باید امید بست؟ تكیه بر آنچه ناپایدار است، به انسان هم «احساس ناپایداری‏» می‏دهد . آن كه بر زمین سست ایستاده است، نمی‏تواند گامهایی استوار داشته باشد . كسی كه پشتوانه‏ای همچون خدا دارد، به این زودی‏ها دچار خلا روحی و احساس بی‏پناهی نمی‏كند . توصیه قرآن به این كه مؤمنان بر خدا توكل كنند (و علی الله فلیتوكل المؤمنون) عامل امیدواری و روحیه و انگیزه داشتن برای اهل ایمان است .
3 . «ذكر» و یاد خدا نیز به انسان آرامش می‏دهد . در لحظات اضطراب و نگرانی، چه بر زبان آوردن نام خدا و دعا و صلوات و تسبیح الهی و ذكرهای زبانی، چه دل را به «یاد خدا» نیرو و صفا بخشیدن، مایه آرامش دل و نفی اضطراب است .
این آیه مشهور «الا بذكرالله تطمئن القلوب‏» (3) اشاره به همین حقیقت دارد كه: «دل آرام گیرد زیاد خدا» .
كسی كه یاد خدا را بر زبان و در دل دارد، خودرا به منبع لایزال قدرت و رحمت و نعمت متصل می‏سازد واز آن الهام و امید می‏گیرد . در لحظات بحرانی هم، آنان كه قلبا متوجه آن كانون رافت و رحكمت می‏شوند، آرامش می‏یابند . حتی یك سرباز اسیر یا در محاصره، می‏تواند با عامل «ذكر» ، روحیه خود را حفظ كند و نه در میدان نبرد، نه در دوران اسارت، نه زیر شكنجه‏های دشمن خود را نبازد و نترسد و مقاومتش را از دست ندهد .
4 . «كار و تلاش‏» را به عنوان عامل دیگری برای حفظ روحیه و نفی نگرانی می‏توان دانست . گرفتاران پوچی و پوچگرایی، گاهی به خاطر بیكاری بیعار می‏شوند و به سبب نداشتن یك فعالیت مثبت، احساس می‏كنند وجودی عاطل و باطل و بی ثمرند و چون نقش مثبتی در زندگی خویش نمی‏بینند، روحا دچار افسردگی می‏شوند و از روند گذر عمر خویش به ستوه می‏آیند . هر كس در هر رتبه و موقعیتی كه باشد، می‏تواند با سرگرم ساختن خود و داشتن فعالیت‏های روزمره، از بحران روحی نجات یابد و به زندگی امیدوار شود .
5 . «خوش بینی‏» و داشتن نگاه مثبت و توجه به نیمه پرلیوان، ما نع بروز اضطراب و نگرانی است . برخی تنها نقاط ضعف و كاستی‏ها و نارسایی‏ها و ناتوانی‏های خود را می‏بینند . اگر كسی پیوسته نقاط مثبت و موفقیت‏های زندگی را ببیند و آنها را در دفتری ثبت كند، یا در برخورد با دیگران از آن نمونه‏ها بگوید، نه آنكه شكست‏ها و ضعف‏ها و ناكامیهایش را بر شمرد، قطعا كمتر دچار نگرانی می‏شود .
6 . همنشینی با انسانهای با روحیه و باانگیزه را می‏توان عامل دیگری برشمرد . انسان از دوستان خود رنگ می‏پذیرد . همان طور كه رفاقت‏با افراد ترسو و بخیل، روحیه ترس و بخل را در انسان می‏پرورد و دوستی با دلاوران بخشنده، صفت‏شجاعت و سخاوت را تقویت می‏كند، همدمی و انس با افرادی كه از آرامش و امید و انگیزه برخوردارند، چنین روحیه‏ای در انسان پدید می‏آورد . برعكس، معاشرت باافراد سست رای و واخورده و مایوس و مضطرب، برنگرانی و دلمردگیهای انسان می‏افزاید .
7 . «تلقین‏» ، عامل دیگری به شمار می‏رود، چه در كشتن روحیه و خشكاندن امید، چه در امید آفرینی و روحیه بخشی . هم تلقین به دیگری، هم تلقین انسان به خویشتن . آن كه همواره توانایی‏ها و استعدادهای خود را برای خود مطرح كند و خویش را انسان امیدوار و نیرومند و با نشاط و شادمانی نشان دهد، قطعا روحیه‏اش بالا خواهد رفت . نباید گذاشت اولین شكست و ناكامی انسان را زمین گیر و خلع سلاح كند و خود را بازنده نهایی و ابدی به شمار آورد . می‏تواند به خود این گونه تلقین كند:
«چون كه انسان، با هدف، با انتخاب و برگزیننده است،
وز همین جا، جاودان زنده است و سازنده است،
من هم انسانم،
بودن خود را به دست‏خویش، می‏سازم
من، خمیر هستی‏ام را با دو دست «انتخاب‏» خویش،
نقش‏ساز و شكل پردازم .» (4)
8 . توجه به «فرصت امروز» ، انسان را از غم گذشته و نگرانی از آینده نیامده می‏رهاند . وقتی بسیاری از اضطراب‏ها از آینده‏ای است كه نامعلوم و نیامده است، چرا از بلا و مصیبت و رنجی كه هنوز تحقق نیافته و «شاید» در آینده پیش آید، به وحشت و بیم افتیم؟
البته آینده‏نگری چیز مثبت و نگرش ارزنده‏ای است، ولی اضطراب نسبت‏به حوادث پیش نیامده و نگران این بودن كه «چه خواهد شد؟» ، عامل ركود و سلب انگیزه و نومیدی است .
در توصیه‏های دینی فراوان آمده است: كه آنچه گذشت، گذشت . آنچه هم كه نیامده است، كو؟
پس برخیزید و فرصت موجود را مغتنم شمارید:
ما فات مضی و ما سیاتیك فاین؟ قم، فاغتنم الفرصة بین العدمین
و سعدی چه زیبا این نكته را به فارسی سروده است:
سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست
در میان این و آن، فرصت‏شما امروز را
باری، روحیه‏های پرتوان و زندگی‏های سرشار از امید، در سایه ایمان و توكل و آخرت گرایی وتلاش و همنشینی باصاحبان روح‏های بزرگ است .
زندگی را غنا بخشیم و اندیشه را وسعت، تا نگرانی و اضطراب، از پایمان نیفكند .

پی‏نوشت:

1 . قبله این قبیله، ص‏62 .
2 . اسیر آزادی بخش، ص‏46 .
3 . رعد (13): 28 .
4 . برگ و بار، ص‏270 .
5 . كلیات سعدی، ص‏415، غزل 12 .