شاعر: اسلام اسلامی کیاسری





 
لحظه‌ای که خاک را زندان آدم گفته‌اند
کربلا را بادبان کشتی غم گفته‌اند
در حصار خون و آتش چشم‌های آسمان
روز مرگ عشق را میلاد ماتم گفته‌اند
شوق آزادی میان آتش بیداد سوخت
لحظه‌های مرگ غیرت را محرم گفته‌اند
بس که می‌گریم به یاد شهر عاشورایتان
اشکمان را کوچه‌ها باران مبهم گفته‌اند
ای شکوه سبز بعد از رفتن تو خاک‌ها
کوفیان را وارثان ابن ملجم گفته‌اند