مهر در شاهنامه فردوسی
مهر یا میترا در اساطیر ایرانی یکی از پروردگاران هند و ایرانی باستان، مظهر روشنایی و فروغ و واسطهای بین آفریدگان با آفریدگار بود. مهر در باورهای باستانی خدایی بزرگ است، ولی در سنت زرتشتی در ردههای پایینتر از
نویسنده: اسماعیل عبدی مکوند (1)
چکیده:
مهر یا میترا در اساطیر ایرانی یکی از پروردگاران هند و ایرانی باستان، مظهر روشنایی و فروغ و واسطهای بین آفریدگان با آفریدگار بود. مهر در باورهای باستانی خدایی بزرگ است، ولی در سنت زرتشتی در ردههای پایینتر از اورمزد قرار میگیرد و آفریدهی او به شمار میآید. بررسی دقیق اوستا نشان میدهد که مهر و خورشید در ایزدشناسی زرتشتی و اوستایی یکی نیستند. نخستین بار نمود خورشیدپرستی را در شاهنامه، در داستان « فریدون » میبینیم؛ در جنگ رستم و اسفندیار، اسفندیار زرتشتی به رستم « مهرپرست » میگوید. « فریدون » میتواند نمودگار « ایزد مهر یا میترا » در روی زمین باشد؛ همانگونه که « زال » میتواند نمودگار « زروان » باشد. این مقاله بر آن است تا اسطورهی میترا یا مهر را در شاهنامه فردوسی بکاود و نمودهای آن را در این اثر حماسی نشان دهد.ادبیات و پیشینه پژوهش
هرچند دیرینگی اساطیر باستانی با پیدایش و تکامل زبان انسان هم زمان و حتی کهنتر از آن است، اما اسطوره شناسی به گونهی دانشی سنجیده و فرهیخته، تنها عمری دویست ساله دارد؛ یعنی از آغاز سده هجده میلادی تاکنون، انسان درباره باورهای نمادین چندین هزار ساله خویش، به پژوهشی علمی و فرهنگستانی دست یازیده است. در ایران، پیشینهی اسطوره به هزاره پنجم پیش از مسیح میرسد. نخستین جلوه آن، باور به ایزد بانو مادر است که پیکرهاش در میان آثار و نقوش سیَلک، در کنار نقشهای نمادینِ آب، مار، خورشید و ماه بر سفالینههای زیبای چند هزار سالهی ایرانی یافت شده است. پس از آن، به اساطیر آریایی هزاره دوم پ.م.، اسطورههای میترایی و زرتشتی هزاره نخست پ.م. میرسیم که گنجینهی ارزشمندی از میراث اساطیری ایران باستان را دربرمیگیرد. با این حال، پیشینهی پژوهشهای اسطوره شناسی در ایران حدود چند دهه بیش نیست و این زمان در سنجش با درازنای اساطیر باستانی ایران، زمانی بس ناچیز است.اگر از اشارات گذرای مشیرالدوله پیرنیا دربارهی اساطیر بگذریم باید اذعان کرد که مباحث اسطورهشناسی در ایران با شادروان ابراهیم پورداوود آغاز میگردد. او با انتشار مجموعه اوستا و با تعلیقات و توضیحات اسطورهای گاتها و یشتها، نخستین گام را در پژوهشهای اسطورهشناسی ایرانی برداشت. اما نخستین اثر مستقل درباره اسطورههای ایرانی از سوی زنده یاد مهرداد بهار، با نام اساطیر ایران در سال 1352 انتشار یافت. سه سال بعد در سال 1355 اثری شگرف به نام بُتهای ذهنی و خاطرهی ازلی از داریوش شایگان منتشر میشود. و آثار ارزشمند دیگری از قبیل: « پژوهشی در اساطیر ایران، چشم اندازهای اسطوره، اسطورهی بازگشت جاودانه، شناخت اساطیر ایران و اسطورهی زندگی زرتشت »، جانی دیگر به پیکر اسطورهشناسی ایرانی میدهند. در خصوص موضوع این پژوهش میتوان به این آثار اشاره کرد: یشتها از ابراهیم پورداوود، 1347؛ آیین میترا از مارتن ورمازرن، 1345؛ فرهنگ ایران باستان از ابراهیم پورداوود، 1355؛ اساطیر ایران از مهرداد بهار، 1352؛ فرهنگ نامهای اوستا از هاشم رضی؛ 1346؛ جهان فَروَری ( بخشی از فرهنگ ایران کهن ) از بهرام فره وشی، 1355؛ دینهای قدیم ایرانی از هاشم رضی، 1343؛ زمینه فرهنگ و تمدن ایران از علیقلی محمودی بختیاری، 1357؛ آیین شهریاری در ایران از علیقلی اعتمادمقدم، 1350؛ آیین شهریاری در شرق از ساموئل ک. اوی، 1347؛ میتره در باستانشناسی ایران از ریچارد نلسون فرای، 1367؛ مهرپرستی در ایران، هند و روم از سالومه رستمپور، 1382 و آثار گرانبها و ارزشمند دیگر و همچنین مقالات نوشته و چاپ شده در مجلات علمی - پژوهشی در چند ساله اخیر، از اسطورهشناسانی چون ابوالقاسم اسماعیلپور، جلال ستاری و دیگران.
مقدمه و اشاره
صرفنظر از اختلاف عقیدهای که درباره تعریف اسطوره وجود دارد؛ اسطوره داستانی است که سرگذشتی قدسی و مینوی را در زمان اولین، زمان شگرف بدایت هر چیز، روایت میکند. در واقع هر اسطوره متضمن روایت خلقت هر چیزی است و علت وجود آن را توضیح میدهد. اسطورهها ورود و دخولهای گوناگونِ ناگهانی و گاه فاجعهآمیز عنصر مینوی ( مافوق طبیعی ) را در عالم وصف میکنند. گاه نیز ممکن است موضوع اسطورهها مسائل مربوط به پایان جهان و زندگی پس از مرگ باشد. ( شریفی، 1387: ذیل اسطوره ) مهمترین کارکردهای اسطوره عبارتند از: «1) توجیه وجود جهان و انسان به همراه نوعی بُعد فلسفی؛ 2) نقش ایدئولوژیک، توجیه حکومت و ساختهای اجتماعی؛ 3) توجیه آیینها و ارزش بخشیدن به آنها؛ 4) تعیین آداب و رفتار اجتماعی و درون طبقهای؛ 5) تأثیر روانی و روان درمانی آنها. ( عبدی مکوند، 1390: 2 )شاهنامه فردوسی به عنوان حماسهی ملی ایران بنیان اساطیری دارد این اثر ادبی و حماسی عرصه اساطیر گوناگون چون شاهان، قهرمانان، نیروهای خیر و شر و پدیدههای طبیعت و صور کیهانی است.
بهرهگیری از تصاویر و عناصر اساطیری در شعر کهن و جدید فارسی سنتی دیرین است. یکی از اساطیر، اسطورهی مهر است که سنت پرستش و ستایش آن به دوران بسیار کهن برمیگردد و در شاهنامه تبلور ادبی و هنری یافته است. فردوسی توانسته است از منظر اسطوره، تصاویر بلاغی، استعاری و تشبیهی خلق کند. تصاویر اساطیری مهر ( خورشید، خور، مهر، شید، هور، آفتاب ) در شاهنامه مبتنی بر تخیل شاعرانه و بیانگر سایه روشنهای باورها و اندیشههای میتراییسم در ایران باستان است.
واژهی « مهر » از ریشهی « میترا » است. این نام در سنسکریت « میتر » ( Mitra )، در اوستا « میثر » ( Mithra )، در پهلوی « میتر » ( Mitr )، « در کتیبههای هخامنشی به املا و تلفظ اوستاییاش « میثر » آمده است، و در پارسی مصطلح امروز « مهر » شده است: « نام فرشتهای موکل به مهر و محبت و تدبیر امور و مصالحی است که در ماه مهر که ماه هفتم از سال شمسی و روز مهر که شانزدهم هر ماه باشد بدو متعلق است؛ و حساب و شمار خلق از ثواب و عقاب به دست اوست... » ( برهان، ذیل مهر ) واژهی « مهر » و « میترا » معانی و کاربردهای مختلف و گوناگون دارد از قبیل: « عهد و پیمان »؛ « خورشید »، « محبت، یاری کننده، رفیق و همدم »؛ « درِمهر » پرستشگاه زرتشتیان و همچنین نام آتشکدههای عهد باستان، فردوسی گوید: « چه آذرگشسب و چه خرداد مهر / فروزان چو ناهید و بهرام و مهر »؛ « نام روز شانزدهم مهرماه »؛ « هفتمین ماه سال خورشید »؛ واژه مهر در نام گیاهی به نام « مهر گیاه »؛ « پیوستن » در نزد هندوان از ریشهی « میث »؛ « دوستی » در سنسکریت؛ « پروردگار روشنایی و فروغ » در ودا؛ « وظیفهی مذهبی و تکلیف دینی » در گاتها؛ از نظر مستشرقان « واسطه و میانجی »؛ واژههای « میهن، مهمان یا میهمان » از ریشهی « مهر » هستند؛ و همچنین در دانش پزشکی غربی واژهای هست که « میتریداتیسم » ( Mithridatisme ) خوانده میشود و معنای آن خوراندن زهر به صورت تدریجی به افراد است تا سرشت آنان با آن عادت کند و بعدها بر آنان اثر نکند ( ملکزاده، 1386، 39 ). کهنترین سند مکتوبی که نام « مهر » در آن آورده شده، لوحههایی گِلی است متعلق به 1400 سال پیش از میلاد مسیح که در سال 1907 میلادی در محلی به نام « بغارکوی » پیدا شده است. در اوستا یشت بلندی ( یشت دهم ) به نام « ایزد مهر » است و پس از فروردین یشت بلندترین یشت است. مهریشت منظوم است، به 35 باب تقسیم گردیده و مجموعاً 146 بند است. تعداد ابیات بندها نامساوی میباشد. از مهریشت دو مطلب عمده میتوان استخراج کرد و آن را بنیان و پایه قرار داد؛ اول راستی و دوم دلیری ( اوشیدری، 1386: ذیل مهریشت ).
میترا در متنهای باستانی
در سرودههای ودایی خدایان گروهی وجود دارند که به طور کلی میتوان آنان را به سه دسته تقسیم کرد: « آدیتیهها، مروتها و وسوها »؛ آدیتیهها فرزند « ادیتی » الهه بزرگند که مادر خدایان است و فرزندان وی عبارتند از: « میتره، وارونا، آریه من، بهگه، دکشه و امشه. » « میترا »، نگاه دارندهی زمین و آسمان، پرستش میشده است. در ودا میتره به شکل خداوند مهربانی و دوستی، نور و روشنایی و فروغ آفتاب دیده میشود. همسر او « وارونا » الههی شراب است و در اسطورهها، گاه با نامهایی چون « سورا » یا « ماد » خوانده میشود. از جمله ستایشهای میترا در ریگ ودا: « این میترای قابل ستایش و متبرک، با پادشاهی زاده شد. باشد که ما از لطف مقدس او بهرهمند شویم. آری، در مهربانی محبتآمیز فراوان او باقی بمانیم. » ( جلالی نایینی، 1348، 28 ) دو خویشکاری اصلی میترا در ودا عبارتند از: فرمانروایی روحانی و برکتبخشی.مهر یا میترا در قسمتهای مختلف اوستا
مهر در گاتها تنها یک بار با واژهی « Mieroibyo » آمده و تکلیف دینی یا پیوند و تعهد و بستگی، نه به معنی ایزد مهر. در یسنا ستایش مهر اندک است و نام مهر تنها در کنار ایزدان دیگر آورده شده است. یکی از ویژگیهای بارز ستایش مهر در یسنا این است که نام مهر بارها در کنار اهورامزدا آورده شده است. مهر دردو فرگرد مهم وندیداد به کار رفته است. البته در فرگرد چهارم هرجا که سخن از « میثر » است، مراد نه ایزد مهر بلکه پیمان و معاهده است. اما در فرگرد دیگر وندیداد مستقیماً از ایزد مهر سخن رفته است. این بخش از اوستا در جهانشناسی آیین مهر اهمیت بسزایی دارد؛ چون نکتهای را دربارهی مهر به میان میآورد که حتی در سرودههای مهریشت نظیر آن را نمیتوان یافت. بخشی از خرده اوستا، مهر نیایش نام دارد که شامل پنج بند است. بندهای 144 و 145 خرده اوستا و بندهای 4 تا 6 مهریشت، در ستایش این ایزد نوشته شدهاند. مهر نیایش هر روز سه بار در هاون گاه، پیشوین گاه، و زئیرین گاه، پس از خورشید نیایش خوانده میشود. نگاهبانی هاون گاه را مهر و دو فرشتهی دیگر به نام « ساونگهی » و « ویسپه » به عهده دارند. از مهریشت، پیش از این گفته شده است، راستی و دلیری را میتوان دریافت. جایگاه مهر در ستوده شدن و پرستیده شدن هم پایهی مقام اهورامزدا است؛ بخشنده فرّ و سلب کنندهی فر و پیروزی از کسان است، دارنده هزارگوش، ده هزار چشم و دارای منظر وسیع است؛ همیشه بیدار و هوشیار و پشتیبان عهد و پیمان است. در ویسپرد، که مطالب آن از یسنا فراهم آمده است، مهر مانند ایزدان دیگر ستایش شده است.ایزد مهر در نوشتههای پهلوی
مهر در دورهی اشکانی: در سفالینههای نسا نیز که از دورهی اشکانی برجای مانده است، نامهای بسیاری وجود دارد که با نام « مهر » آمیخته است. از فراوانی این نامها میتوان نتیجه گرفت که مهر در این دوره بیشتر از دیگر ایزدان مورد نیایش و پرستش ایزدان بوده است. بنا به نوشتهی استرابون، پارسیان در دورهی سلوکی خورشید را میپرستیدند و آن را Mithres مینامیدند. بنا به گفتهی او، در نزد سلوکیان، از جمله آنتیوخوس، مهر با خورشید یکی تلقی میشد و آن را با آپولن، هلیوس و هرمس یکی میگرفتهاند. ( اسماعیلپور، 1387: 158 ).مهر در اساطیر مانوی: ایزدی به نام « مهر ایزد » ( Mihryazd ) در ایزدان مانی به چشم میخورد. مهر ایزد شش فرزند به ترتیب به نامهای « نگهدارنده شکوه، شهریار افتخار، ویسبد، واداهرام یزد، مانبد و خروش ایزد » دارد. مطابق اساطیر مانوی، مهر ایزد همچون یکی از نجات بخشیان « هرمزد بغ » ( انسان نخستین ) به شمار میآید. مهر ایزد با پیامبر سوم در اسطورههای مانوی بدانگونه که مورخان دینی نوشتهاند، ایزد خورشیدی به شمار میآمده است. اشکانیان و سغدیان نخست مهر را به نام ایزد خورشید میشناختند و بعدها با نام « میتره » آشنا شدند ( همان، 158 ).
مهر در متون پهلوی ساسانی: واژهی « مهر » در کتیبههای ساسانی به عنوان ماه آغاز پاییز نه به عنوان ایزد به کار رفته است. استودان نیشابور به سنگ نگارهای مزین است که به گمان گیرشمن نقوش برجسته آن عبارتند از: بَغِ مهر و زروان و ناهید ( گیرشمن، 1349: 398 ). بر روی سکهی « کانیشکا و هویشکا » شعاع و دایرهی نور مهر دیده شده است. و نام مهر به صورت Mitro، و نام آذر به صورت Athro بر روی این سکه نقش گردیده است ( پورداوود، 1309: 408 ). بر روی مُهرهای ساسانی، نقشهایی از جانوران و انسان دیده میشود؛ ولی از ایزد مهر تصویری روی مُهر دیده نشده است. با وجود این واژههایی چون مانند « مهر بزرگ » و « آتش مهر » بر روی آنها نوشته شده است ( فرای، 1367: 13 ). در روایات پهلوی، مهر در هزاره هوشیدر و هوشیدرماه و سوشیانس وصف گردیده است؛ بدینگونه که پس از زرتشت از هرمزد، هزار و پانصد سال از هزارهی دینی و از زرتشت بگذرد؛ آنگاه هوشیدر به سی سالگی به دیدار هرمزد میاید و در همان روز، ایزد مهر و خورشید به نیمروز ایستند. ده شبانه روز در بالاترین بخش آسمان ایستند. این حوادث با وصفی که در مینوی خرد آمده، یکسان و سازگار است. ویراف در ارداویراف نامه در پل چینود با مهر و ایزدان دیگر ملاقات میکند. سغدیها به مهر سوگند میخوردند: « به بغ و به مهر سوگند او را نخواهم فروخت... » ( اسماعیلپور، 1387: 165 ).
آیین مهر در حکمت اشراق نفوذ داشته و در سه نماد و نشانه تجلی یافته است. «1) خورشید 2) آتش 3) عشق. مراحل هفتگانه سلوک در آیین مهرپرستی عبارتند از: 1) مقام کلاغ 2) مقام عروس 3) مقام سرباز 4) مقام شیر 5) مقام پارسی 6) مقام خورشید 7) مقام پدر. » ( عرب گلپایگانی، 1388: 62 )
نمودهای مهرپرستی در شاهنامه
نمودهای مهرپرستی در جایجای شاهنامه دیده میشود. بزرگترین نمود آن، خاندان گرشاسپ پهلوان است که بر کیش پرستش خورشید بودند. در شاهنامه هرگاه از خدا یاد میشود از ستارگان به خصوص مهر نیز یاد میشود:خداوند کیوان و گردان سپهر *** فروزندهی ماه و ناهید و مهر
( فردوسی، 1379: 12/1 )
نخست آنک گفتی که از مهر نیز *** ز یزدان و ز گردش رستخیز
(155/5)
اعتقاد به کواکب و اجرام آسمانی در میان ایرانیان قدیم رواج داشت مانند سوگند به مهر، ماه و خورشید. فردوسی معمولاً ماه و خورشید را در کنار هم میآورد؛ به درستی که این دو چراغ آسمانی، روشنی اشعار شاهنامه را با تقدسی که دارند، دو چندان میکنند.
به خورشید و ماه و باستا و زند *** که دل را نرانی براه گزند
(302/6)
به نام خداوند خورشید و ماه *** که او داد بر آفرین دستگاه
(69/2)
دیگر از نمودهای آن، برگزاری جشن « مهرگان » است که در روز شانزدهم، به نام روز مهر از ماه مهر برگزار میشده است. فردوسی دربارهی به تخت نشستن فریدون گوید:
به روز خجسته سر مهر ماه *** به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
بفرمود تا آتش افروختند *** همه عنبر و زعفران سوختند
پرستیدن مهرگان دین اوست *** تن آسانی و خوردن آیین اوست
اگر یادگار است ازو ماه مهر *** بکوش و به رنج ایچ منمای چهر
(79/1)
در پیوند با « خورشید » و « مهر » ( میترا ) باید گفت: این دو، بنا بر اساطیر نخست جدای از هم بودند و بعدها یکی شدند. بنا بر اساطیر، مهر که از صخره زاده شده است به جنگ خورشید رفت و پس از پیروزی بر آن، سوار بر گردونه خورشید به آسمان رفت و از آن زمان، شخصیتی یگانه به شمار آمدند. پیوستگی این دو به گونهای است که مهر، پرتو و انوار خورشید معرفی شده است. بنا بر اساطیر، ایزد مهر ( خورشید ) چشم « وارونه » خدای آسمان است: « این که مهر در آغاز جدای از خورشید بوده، دلایل زیادی میتوان آورد؛ از جمله آنکه، در یشتهای اوستا، یشتی مخصوص مهر و یشتی ویژه خورشید است و در نامگذاری روزهای ایرانی، روز یازدهم از هر ماه، خورشید روز و شانزدهم، مهر روز است. » ( پورداوود، 1347، مهریشت، کردهی 4 ) نخستین بار نمود خورشیدپرستی را در شاهنامه، در داستان « فریدون » میبینیم؛ وقتی فریدون به جنگ ضحاک میرود:
فریدون به خورشید بر برد سر *** کمر تنگ بستش به کین پدر
(66/1)
و این نخستین اشارهی غیرمستقیم به مهرپرستی در شاهنامه است. باز در همین داستان « فریدون »، یک بار دیگر هم اشاره به این سنت میشود:
... پرستیدن مهرگان دین اوست *** تنآسانی و خوردن آیین اوست
(79/1)
و بعدها، در جنگ رستم و اسفندیار، اسفندیار زرتشتی به رستم مهرپرست میگوید:
شنیدم که دستان جادو پرست *** به هر کار یازد به خورشید دست
(300/6)
در رستم و اسفندیار نیز آمده:
به پیروزی و مردی و مهر و رای *** که شاهییت بادا همیشه به جای
(390/5)
نشانههایی از نیایش و باور به مهر ایزد یا خورشید را در شاهنامه میبینیم که نمایاننده باوری باستانی است. بیشترین نمود آن در شاهنامه، در باور رستم، پهلوان بنیادین شاهنامه است که خورشیدپرست بوده و بارها در شاهنامه بدان اشاره شده است. سیمرغ زال را در دامن البرز کوه، جای بالا آمدن خورشید، پرورش میدهد و نیز در زاده شدن رستم و هم در چیرگی او بر اسفندیار نقش اساسی دارد. در واقع، اگر سیمرغ نبود نه زال از چنگ ددان کوه، نجات مییافت و نه رستمی به جهان میآمد. هرگاه پیوند سیمرغ با خورشید را نیز در نظر بگیریم ارتباط او با این خاندان پهلوانی بامعناتر میشود:
یکی کوه بُد نامش البرز کوه *** به خورشید نزدیک و دور از گروه
بدان جای سیمرغ را لانه بود *** که آن خانه از خلق بیگانه بود
(110/1)
در ادب پهلوانی آمده است: « ارتباط رستم و مهریگری را از یک جنبه دیگر نیز میتوان بررسی کرد و آن همانندیهای میان او و گرشاسب است. نخستین بار مارکوآرت این موضوع را مطرح کرد و به نظر او رستم لقب گرشاسب بوده است. این نظر را کریستنسن و نولدکه رد کردهاند. ولی اگر موضوع را در حد نام و لقب محدود نکنیم باید بگوییم که بسیاری از اعمال و افسانههای مربوط به گرشاسب و عظمت او جذب رستم شده است. گرشاسب صورت دینیِ پهلوانی است که در روایت ملی با نام رستم شناخته میشود. اگر گرشاسب با تازیانه زدن به آتش مقدس عمر جاودان را از دست میدهد و مقرر است که تا آخرالزمان بیهوش و مجروح بماند همانند آن را در کار رستم نیز میتوان دید که با کشتن اسفندیار پهلوان دین بهی - که آتش را مقدس میدارد - به زودی در چاه فریب نابرادر فرومیافتد و عمر دراز ششصد سالهاش از گاه به چاه ختم میشود. ( مؤذن جامی، 1388: 46 )
در خوان نخستِ اسفندیار، اسفندیار پس از کشتن دو گرگ، روی به سوی خورشید میکند:
پرآژنگ رخ سوی خورشید کرد *** دلی پر ز درد و سری پر ز گرد
همی گفت کای داور دادگر *** تو دادی مرا هوش و زور و هنر
تو کردی تن گرگ را خاک جای *** تو باشی به هر نیک و بد رهنمای
فردوسی در توصیف نقش و نگار ایوان و کاخ گشتاسپ میگوید:
بَروبر نگارید جمشید را *** پرستنده مر ماه و خورشید را
فریدون ابا گرزهی گاوسار *** بفرمود کردن بر آنجا نگار
(674/675/70)
با پذیرفتن این انگاره در شاهنامه فردوسی که « مهر » و « خورشید » یکی است، در دو بیت زیر « مهر » در معنای ایزدی که پیش از برآمدن کامل خورشید و به هنگام سرخی آسمان نظارهگر گیتی است، به کار رفته است:
چو خورشید زرین سپر برگرفت *** شب تیره زو دست بر سر گرفت
بینداخت پیراهن مشک رنگ *** چو یاقوت شد مهر چهرش به رنگ
(390/159/6)
در شاهنامه واژههای « خورشید، خور، شید، هور، آفتاب »؛ به عنوان مترادفات « مهر » به کار رفتهاند که بیانگر باورها و اندیشههای میتراییسم یا مهرپرستی در شاهنامهی فردوسی است.
خرد داد و گردان سپهر آفرید *** درشتی و تندی و مهر آفرید
به نیک و به بد دادمان دستگاه *** خداوند گردنده خورشید و ماه
(110/2)
فردوسی گاهی ستاره را در معنای خورشید به کار برده است:
چه کردم ستاره گوای من است *** به مردی جهان زیر پای من است
(223/2)
کس با ستاره نکوشد به جنگ *** نه با آسمان جُست کس نام و ننگ
(416/7)
روی هم رفته، به مهرپرستی ایرانیان در شاهنامه و حتی رومیان در زمان گشتاسپ اشاره شده است. آنجا که « میرین »، داماد دوم قیصر روم، « اهرن »، داماد سوم را پذیرا میشود، فردوسی میگوید:
چو میرین بدیدش به بردرگرفت *** پرستیدن مهر اندر گرفت...
(483/38/6)
نمونههای زیادی از اینگونه را در شاهنامه میتوان یافت که فردوسی در آنها به مهر یا خورشید اشاره کرده است، ولی چشمگیرترین نمود آن را بنا بر باور پارهای، در داستان « فریدون » میتوان بازیافت که دربردارندهی باورهای مهرپرستی، است. در آیین مهری، مهر گاوی را میکشد:
چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو *** ز هامون برآمد خروش چکاو
(182/4)
به هر روی، فریدون میتواند در شاهنامه، نمودگار ایزد مهر یا میترا بر روی زمین باشد؛ همانگونه که زال میتواند نمودگار « زروان » باشد. در داستان پادشاهی خسروپرویز میخوانیم:
بنالید و سر سوی خورشید کرد *** ز یزدان دلش پر ز امید کرد
چنین گفت کای روشن دادگر *** درخت امید از تو آید به بر
(25/9)
فردوسی به میدان آمد زال را هنگام نبرد رستم و کک چنین وصف میکند:
برون آمد از گرد، فرخنده زال *** به خورشید رخشان برآورده یال
درفشی چو سیمرغ والا سپید *** کشیده سرش سوی تابنده شید
( شاهنامهی تصحیح دبیرسیاقی، 68 )
فریبرز پسر کیکاووس، دارای درفش خورشید پیکر بود:
نخستین فریبرز بُد پیش رو *** گذر کرد پیشِ جهاندارِ نو
ابا گرز و با تیغ و زرینه کفش *** پسِ پشت، خورشید پیکر درفش
( همان، 691 )
در شاهنامه فردوسی اضافه تاج آفتاب یا تاج مهر که به نظر ما جنبه تشبیهی دارد در عصر اساطیر به نحو دیگری درک میشده است. آفتاب شاه و خدا بوده است و در حقیقت تاج داشته است. در نقش و نگارههای اساطیری مهر را با تاجی پرتو افشان میبینیم. حکیم فردوسی در این باره چنین میسراید:
چو تاج خور روشن آمد پدید *** سپیده ز خمّ کمان بردمید
( فردوسی، 1379: 120/4 )
چو خورشید تابنده بنمود تاج *** بگسترد کافور بر تخت عاج
(147/4)
مهر کسی است که از « نظم » یا « راستی » محافظت میکند اوست که بر دیوان دروغ میتازد و آنان را شکست میدهد. فردوسی راستی و دروغ را این گونه تصویرپردازی میکند.
هر آنجا که روشن بود راستی *** فروغ دروغ آورد کاستی
(133/3)
ایرانیان بالطبع ایران را سرزمین « پیمان » به شمار میآورند و میدانیم که جنگجویان پیش از رفتن به جنگ با « کشورهای ضد مهر » بر بالای اسبهایشان به درگاه مهر دعا میکنند. یکی از تاریخنویسان رومی به نام کوینتوس روفوس در کتاب تاریخ اسکندر چهارم روایت میکند: « شاه ایران پیش از رفتن به جنگ همراه با سردمداران و کارگزاران خویش همگی به گرداگرد صفوف مردان مسلح میگشتند و به خورشید و مهر و آتش مقدّس جاویدان نماز میگزارند ». ( هینلز، 1382: 121 ) در داستان خسروپرویز میخوانیم:
بنالید و سرسوی خورشید کرد *** ز یزدان دلش پر ز امید کرد
چنین گفت کای روشن دادگر *** درخت امید از تواید به بر
(25/9)
نیز در داستان رستم و اسفندیار سوگند خوردن به خورشید که مربوط به دوران مهرپرستی است.
به پیروزی و مردی و مهرورای *** که شاهیت بادا همیشه به جای
(390/5)
واژهی مهر موهم دو معنی خورشید و محبت است.
سیمرغ از پرندگان مهری است. این مرغ شگفتانگیز را نیز میتوان در شمار مرغان خورشیدی آورد. از سیمرغ در شاهنامه با لقب مرغ روشن روان، مرغ ژیان و مرغ فرمانروا نیز سخن رفته است. مرغ پرورده لقب زال است. در آن هنگام که اسفندیار، رستم را تندرست و بیگزند در برابر خویش آمادهی پیکار میبیند از افسون و چارهسازی زال و پیوند او با سیمرغ بدین گونه یاد میکند.
شنیدم که دستان جادوپرست *** به هر کار یازد به خورشید دست
چو خشم آرد از جاودان بگذرد *** برابر نکردم پس این با خرد
(300/6)
در داستان زال و پرورش او توسط سیمرغ میخوانیم:
فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ *** بزد بر گرفتش از آن گرم سنگ
ببردش دمان تا به البرز کوه *** که بودش بر آنجا کنام و گروه
(140/1)
خورشید از آنجا که همهجا را مینگرد و مایهی روشنایی جهان میشود به چراغ جهان و شمع گیتیفروز و چشمه روشن مانند شده است. گفتنی است اسطوره مهر از رهگذر صورخیال تبلور ادبی و رنگ آرمانی و هنری یافته است.
بیشتر تصویرهای مهری شاهنامه استعاری هستند و به اوصاف انسانی آراسته شدهاند. در مرکز این تصاویر از نبرد و کشاکش بین دو نیروی متضاد سخن رفته است. در شاهنامهی فردوسی زبان اسطورهی مهر زبان تمثیلی، نمادین و استعاری میشود.
ز کوه اندر آمد چو ابری سیاه *** نه خورشید بد نیز روشن نه ماه
بدان بد که گردون بگیرد به چنگ *** بر آن سان که نخجیر گیرد پلنگ
(181/6)
این تصویر جفت سیمرغ است که در هفت خوان اسفندیار از پای درمیآید. اثر ابهت پرواز سیمرغ در روی داد متوسل شدن زال به سیمرغ برای چارهجویی در جنگ رستم و اسفندیار نیز در تصویری مشابه افاده شده است.
زمجمر یکی آتشی برفروخت *** به بالای آن پرلختی بسوخت
چو پاسی از آن تیره شب درگذشت *** تو گفتی چو آهن سیاه ابر گشت
(294/6)
سیمرغ مرغ خورشیدی است و پرورندهی زال؛ و رستم هم بنا به گفتهی شاهنامه، بر آیین مهرپرستی یا خورشیدپرستی است؛ هم اینها نشانگر نمود مهر یا خورشید در شاهنامه هستند ( واحد دوست، 1387: 436 ). برخی از بیتهایی که در شاهنامه از واژهی « مهر » بهره برده است؛ چنیناند:
مهر: در معنای محبت؛ دوستی؛ عشق.
به جانش بر از مهر گریان بدی *** ز بیم جداییش بریان بدی
(29/1)
کنون هفت سال است تا مهر من *** همی خون چکاند بدین چهر من
(25/3)
دران کاخ بنشست بوزرجمهر *** ازو بر گسسته جهاندار مهر
(257/8)
تو را با نژاد همه پند چیست *** به ترکی چنین مهر و پیوند چیست
برانگیخت از شهر ایران تو را *** که بر مهر دید از دلیران تو را
(388/2)
گر او را ببخشید ز مهرش سزاست *** که بر مهر او چهر او بر گواست
(2/2)
مهر: نام شانزدهمین روز و همچنین هفتمین ماه از هر سال خورشیدی.
همان اورمزد و مه و روز مهر *** بشوید به آب خر جان و چهر
(402/6)
مهر: در معنای خورشید.
خداوند کیوان و گردان سپهر *** فروزندهی ماه و ناهید و مهر
(12/1)
بدو کرده پیدا نشان سپهر *** چو بهرام او کیوان و چون ماه و مهر
(225/9)
مهر: نام خاص.
یلان سینه و مهر و آیین و دین *** بدوزم به دست وفا چشم کین
(151/5)
مهر آراستن: به معنای مهر ورزیدن؛ مهربانی کردن.
ز زابلستان گرز ایران سپاه *** هر آن کس که آیند زنهار خواه
بدار و بپوش و بیارای مهر *** نه کن بدین گرد گردان سپهر
(316/9)
مهر آوردن بر چیزی: به معنای فریفته و شیفتهی چیزی شدن و باور کردن آن.
چو بر دانش خویش مهر آوری *** خرد را ز تو بگسلد داوری
(118/8)
مهر آوردن بر کسی: به دو معنا کاربرد دارد:
1) مهر ورزیدن به کسی؛ عشق و علاقه پیدا کردن به کسی.
ترا پاک یزدان چنان آفرید *** که مهر آورد بر تو هر کِت بدید
(15/3)
2) رحم آوردن؛ ترحم نمودن.
سرش را بدین گرزهی گاو چهر *** بکوبم نه بخشایش آرم نه مهر
(70/1)
سکندر بریشان نیاورد مهر *** بران خستگان هیچ ننمود چهر
(97/7)
و ترکیباتی دیگر که در جای جای شاهنامه با آنها روبهرو میشویم:
خواب دیدن بابک در کار ساسان:
چو آذرگشسب و چو خرداد و مهر *** فروزان به کردار گردون سپهر
پادشاهی فریدون:
به روز خجسته سر مهرماه *** به سر برنهاد آن کیانی کلاه
جنگ اردشیر با اردوان:
و دیگر سه یک پیش آتشکده *** همان مهر و نوروز و جشن سده
رای زدن رودابه به کنیزکان:
به پرده درون درخت پوشیدهروی *** بجوشید مهرش بر آن مهرجوی
بهانه چنین کرد آن ماهروی *** ز بیم و نهیب شه مهرجوی
بر و مهربانم نه بر روی و موی *** به سوی هنر گشتمش مهرجوی
دانستن اردشیر راز کرم:
سخنها چو بشنید ازو اردشیر *** همه مهر جوینده و دلپذیر
بخشش جان سودابه خواستن سیاوش از پدر:
برین داستان زد یکی رهنمون *** که مهری فزون نیست از مهر خون
چو فرزند شایسته آمد پدید *** ز مهر زنان دل بباید برید
پیمان کشتن کی خسرو با کاوس از کین افراسیاب:
برو مهر داری چو بر جان خویش *** چو با داد بینی نگهبان خویش
هم از بهر مهراب و سیندخت باز *** هم از بهر رودابهی مهرساز
به پیش خداوند گردان سپهر *** برفت آفرین را بگسترد مهر
اندر زادن دختر ایرج:
که ایرج برو مهر بسیار داشت *** قضا را کنیزک ازو بار داشت
پند دادن بزرگمهر، نوشین روان را:
چنین داد پاسخ که آن کس که مهر *** ندارد بدین گرد گردانسپهر
داستان ساختن خسرو تاک دیس را:
برو کرده پیدا نشان سپهر *** ز کیوان و بهرام و ناهید و مهر
رزم بهرام چوبینه با پرموده پسر ساوه:
بریدی سر ساوه شاه آنکه مهر *** بر او داشت تا بود گردان سپهر
رزم بهرام چوبینه با ساوه شاه:
چنین است کردار گردانسپهر *** نه نامهربانیش پیدا نه مهر
رستم و سهراب:
بدو گفت گستهم ایدون کنم *** مگر کز دلش مهر بیرون کنم
روانم همی بر تو مهر آورد *** همی آب شرمم به چهر آورد
کشته شدن نهاک و فرشیدورد به دست گستهم:
دل تو بر او بر نیاورد مهر *** چو چهر تو او را بدیدی به چهر
چنین است کردار گردانسپهر *** ببرد ز پروردهی خویش مهر
و... [2]
نتیجه
نشانههایی از نیایش و باور به مهر ایزد یا خورشید را در شاهنامه میبینیم که نمایانندهی باوری باستانی است. بیشترین نمود آن در شاهنامه، در باور رستم، پهلوان بنیادین شاهنامه است که خورشیدپرست بوده و بارها در شاهنامه بدان اشاره شده است. به مهرپرستی ایرانیان در شاهنامه و حتی رومیان در زمان گشتاسب اشاره شده است. با پذیرفتن این انگاره در شاهنامه فردوسی که « مهر » و « خورشید » یکی است، « مهر » در معنای ایزدی که پیش از برآمدن کامل خورشید و به هنگام سرخی آسمان نظارهگر گیتی است، به کار رفته است. باورها و اندیشههای میتراییسم یا مهرپرستیع در ایران باستان، با واژهی « مهر » و مترادفات آن « خورشید، خور، شید، هور، آفتاب »، در شاهنامه، نمایان است.پینوشتها:
1-دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد و مدرس دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز
2- رک: فردوسی، 1379: 58/5؛ 421/8؛ 41/9؛ 24/3؛ 348/9؛ 256/6؛ 414/8؛ 228/8؛ 23/1؛ 95/2؛ 143/1؛ 264/9؛ 156/7؛ 17/2؛ 317/8؛ 15/5؛ 88/9؛ 257/8؛ 237/2؛ 246/2؛ 18/5؛ 141/1؛ 224/2؛ 114/1.
- اسماعیلپور، ابوالقاسم، 1387، اسطوره بیان نمادی، تهران: سروش.
- اوشیدری، جهانگیر، 1386، دانشنامه مزدیسنا، تهران: نشر مرکز.
- برهان، محمدحسین تبریزی، 1362، برهان قاطع، تهران: امیرکبیر.
- جلالی نایینی، محمدرضا، 1348، گزیدههای ریگ ودا، تهران: تابان.
- رضی، هاشم، 1346، فرهنگ نامهای اوستا، تهران: فروهر.
- شریفی، محمد، 1387، فرهنگ ادبیات فارسی، تهران: فرهنگ نشر نو و انتشارات معین.
- عبدی مکوند، اسماعیلع با همکاری صغری مرداسی سردارآبادی، 1390، اساطیر ایرانی در آیینهی شعر نو، مجموعه مقالات همایش ملی ادبیات معاصر، خردادماه، مهاباد: دانشگاه آزاد اسلامی واحد مهاباد.
- عرب گلپایگانی، عصمت، 1388، اساطیر ایران باستان، تهران: هیرمند.
- فرای، ریچارد نلسون، 1367، میتره ( مهر ) در باستانشناسی ایران، ترجمهی ابوالقاسم اسماعیلپور، مجلهی باستانشناسی و تاریخ، سال دوم، شماره 2.
- فردوسی، ابوالقاسم، 1386، شاهنامه، تصحیح جلال خالقی مطلق، تهران: سروش.
- ـــ، 1379، شاهنامه، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره.
- ـــ، 1966، شاهنامه، تحت نظرای. ا. برتلس، مسکو، دانش شعبهی ادبیات خاور.
- گیرشمن، ر، 1349، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمهی دکتر محمد معین: تهران.
- ملکزاده، فاطمه، 1386، این آتش نهفته، تهران: نشر هَزار.
- مؤذن جامی، محمدمهدی، 1388، ادب پهلوانی، تهران: ققنوس.
- واحددوست، مهوش، 1387، نهادینههای اساطیری در شاهنامهی فردوسی، تهران: سروش.
- هینلز، جان، 1382، شناخت اساطیر ایران ( ترجمه ژاله آموزگار احمد تفضلی )، چاپ هشتم، تهران: نشر چشمه.
منبع: مجموعه مقالههای شاهنامه و پژوهشهای آیینی؛ (1392) به کوشش فرزاد قائمی، ویراستهی سیما ارمی اول، مشهد، مؤسسهی چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ نخست. منبع مقاله :
متن منابع
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}