اشتباه

نويسنده:رضوانه عرفاني
منبع:ماهنامه موعود
براي او كه وقتي بيايد ديگر بال‌هاي هيچ پروانه‌اي سنگيني گام‌هاي ناعادلان گزافه ‌گوي را ـ كه فرياد دادخواهي سر داده‌اند ـ تجربه نخواهد كرد...
بي‌مقدمه خود را جلو انداختم: « آن‌ها كه مي‌گويند قرار است براي سرشماري بيايند شماييد»؟‌
بي‌آن‌كه نگاه از كاغذها بردارد سرش را به آرامي تكان داد و راهش را ادامه. جلوتر رفتم: «آقا كي مي‌رسيد محل ما؟
«گذرا نگاهم كرد: «نمي‌دانم»
سماجت بيشتري نشان دادم: «خواهش مي‌كنم، من خيلي وقت است كه منتظرم...»
با شنيدن اين جمله سرش را بلند كرد، سراپايم را براندازي كرد و قاطع جواب داد: «طرف شما نمي‌آييم، مسيرها مشخص است...»
همان جا خشكم زد. بهت زده نگاهش كردم.
راهش را گرفت و رفت...
ولي باز هم انگار كسي هلم داد كه دنبالش بروم. مطمئن بودم اين بار ديگر عصباني مي‌شود:
... از كجا مطمئنيد؟ اصلاً مگر سرشماري عمومي نيست؟ ... شما بايد من را هم بشماريد!
سرش را برگرداند: «اولاً بايدي در كار نيست... دوماً همه كه حساب نمي‌شوند دخترجان! پس عمومي هم نيست. فقط بعضي‌ها را مي‌شمارند.»
ـ بعضي‌ها؟؟!
پاك گيج شده بودم. گفتم: اصلاً غير قانوني بودن كار شما از همين جا كه روز جمعه آمده‌ايد، معلوم است... من حتماً شما را اشتباه گرفته‌ام...»
لبخندي زد و گفت: « ما هر جمعه مي‌آييم. سال‌هاست كه قانون كارمان اين است . در ضمن اسم كار ما سرشماري نيست ما دل‌ها را مي‌شماريم.... تعداد محدود است، شرايط محدود‌تر! ما فقط منتظران را مي‌شماريم... شما هم ... پيداست منتظر كسي ديگريد... حتماً اشتباهي شده!!!