نمانده مرا راه دیگری
میسوزم و نمانده مرا راه دیگری آری فرشتهام که ندارم دگر پری سنگین شده عبور نفسهای خستهام انگار بین سینه من رفته خنجری من میچشم مقابل ابروی زخم تو
بیرحمی و جسارت سنگ ستمگری
شاعر: علیرضا لک
میسوزم و نمانده مرا راه دیگری
آری فرشتهام که ندارم دگر پری
سنگین شده عبور نفسهای خستهام
انگار بین سینه من رفته خنجری
من میچشم مقابل ابروی زخم تو
بیرحمی و جسارت سنگ ستمگری
ما را به نام خارجیان سنگ میزنند
حتی اگر که آیه قرآن بیاوری
قرمز طلوع کردهای از مشرق تنور
اینجا نبوده است مگر جای بهتری؟
دلتنگ عطر زخمی پیراهن توام
خورشید آسمان من ، ای عشق مادری!
آری فرشتهام که ندارم دگر پری
سنگین شده عبور نفسهای خستهام
انگار بین سینه من رفته خنجری
من میچشم مقابل ابروی زخم تو
بیرحمی و جسارت سنگ ستمگری
ما را به نام خارجیان سنگ میزنند
حتی اگر که آیه قرآن بیاوری
قرمز طلوع کردهای از مشرق تنور
اینجا نبوده است مگر جای بهتری؟
دلتنگ عطر زخمی پیراهن توام
خورشید آسمان من ، ای عشق مادری!
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}