بيت‏المال، خاكستر خاموش‏

منبع:ماهنامه پرسمان
  • 1. سياست تقسيم مساوى بيت‏المال و در نظر نگرفتن امتيازات شخصى و شرافت‏هاى قبيله‏اى، سياستى كاملاً اسلامى و مطابق با قرآن و سنت نبوى بود.
  • 2. اصولاً حضرت على عليه‏السلام در حكومت خود، به خواص، خوش‏بين نبود و مى‏فرمود: «خواص و اشراف، همواره بار سنگينى بر حكومت تحميل مى‏كنند؛ در روزگار سختى، كمتر به يارى حكومت مى‏آيند و در اجراى عدالت، از همه ناراضى‏ترند؛ در خواسته‏هايشان، از ديگران، مصمم‏تر و در عطا و بخشش‏ها، كم‏سپاس‏ترند؛ به هنگام ندادن خواسته‏هايشان، عذرناپذيرتر و در برابر مشكلات، كم‏استوارترند». از نظر آن بزرگوار، عامه مردم، ستون‏هاى استوار دين، بر پادارنده اجتماعات پرشور مسلمانان و نيروهاى ذخيره دفاعى به شمار مى‏آمدند. بى‏ترديد، با اين ديدگاه، امكان ترجيح خواص وجود نداشت.
  • 3. اگر حضرت على عليه‏السلام خواص را بر عوام ترجيح مى‏داد، ضمن عقب‏نشينى از ارزش‏ها و اصول اسلامى خود، به همگان اعلام مى‏كرد كه پيرو سياست تبعيض‏آميز حاكمان گذشته است و اين چيزى بود كه نه او مى‏پسنديد و نه مردم انقلابى آن زمان مى‏پذيرفتند.
  • 4. ترجيح خواص بر عوام، انبوه مردمى را كه بارقه اميد در دلشان درخشيده بود، از او و حتى اسلام و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏وآله نااميد مى‏كرد.
  • 5. ترجيح خواص بر عوام، آنان را قدرتمند مى‏كرد و امكان مشاركتشان را در توطئه‏هاى براندازى، فزونى مى‏بخشيد. اين پديده، در كنار از دست دادن حمايت پابرهنگان - كه ره‏آورد قطعى سياست عدم مساوات بود - نوعى خودكشى سياسى به شمار مى‏آمد.
  • 6. طلحه و زبير اگر چه در راه برپايى اسلام بسيار كوشيده بودند، اما پس از رحلت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏وآله - به ويژه در اواخر دوره عثمان - به دنيا روى آورده، زندگى اشرافى و جاه‏طلبانه را برگزيده بودند. بنابراين، نحوه زندگى و مشى آنها در دوره پيشين، به همگان نشان مى‏داد كه نيروهايى ارزشى نيستند و براى احراز پُست در حكومت علوى، شايستگى ندارند. آنان در صورت رسيدن به پُست‏هاى اجتماعى و سياسى، سياست‏هاى خود را اجرا مى‏كردند و مردم را به حضرت على عليه‏السلام و حكومتش بدبين مى‏ساختند؛ چنان كه آن حضرت عليه‏السلام درباره آنان مى‏گويد: «آنان هواى پادشاهى بر امت اسلامى را در سر مى‏پروراندند».1
  • 7. كوفه و بصره - كه طلحه و زبير خواستار فرمانروايى بر آنها بودند - تنها دو شهر معمولى شمرده نمى‏شدند؛ بلكه از نظر ادارى و سياسى، تمام ايران آن زمان، تحت نظر اين دو شهر و حاكمان آنها اداره مى‏شد. در آن عصر، شهر مدينه (مركز خلافت)، امكانات نظامى و اقتصادى نداشت؛ ولى كوفه و بصره و توابع آنها، از بيشترين امكانات بهره مى‏بردند. بنابراين، حاكمان اين دو شهر، به ويژه با توجه به همبستگى آنها و به تعارض كشيده شدن سياست‏هايشان با سياست مركز خلافت، به راحتى مى‏توانستند به مدينه حمله كرده، خليفه را سرنگون سازند و خود به حكومت دست يابند و اين نكته، به هيچ وجه نمى‏توانست از چشم تيزبين خليفه‏اى چون حضرت على عليه‏السلام دور بماند.
  • 8. به راستى اگر حضرت على عليه‏السلام حكومت اين دو شهر را به آن دو واگذار مى‏كرد، چگونه مى‏توانست ادعاى اصلاح‏طلبى كند؟ حوادث بعدى نيز نشان داد كه اين دو به هيچ وجه دغدغه اسلام و قرآن و سنت نبوى را نداشتند؛ زيرا براى سيراب كردن حسّ جاه‏طلبى و قدرت‏خواهى خود، حاضر شدند به گروه اموى - كه بيشترين بهره‏ها را از حكومت عثمانى برده بود - دست دوستى و اتحاد دهند و با استفاده ابزارى از همسر پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏وآله، بصريان را به سوى خود جلب كرده، سبب ريختن خون صدها مسلمان شوند.2
  • 9. سخنان حضرت على عليه‏السلام نشان مى‏دهد كه آنان افزون بر حكومت كوفه و بصره، دو خواست ديگر نيز داشتند؛ نخست آن كه امام عليه‏السلام در امور حكومتى با آنها مشورت كند و دوم آن كه سياست تقسيم مساوى بيت المال را كنار نهد. حضرت على عليه‏السلام در جواب خواست اول فرمود: «من طبق كتاب و سنت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏وآله عمل مى‏كنم و تاكنون حكم مجهولى نديده‏ام كه به مشورت شما و ديگر مسلمانان نيازمند باشم. اگر چنين مشكلى پيش آيد، از مشورت با شما و ديگران، چشم‏پوشى نخواهم كرد». آن بزرگوار درخواست دوم آنان را نيز چنين پاسخ گفت: «تقسيم مساوى بيت المال، ساخته من نيست. اين سنت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏وآله بود و من از آن پيروى مى‏كنم و در اين باره، هيچ كس حق ندارد مرا سرزنش كند».3
    بديهى است كه اين خواست‏ها، به معناى مشاركت در حكومت و چشم پوشى حضرت عليه‏السلام، از اصول و ارزش‏هاست و امام عليه‏السلام نمى‏توانست با پذيرش آنها، اين را تحمل كند.

    پی نوشت:

    1. انساب الاشراف، ج 5، ص 106.
    2. مروج الذهب، ج 2. ص 366.
    3. همان.