نویسنده: میرزا ملااحمد




 

کار و کوشش در حیات انسان نقش بزرگ دارند و رونق و پیشرفت و بهبود و شکوفایی زندگی به آن سخت وابسته است. از اینجاست که در ادبیات و فرهنگ مردمان ایرانی تبار از زمان‌های قدیم تا امروز این موضوع مقام بلند دارد. در شاهنامه‌ی فردوسی نیز کوشش و کار در هر مورد تلقین و ترغیب می‌شود. در حماسه این مسئله اکثراً به موضوع قضا و قدر ارتباط دارد. بنابراین برای درک عمیق مسئله قبل از همه لازم است درباره‌ی قضا و قدر در شاهنامه چند سخن گفته شود.
قضا و قدر از مفهوم‌های فلسفی و اخلاقی اسلامی بوده، در شعر فارسی و تاجیکی بیشتر به معنی «حکم کلی الهی در اعیان موجودات» (1) راه یافته استفاده می‌شود، این مسئله را در شاهنامه‌ی فردوسی دانشمند ایرانی ضیاءالدین سجادی بررسی نموده به چنین نتیجه‌ای رسیده است: «فردوسی خردمند و خردگرای است و خرد و اراده اختیار را در کردار و رفتار قهرمانان شاهنامه مؤثر می‌داند. اما حکیمی موحد و دیندار و خداشناس نیز هست. پس در برابر خواست خدا و تقدیر و سرنوشت تسلیم شده و به همه‌ی آن‌ها رضا می‌دهد، به خصوص در مرگ و نیستی و زوال سلطنت و قدرت و جاه و جلال که همواره با بیانی شیوا و عالی این مسائل را طرح می‌کند تا دیگران پند آموزند و از آن عبرت گیرند...». (2)
تأثیر تقدیر‌ یا قضا و قدر را به حیات قهرمانان به طور خیلی برجسته می‌توان در داستان «رستم و سهراب» مشاهده کرد. (3) سهراب جوان توانا و قوی است و از هر لحاظ به رستم برتری دارد، ولی با‌ این همه برتری، سهراب در مبارزه مغلوب می‌شود و این به حکم تقدیر است.
فردوسی والائی تقدیر را در سرنوشت قهرمانان طوری به قلم آورده است که منطقی به نظر می‌رسد. رستم در لحظه‌های آخرین مبارزه از خداوند مدد می‌گیرد و فریب را به کار برده غلبه به دست می‌آورد. پس از شناخت فرزند هم رستم امکان داشت سهراب را زنده نگه دارد، حداقل می‌توانست سیمرغ را به یاری فراخواند، ولی باز هم تقدیر به این راه نمی‌دهد. سهراب از ابتدای مبارزه به شناخت پدر نزدیک می‌شود و در دل حتی او را احساس می‌نماید، ولی هر دفعه قضا و قدر نمی‌گذارد که پدر را شناسد. زیرا:

نبشته به سر بر دگرگونه بود *** ز فرمان نکاهد، نه هرگز فزود
قضا چون ز گردون فروهشت پر *** همه زیرکان کور گشتند و کر

قدمعلی سرامی به نقش تقدیر در شاهنامه اشاره نموده بیش از هفتاد مورد را از داستان مثال می‌آورد که اکثراً درستند. ولی بعضی موردها به نظر ما بحث برانگیزند. مثلاً غلبه‌ی اسکندر بر دارا و دیگر حادثه‌های تاریخی را که در شاهنامه تصویر شده‌اند و واقعیت تاریخی‌اند، به تقدیر و قضا و قدر پیوند دادن، درست به نظر نمی‌رسد، زیرا علت اساسی شکست دولت هخامنشیان و غلبه‌ی اسکندر مقدونی به تنزل سیاسی و اقتصادی و معنوی و فرهنگی دولت هخامنشی و از سوی دیگر اقتدار قوی یونانی‌ها و کوشش‌های اسکندر وابسته است. (4) این را فردوسی از زبان اسکندر چنین به قلم داده است:

چنین داد پاسخ بدو شهریار *** که بهر من این آمد از روزگار
که جز جنبش و گردش اندر جهان *** نبینم همی آشکار و نهان

بنابراین به نظر ما در همه‌ی حادثه‌ها تقدیر را کارگردان دانستن درست نیست. البته فردوسی به تقدیر و سرنوشت و قضا و قدر باور داشت و نقش این عامل‌ها در شاهنامه بزرگ است، ولی در عین حال شاعر به قدرت و توانایی انسان و اختیارات او نیز توجه زیاد دارد که این باعث شهرت جهانی کسب کردن داستان و قهرمانان آن شده است. خود فردوسی هم در ضمن داستان به مقام بلند انسان و برتری او بر تقدیر در بعضی موارد‌ اشاره‌ها کرده است و مثلاً در داستان اسکندر به چرخ گردون که مرادف تقدیر است، مراجعت نموده از بی‌وفایی و ستمکاری آن شکایت می‌کند:

الا ای برآورده چرخ بلند *** چه داری به پیری مرا مستمند؟
چو بودم جوان، در برم داشتی *** به پیری چرا خوار بگذاشتی؟...
به کردار مادر بدی تا کنون *** همی ریخت باید ز رنج تو خون
وفا و خرد نیست نزدیک تو *** پر از رنجم از رأی تاریک تو

تقدیر در پاسخ شاعر از برتری انسان بر خود ‌اشاره می‌کند. زیرا انسان با دانش و خرد خود می‌تواند مشکلات زیادی را حل نماید. انسان بهترین و والاترین آفریده است و تنها بنده‌ی پروردگار است و بس:

چنین داد پاسخ سپهر بلند *** که ای مرد گوینده‌ی بی‌گزند
چرا بینی از من همی نیک و بد؟ *** چنین ناله از دانشی کی سزد؟
تو از من به هر باره‌ای برتری *** روان را به دانش همی پروری...
من از داد چون تو‌ یکی بنده‌ام *** پرستنده‌ی آفریننده‏ام
به یزدان گرای و به یزدان پناه *** برازنده زو هرچه خواهی، بخواه
جز او را مخوان کردگار سپهر *** فروزنده‌ی ماه و ناهید و مهر

از بیت‌های فوق پی بردن دشوار نیست که تقدیر با همه‌ی اقتدار از انسان دانا تواناتر نیست. انسان بعضاً با نیروی خرد و کوشش و محنت تقدیر را نیز می‌تواند تغییر دهد. این از استقلال و آزادی نسبی انسان در شاهنامه‌ی فردوسی و عموماً ادبیات قرن دهم میلادی گواهی می‌دهد. ضمناً باید ‌یادآور شود که این حادثه‌ی نادری است در تاریخ ادبیات قرون وسطی شرق و غرب که نظیرش را تنها در ادبیات عصرهای آخر اروپا می‌توان مشاهده کرد.
البته فردوسی همچون مسلمان باایمان از خواست خداوند هیچ گاه دور شدن را نمی‌پذیرفت، زیرا:

از اوی است نیک و بد و هست و نیست *** همه بندگانیم و ایزد ‌یکی است

از اینجاست که در سراسر شاهنامه شاعر به تکرار، همه‌ی ظفرهای قهرمانان را قبل از همه از پروردگار می‌داند. ولی با این همه فردوسی به اقتدار انسان که آفریده‌ی منتخب و محب پروردگار است باور دارد و سعی و کوشش، کار و همت او را عبث و بی‌سود نمی‌داند. انسان نسبت به همه‌ی مخلوقات برتری دارد و به خداوند نزدیک‎‌تر است و تا حدی دارای استقلال هم هست که در کوشش و کار او ظاهر می‌یابد.
از این رو قهرمانان شاهنامه با آنکه اکثراً از پیشامدهای تقدیر آگاهند، نومید نمی‌شوند و برای رسیدن به هدف سعی و کوشش به خرج می‌دهند.
در شاهنامه میان قضا و قدر و سعی و کوشش پیوستگی به نظر می‌رسد. و این از پرسش و پاسخ‌های انوشیروان و بزرگمهر هم روشن و هویداست که در مثال رابطه‌ی کوشش و بخت تأکید شده است:

از آن پس بپرسید کسری از اوی *** که ای نامور مرد فرهنگ جوی
بزرگی به کوشش بود گر به بخت *** که‌یابد جهاندار ازو تاج و تخت؟
چنین داد پاسخ که بخت و هنر *** چنانند چون جفت با‌ یکدیگر
چنان چون تن و جان که یارند جفت *** تنومند پیدا و جان در نهفت

در بزم دوم انوشیروان یکی از موبدان از بزرگمهر درباره‌ی قضا و قدر سؤال می‌کند. بزرگمهر با مثال ساده‌ای قضا و قدر را چنین شرح می‌دهد که جوانی بی‌‍زحمت بر تخت بخت استراحت می‌کند و جوان دیگر شب و روز رنج می‌کشد ولی در روزگار سخت به سر می‌برد. با وجود این بزرگمهر خطاب می‌کند که انسان باید بیشتر سعی و کوشش نماید تا روزگارش را بهتر سازد:

جهاندار دانا و پروردگار *** چنین آفرید اختر روزگار
چنین است رسم قضا و قدر *** ز بخشش نیابی، به کوشش گذر

این اشاره‌ی شاعر از زبان بزرگمهر خیلی مهم است، زیرا او تأکید می‌کند که انسان نباید در انتظار بخشش قضا و قدر باشد و باید به کار و کوشش پرداخته روزی خود را بیابد.
به سؤال موبد دیگر نیز بزرگمهر همان جواب را می‌دهد:

دگر گفت: «آن کس که روزی پر است *** کدام است و بیشی که را در خور است»
چنین گفت کان کس که کوشنده‌تر *** به نیکی و کردارش آید به بر

در بزم سوم بزرگمهر کوشش را وسیله‌ی رسیدن به آرزوها می‌داند ولی در کوشش هم دانستن حد را ضروری می‌شمارد:

به پنجم گرت زورمندی بود *** به تن کوشش آری، بلندی بود
چو کوشش نیارد تن زورمند *** نیارد سر آرزوها به بند
چو کوشش ز‌ اندازه اندر گذشت *** چنان دان که کوشنده نومید گشت

در پندهای دیگر بزرگمهر نیز کوشش و کار چون واسطه‌ی مهم به دست آوردن کامیابی‌ها و نائل شدن به هدف بارها تأکید شده است. او پیشرفت انسان را به کار و کوشش وابسته می‌داند:

هر آن کس که در کار پیشی کند *** بکوشد که آهنگ پیشی کند

از نگاه فردوسی کوشش و کار باید وسیله‌ی اساسی به دست آوردن روزی و ثروت باشد. بنابراین انسان نباید در این راه سستی کند:

ز کوشش مکن هیچ سستی به کار *** به گیتی جز او نیست پروردگار

شخصی که از کار و کوشش دست می‌کشد، به خواری و ذلیلی و تنگدستی مبتلا خواهد شد:

دگر هر که دارد ز هر کار ننگ *** بود زندگانی و روزیش تنگ

بنابراین انسان نباید به کاهلی و تنبلی راه دهد و از سعی و کوشش، کار و زحمت دوری جوید:

تناسانی و کاهلی دور کن *** بکوش و ز رنج تنت سور کن
که اندر جهان سود بی‌رنج نیست *** کسی را که کاهل بود، گنج نیست

شخصی کارگریز، آبرو و اعتبار و نام نیک خود را از دست خواهد داد:

هر آن کس که بگریزد از کار کرد *** از او دور شد نام و ننگ و نبرد

پرگویی و بی‌کاری به کسی سود نمی‌رساند و فقط باعث بی‌آبرویی می‌گردد:

دل مرد بی‌کار و بسیار گوی *** ندارد به نزد کسان آبروی

شاعر بی‌کاری و کاهلی را به خواب مانند می‌کند که جز پشیمانی حاصلی ندارد:

به خواب اندر است آنکه بی‌کار بود *** پشیمان شود، پس چو بیدار بود

فردوسی مخصوصاً برای جوانان، کاهلی و تنبلی را ناروا می‌داند:

چو کاهل بود مرد برنا به کار *** از او سیر گردد دل روزگار

همه‌ی قهرمانان مثبت شاهنامه فقط با سعی و کوشش و کار و زحمت، پیروزی‌ها به دست آورده‌اند. شاعر همیشه تأکید می‌کند که نیکی هم خود به خود میسر نمی‌شود و برای آن هم باید سعی و کوشش به خرج داد و علیه بدی مبارزه برد:

بیا تا جهان را به بد نسپریم *** به کوشش همه دست نیکی بریم

زیرا هیچ کاری بدون سعی و کوشش و زحمت به اجرا نخواهد رسید:

به هر کار کوشا بباید شدن *** به دانش نیوشا بباید شدن

سعی و کوشش به انسان نیروی تازه و امید می‌بخشد و او را به قله‌های نو آرزو می‌برد، ولی شاعر در سعی و کوشش نیز چون همه‌ی کارهای دیگر نگاه داشتن اندازه و حد و شناخت موقع را ضروری می‌داند. زیرا کوشش که در حد و موردش خرج نشده است، نه تنها سودی ندارد، بلکه ضرر هم می‌آورد:

به نایافت رنجه مکن خویشتن *** که تیمار جان باشد و رنج تن...
ز شب روشنایی نجوید کسی *** کجا بهره دارد ز دانش بسی
نه کوشیدنی کان تن آرد به رنج *** روان را بپیچانی از بهر گنج
چو کوشش ز‌ اندازه اندر گذشت *** چنان دان که جوینده نومید گشت

پند و ‌اندرزهایی که فردوسی درباره‌ی کوشش و کار به کار برده است، به پند مردم تبدیل یافته‌اند و در شکل‌های گوناگون گسترش یافته و تا امروز میان مردمان فارسی زبان مشهورند و در موردهای ضروری استفاده می‌شوند. از جمله بیت زیر با بعضی تغییرات جزئی در بین مردم مشهور است:

به رنج اندر است ای خردمند گنج *** نیابد کسی گنج نابرده رنج

ضرب المثل مردمی ‌«کار امروزه به فردا مگذار» (5) با بیت زیرین شاعر خیلی هماهنگ است.

از امروز کاری به فردا ممان *** چه دانی که فردا چه گردد زمان

فردوسی شخص جوینده را در رسیدن به هدف کامیاب می‌داند:

به منزل رسید آنکه پوینده بود *** بهی یافت آن کس که جوینده بود

بیت مذکور به مثل «جوینده یابنده است» خیلی نزدیک می‌باشد و همچنین با این سخن علی (علیه السلام) هماهنگ است: «هر که چیزی بجوید، آن را خواهد‌ یافت.»
این همه از تأثیر عمیق و فیض بخش پندهای شاعر راجع به کوشش و کار گواهی می‌دهند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ضیاءالدین سجادی، «قضا و قدر در شاهنامه»، نمیرم از این پس که من زنده‌ام، مجموعه‌ی مقالات کنگره جهانی بزرگداشت فردوسی (هزاره‌ی تدوین شاهنامه)، به کوشش غلامرضا ستوده، تهران، 1374، ص 121. برای اطلاع بیشتر در این موضوع همچنین ر ک. سجاد چوبینه، حکمت نظری و عملی در شاهنامه فردوسی، شیراز، 1377، ص 117-126.
2. نمیرم از این پس که من زنده‌ام، ص 121.
3. درباره‌ی نقش قضا و قدر در «رستم و سهراب» رک. سلام نوریان برونی، عامل قضا و قدر در شاهنامه (در زمینه‌ی داستان سهراب)، شاهنامه در مکتب، مجموعه‌ی مقالات، دوشنبه 1664، ص 32-43.
4. ر ک. باباجان غفوروف، تاجیکان (تاریخ قدیم، قرون وسطی و دوره‌ی نوین)، ج 1 و 2، دوشنبه، 1997، ص 132-134.
5. در میان ایرانیان به شکل «کار امروز را به فردا میفکن» مصطلح است.

منبع مقاله :
ملااحمد، میرزا؛ (1388)، بیا تا جهان را به بد نسپریم (پیام اخلاقی حکیم ابوالقاسم فردوسی)، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول