نویسنده: میرزا ملا احمداف




 

ادیبان و دانشمندان بزرگ مثل درختان تنومند بار آورند، که در بوستان و محیط دارای آب و هوا و خاک مساعد پرورش یافته و ثمر می‌دهند. برای ظهور ادیب و دانشمند بزرگ تاجیک و بنیادگذار ادبیات فارسی زبان عالم، آدم‌الشعرا ابوعبدالله رودکی، که با قرار یونسکو 1150 سالگی زادروز او جشن گرفته شد، محیط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که دولت نوبنیاد سامانیان به وجود آورد، بی شک مساعدت نموده است. در عهد حکمرانی همین دولت بود که خراسان و ماوراءالنهر به کشور پیشرفته‌ی اقتصادی و فرهنگی آن زمان تبدیل یافته و علم و فرهنگ خیلی رشد پیدا کرد و بی‌سبب نیست که ایران‌شناس امریکایی ریچارد نلسون فرای(1) این دوره را «عصر طلایی فرهنگ» نامیده است. دولت سامانیان، که ثمره‌ی مبارزه‌های خلق تاجیک و مردمان دیگر ایرانی تبار بهر دستیابی به استقلال بود، برای رشد ادبیات و فرهنگ، مستحکم نمودن پایه‌های دولتداری و مهم‌تر از همه جهت ترغیب و تشویق احساس خودشناسی، خودآگاهی و وطن دوستی مردم، ادیبان و دانشمندان، از جمله رودکی جوان، را به دربار جلب نمود.
ابوعبدالله جعفر ابن محمد رودکی زاده‌ی دیه‌ی کوهستانی پنج رود، که حالا با همین نام در ناحیه پنجکنت تاجیکستان موجود است، به دنیا آمده و با آواز خوش، ذهن قوی و حسن رسای خود توجه همگان را به خود جلب نمود. آن گونه که منابع خبر می‌دهند، او در هشت سالگی قرآن را کاملاً حفظ نموده، در مدرسه‌های شهر سمرقند، که آن زمان از مراکز بزرگ فرهنگی جهان محسوب می‌شد، تحصیل علم کرده، زبان‌های گوناگون عالم را آموخته، از ذخایر دانش‌های مردمان شرق و غرب تا آن زمان بهره‌ور شده و در سرایندگی و نوازندگی شهرت یافته است. در شهر بخارا در دربار دولت سامانیان رودکی به مرتبه‌ی ملک‌الشعرایی رسیده، و شهرت جهانی پیدا کرده است. این شهرت نتیجه‌ی خدمت‌های بزرگی است که رودکی در رشد ادبیات، زبان و فرهنگ تاجیک و فارس انجام داده است. او قبل از همه شعر فارسی را، که تشکل می‌یافت، به حد کمال رساند و سنت‌های اساسی آن را، هم از لحاظ مضمون و محتوا و هم از جهت شکل و قالب، به وجود آورد، که در طول بیش از هزار سال تقریباً بی‌تغییر ادامه یافته‌اند. او و همزمانِ بزرگش ابوالقاسم فردوسی زبان فارسی دری را، که به قول دانشمندان معروف ملک‌الشعرای بهار، سعید نفیسی، پرویز ناتل خانلری، برتلس و میرزایف تنها در همین سرزمین ظهور کرده بود، چنان تکمیل و صیقل دادند که در طول ده قرن تغییر جدی پیدا نکرد. او در تشکل و تکامل فرهنگ اسلامی- ایرانی، از جمله موسیقی کلاسیک، که امروز عنوان «شش‌مقام» را دارد، نقش بزرگی داشته، و سازان جدید موسیقی و آهنگ‌های تازه آفریده است. از آثار بسیار فراوان ادبی رودکی، که مؤلفان منابع 1300000 (یک میلیون و سیصدهزار) بیت یا دست کم صدهزار بیت دانسته‌اند، بر اثر هجوم‌های بیگانگان نابود شده، و تا امروز 1100 بیت باقی مانده است. در آن نمونه‌های کم، که چون پاره الماس‌های درخشان از رنگینی، شکوه و ارزش بلند آثار شاعر بزرگ شهادت می‌دهند، تصویر و توصیف انسان و بزرگداشت او مقام شایسته‌ای دارد. در باره‌ی اندیشه‌های بلند انسان دوستی رودکی در آثار دانشمندان معروف صدرالدین عینی، سعید نفیسی، بدیع‌الزمان فروزانفر، برتلس، میرزایف، براگینسکی، شاه محمداف، افصح‌زاد و دیگران اشاره‌هایی شده است. ولی این مسئله هنوز در آثار شاعر به طور عمیق و جداگانه مورد تدقیق قرار نگرفته است.
اصلاً توصیف انسان در تاریخ ادبیات و تمدن تاجیک و فارس از زمان‌های قدیم از مسائل عمده‌ی ایجاد بدیعی به شمار می‌رفت. در اساطیر قدیم مردم آسیای میانه و ایران، یادگارهای باستانی ادبیات پهلوی و مانوی ستایش قدرت و توانایی انسان جای داشتند. در اوستا، یادگار باستانی نیاکان، بزرگی انسان نیرومند و توانا، دلاور و زیبا، ستایش نیکی و نیکوکاری او و مبارزه‌اش بر ضد زشتی و تاریکی بازتاب یافته است.
ادبیات جدید تاجیک و فارس، که در همبستگی با خودآگاهی و تشکل خلق تاجیک و مبارزه‌ی او بهر استقلال تقویت می‌یافت، از سرچشمه‌ی پر فیض سنت‌های انسان‌دوستی تمدن گذشته چاشنی گرفته بود؛ و آن سنت‌ها را همواره تکمیل می‌کرد. آثار رودکی - سرور و سرآمد این ادبیات - که سرشار از احساسات بشر دوستی بوده و قرن‌هاست که چون نوای مهر و محبت و صداقت طنین‌انداز است، خود گواه این مطلب می‌باشد.
همان‌گونه که براگینسکی نوشته است، رودکی اولین شاعر کلاسیک فارسی‌گوی است، که نظر خود را به انسان جلب کرده، و انسان را به ادبیات وارد نموده است. رودکی معنی و مقصد اساسی زندگی انسان را پیش از همه از نیکی و نکوکاری عبارت می‌داند. در عمرگذران، که هر لحظه‌ی آن بی‌بازگشت است، انسان باید از خود تنها یادگاری بی‌گزندِ نیک رایی، نکو گفتاری و نکوکرداری بگذارد.
شاعر همین مطلب انسان دوستانه‌ی خویش را خیلی ساده و صمیمی با سبک سهل و ممتنع بیان نموده است:

این جهان را نگر به چشم خرد،*** نی بدان چشم، کاندر آن نگری.
همچون دریاست و زنکوکاری،*** کشتی ای ساز، تا بدان گذری!

رودکی در ستایش انسان به سنت‌های تمدن گذشته‌ی مردمان آریایی وفادار مانده است؛ زیرا در یادگارهای باستانی هم، که توصیف نیکی و نکوکاری جای اساسی را اشغال می‌نماید، برتری نیکی بر بدی به مثابه‌ی صفت برازنده‌ی انسان بیان شده است. رودکی نیکی را نه تنها از خصلت‌های پسندیده می‌داند، بلکه آن را در برابر سلامتی و دانش از رکن‌های اساسی زندگی خوش انسان آزاده می‌شمارد:

چهار چیز مر آزاده را ز غم بخرد:*** تن درست وخوی نیک و نام نیک و خرد.

نیکی و نکوکاری، که رودکی ستایش می‌کند، قبل از همه از سنت مردمان آریایی، از سرشت خود او، از اخلاق و نظر نیک و از نیک و آرزوهای نیک او منشأ می‌گیرد. از همین آغاز، مرام شاعری رودکی با سرودن شعر، نیکی رساندن به مردم بوده است. او با همین نیت و مرام نکوکاری برای رسانیدن منفعت هر چه بیشتر به خلق و کشور راه دور و درازی را طی نموده، و به خدمت دولت نوبنیاد سامانی، که استقلال سیاسی را به دست آورده بود، پیوسته است:

رهی سوار وجوان و توانگر از ره دور *** به خدمت آمد نیکوسگال و نیک اندیش.

از این جاست که تصویر انسان نیکوکار و ترغیب اندیشه‌های انسان‌پروری و بشر دوستی اکثر اشعار باقیمانده‌ی رودکی را فرا گرفته‌اند. شاعر به قدرت و توانایی انسان و نیروی خلاق او ایمان کامل دارد. در زمانی که زمامداران ایام انسان را بی‌اراده و عاجز شمرد و چون اشیاء مورد خرید و فروش قرار می‌دادند، رودکی بزرگداشت و احترام انسان را القا نموده و جنبه‌های گوناگون عالم باطنی او را تصویر می‌کند و راه و وسیله‌های رشد و تکامل انسان نکوکار را نشان می‌دهد.

شاعر پیش از همه انسان را به عمل و فعالیت دعوت می‌کند. او تأکید می‌نماید که جهان در نظر اول آرام و هموار است، ولی در اصل پُر از تضادهای شدیدی است که تنها کسی از ماهیت آن‌ها می‌تواند آگاه شود که دل بیدار داشته باشد. چنین اندیشه‌های فلسفی شاعر، که سرشار از روحیه‌ی خوش‌بینانه نسبت به انسان و توانایی او است، در قطعه‌ی زیرین او خیلی روشن و واضح بیان شده است:

این جهان پاک خواب کردار است،*** آن شناسد، که دلش بیدار است.
نیکی او به جایگاه بد است،*** شادی او به جای تیمار است...

کوشش و تلاش از وسیله‌های پیشرفت انسان در زندگی است. شاعر در هر حالت خاموش و فارغ بال نبودن و پیوسته در کوشش و حرکت بودن را تلقین می‌نماید:

اگرت مدد رساند همی بدر منیر،*** مبادرت کن و خاموش مباش چندینا.

واقعاً سعی و کوشش و محنت آفریدگار بخت انسانند. شاعر تأکید می‌کند که هر چند در زمان او بخت یار خردمند نیست، ولی وی با سعی و کوشش می‌تواند بخت خود را به دست آورد:

با خردمند بی‌وفا بود این بخت، *** خویشتن را بکوش تو یک لخت.
خود خور و خود ده، کجا نبود پشیمان*** هر که بداد و بخورد، از آن چه بلفخت.

رودکی مقام علم و دانش را در حیات انسان خیلی بلند می‌داند. او تأکید می‌کند که انسان به دانش احتیاج زیادی دارد و آن مشکل گشای همه گونه دشواری‌های حیات بوده و همیشه رهنمای زندگی است. از این رو، شاعر آموزش علم و دانش را هم یکی از شرط‌های اساسی کمالات انسان می‌داند و پیوسته آن را ترغیب می‌کند. او دانش را از تمام گنج‌های عالم پر ارزش‌تر می‌داند:

هیچ گنجی نیست از فرهنگ به،*** تا توانی، رو تو و این گنج نه.

ستایش عقل و خرد و علم و دانش نیز از جایگاه انسان دوستی شاعر نشئت می‌گیرد؛ زیرا شاعر با توصیف عقل و دانش، مقتدر و توانا بودن انسان را در مبارزه با جهالت و ظلمات و زشتی و نابسامانی‌ها تأکید می‌کند. بیهوده نیست که نکته‌ی مذکور بعدها در آثار ادیبان دیگر شرق رشد یافته، و در اشعار سخنوران معروف همبسته با دید و نظر اخلاقی و اجتماعی آنان با رنگ و جلای تازه بیان شده است.
ولی از نظر رودکی عقل و خرد انسان و آموختن علم و دانش نه به تنهایی، بلکه در رابطه با حیات انسان معنی و ارزش پیدا می‌کند. رودکی تأکید می‌کند که بزرگی و متانت انسان هنگام برخورد او با مشکلات زندگی ظاهر می‌شود. در این موقع دانش و خردی که در طول عمر اندوخته است، مددکار انسان خواهد شد. شاعر برای معین کردن ارزش انسان زندگی را محک اساسی قرار داده و تجلی ماهیت انسان و غنای معنوی او را در رفتار و عملیاتش می‌سنجد. از این جاست که شاعر در روزهای سخت مأیوس نشدن و با عزم و اراده‌ی قوی و دانش و خرد بر طرف کردن دشواری‌ها را به انسان تلقین می‌نماید:

اندر بلای سخت پدید آرند*** فضل و بزرگ مردی و سالاری.

حیات آموزگار اساسی انسان است. انسان، به خصوص در زندگی، همه روزه تشکل یافته و در اثر برخورد با حادثه‌های گوناگون روزگار از نیک و بد آگاهی می‌یابد. همین حوادث مختلف روزگار است که انسان را آبدیده نموده و به نبردهای تازه و دشواری‌های آینده بردبار می‌نماید. رودکی، که خود گرمی و سردی‌های زندگی را احساس کرده، تلخی و شیرینی‌های آن را چشیده، از پستی و بلندی‌های حیات گذشته و به درجه‌ی کمالات رسیده بود، گذشت روزگار را هیچ گاه فراموش نمی‌کند و همیشه از تجربه‌های زندگی بهره‌ور شدن را ترغیب می‌نماید:

برو، ز تجربه‌ی روزگار بهره بگیر،*** که بهر دفع حوادث تو را به کار آید.

بر طبق اندیشه‌ی رودکی هیچ آموزگاری در تربیت و تشکل انسان در حد و اندازه‌ی زندگی نیست؛ زیرا واقعیت زندگی بسا رنگین و بی‌حد و کنار است. تنها شخصی می‌تواند از سنجش و دشواری‌های زندگی به آسانی بگذارد که از رویدادهای آن درس عبرت آموخته باشد:

هر که نامخت از گذشت روزگار،*** نیز ناموزد ز هیچ آموزگار.

رودکی از پند و اندرز به عنوان وسیله‌ی تربیت اشخاص خیلی استادانه استفاده کرده است. در ضمن باید گفت که سنت پند و اندرزگویی در ادبیات تاجیک و فارس تاریخ قدیم داشته که از سروده شدن یک تعداد اندرز‌نامه‌ها به زبان‌های فارسی قدیم و پهلوی مانند پند نامه‌ی بزرجمهر، پند نامه‌ی انوشیروان، خردنامه‌ها معلوم است. به احتمال قوی رودکی نیز مانند آفرین‌نامه‌ی نرسیده‌اند، ولی ابیات زیاد حکمت‌آمیز باقیمانده ازهمین قبیل آثار شاعر شهادت می‌دهند. در آن بیت‌های پریشان اندیشه‌های جداگانه‌ی اخلاقی شاعر بیان شده‌اند، که مطلب اساسی آن‌ها به کارهای نیکو و پسندیده رهنمون ساختن آدمیان می‌باشد. از جمله شاعر بر بهتر بودن خاموشی نسبت به پرگویی بی‌جا به این شکل تأکید می‌کند:

بس که در گفته پشیمان بوده‌ام،*** بس که بر ناگفته شادان بوده‌ام.

راستی و راستکاری، که از خصلت‌های نیک انسانی است، برای آدم خوشی و نشاط می‌آورد، زیرا انسان راستکار همیشه آسوده بوده و پریشانی و پشیمانی ندارد:

هر کاو برود راست، نشستست به شادی *** وان کو نرود راست، همه مُرده همی دیش.

رودکی همچنین آدمیان را به مغرور نشدن از دریافت مال و ثروت، نکردن بدگویی و بدکاری و نورزیدن بخل و حسد دعوت می‌نماید. شاعر حرص و آز را نیز از خصلت‌های بد انسانی می‌شمارد و آن را سبب پیدایش بدگویی، بخل، حسد و دیگر خصلت‌های زشت می‌داند. دوری جستن از این خصلت‌های بد و پیشه کردن قناعت را شاعر از شرط‌های زندگی آزادانه‌ی انسان به حساب می‌آورد:

با داده قناعت کن و با داد بزی،*** در بند تکلف مشو، آزاد بزی.
در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور،*** در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی.

زندگی انسان بی‌دوستی معنی و صفایی ندارد. از این جاست که سخنوران معروف هر دور و زمان دوستی را وصف نموده‌اند. رودکی نیز فرح و شادمانی هنگام بازدید دوستان را خوش‌ترین لحظه‌ی عمر انسان به شمار آورده؛ و لحظه‌های فراق را تلخ‌ترین دوران زندگی می‌داند:

هیچ شادی نیست اندر این جهان *** برتر از دیدار روی دوستان.
هیچ تلخی نیست بر دل تلخ‌تر*** از فراق دوستان پرهنر.

این اندیشه‌ی بلند بشر دوستی رودکی امروز ارزش و اهمیت بیشتر کسب می‌نماید؛ زیرا برای پیشرفت و شکوفایی حیات مردمان عالم امروز، دوستی و همکاری خیلی ضرور است.
اندیشه و افکار اخلاقی و بشردوستی در ادبیات با راه و روش‌های گوناگون بیان می‌شود و یکی از آن‌ها به طریق پند و اندرز بیان نمودن آن‌هاست. وسیله‌ی دیگر خیلی مناسب بیان افکار و اندیشه‌ی انسان‌دوستی تمثیل و مثل می‌باشد. در مثل به نظر اول گویا هدف شاعر رفتار حیوانات و وقایعی است که با جانوران رخ می‌دهد. ولی در اصل این تنها یک وسیله‌ای است برای بیان اندیشه‌ی اخلاقی و اومانیستی. شاعر با تصویر حیوانات احساس و هیجان و فکر و اندیشه‌ی انسانی را بیان می‌نماید و به آدمیان موضوعی را تلقین، و آنان را ترغیب می‌سازد یا خصلت ناشایستی را مذمت می‌کند. زیاده از این در هر لحظه‌ی تصویر مناسب خود شاعر، احساس و نظر او چون فرد جامعه بیان می‌شود. استاد رودکی از این وسیله‌ی ابراز احساس و اندیشه‌های اخلاقی هم خیلی ماهرانه استفاده کرده است. از آثار باقیمانده‌ی شاعر مثنوی کلیله و دمنه نمونه‌ی برجسته‌ی این قبیل آثار است.
انسانی که استاد رودکی مورد ستایش قرار داده، آرزو و آمال، احساس، اندیشه و انگیزه‌های عالم باطنی او را بیان نموده، و خیلی و تجریدی نبوده، و پیش از همه نمایانگر مردم عادی و محنتکش است که تمام غم و اندوه، جبر و ظلم زمانه بر سر آن‌ها بار شده است:

در منزل غم فکنده مفرش ماییم*** وز آب دو چشم دل پر آتش ماییم.
عالم چو ستم کند، ستمکش ماییم،*** دست خوش و روزگار ناخوش ماییم.

در جامعه‌ی فئودالی، که حقوق‌های انسانی زحمتکشان پایمال می‌شد، رودکی به دفاع از مردم بیچاره و مظلوم، «که جوین نان نیابد سیر»، برخاسته و پشتیبانی از آن‌ها را نشانه‌ی مردی می‌داند. این خطاب یا دعوت رسای انسان‌پرورانه‌ی شاعر اعتراض سختی بود به حاکمان و دولتمندان دوران، که «پای زدن به افتادگان» از خصلت‌های خاص آنان به شمار می‌رفت:

گر بر سر نفس خود امیری، مردی، *** بر کور و کر ار نکته نگیری، مردی،
مردی نبود فتاده را پای زدن، *** گر دست فتاده‌ای بگیری، مردی.

در اشعار غنایی رودکی نه تنها زیبایی انسان، که وصف آن از موضوع‌های اشعار عاشقانه‌ی شاعر است، بلکه تا اندازه‌ای آزادی معنوی شخص هم بیان شده است. عاشق اشعار غنایی رودکی به معشوق خود سجده می‌کند و عشق معشوق برای وی ازهمه مقدم‌تر است:

روی به محراب نهادن چه سود؟*** دل به بخارا و بتان طراز.
ایزد ما و سوسه‌ی عاشقی*** از تو پذیرد، نپذیرد نماز.

عاشق در اشعار رودکی انسان زندگی دوست و بی‌باکیست. او پایبند غم و اندوه زندگی نشده و بیشتر به خوشی‌های آن روی می‌آورد و خوشگذرانی لحظه‌های نامکرر عمر را پیش می‌گیرد. یکی از واسطه‌های خوشگذرانی عمر در اشعار شاعر می و میگساری است. رودکی در برخی از شعرهایش می را به معنی اصلی‌اش وصف نموده و آن را وسیله‌ی شادمانی و طرب می‌داند. ولی ستایش می در اشعار شاعر معنی تلقین می‌پرستی را ندارد. مقصد اساسی استفاده بردن از لذت و نعمت‌های زندگی است:

می لعل پیش آر و پیش من آی*** به یک دست جام و به یک دست چنگ.
از آن می مرا ده، که از عکس او*** چو یاقوت گردد به فرسنگ سنگ.

به این طریق، رودکی انسان را به خوشگذرانی عمر، منفعت‌برداری از نعمت‌های مادی زندگی و استفاده از خوشی‌های زندگی و لحظه‌های بی‌بازگشت دنیای گذران دعوت می‌نماید:

شاد زی، با سیاه چشمان، شاد،*** که جهان نیست جز فسانه و باد.
زامده شادمان بیاید بود*** وز گذشته نکرد باید یاد.
نیکبخت آن کسی، که داد و بخورد،*** شوربخت آن که او نخورد و نداد.
باد و ابر است این جهان، افسوس،*** باده پیش آر، هر چه باداباد.

در بعضی شعرهای رودکی در نظر اول تلقینِ دل نبستن به زندگی عادی و ناگزیر بودن مرگ مشاهده می‌شود، که مخالف روحیه‌ی خوش‌بینانه و حیات دوستی سیمای غنایی شاعر هست. ولی اگر به چنین شعرهای شاعر با تعمق نگریسته و محیط سروده شده آن‌ها را، که در باره پُر تجمل فئودالی بود، در نظر بگیریم، پی بردن به این مسئله دشوار نیست که آن شعرها پیش از همه به درباریان و دولتمندان بخشیده شده، و مقصد شاعر نگه داشته آنان از گرد آوری مال و ثروت فراوان بوده است. همین مطلب را از اشاره‌ی نازک شاعر در ضمن یکی از همین گونه شعرهایش درک کردن ممکن است:

زیر خاک اندرونت باید خفت، *** گر چه اکنونت خواب در دیباست.

هر چند این دسته از شعرهای شاعر به مردم عادی و بینوا، که امکان جمع‌آوری مال و ثروت فراوان و در دیبا خفتن را نداشتند، اختصاص داده نشده است، ولی از دیدگاه آنان سروده شدن شعرها را اندیشه و مطلب شاعر دلالت می‌نماید. بزرگداشت مقام انسان را در شعرهایی که شاعر به اشخاص تاریخی تقدیم کرده است، می‌توان مشاهده کرد. از جمله در مرثیه‌ی مرگ ابوالحسن مرادی، شاعر از مقام و منزلت بلند او چون انسان، که از تمام موجودات بالاتر است، یاد می‌کند:

کاه نبود او، که به بادی پرید، *** آب نبود او، که به سرما فسرد.
شانه نبود او، که به مویی شکست،*** دانه نبود او، که زمینش فشرد...

رودکی مانند یک انسان بشر دوست بزرگ همیشه با احساس بلند خیرخواهی به حمایت از انسان پرداخته و ظلم و ستم به او را در هر شکل و نمودش محکوم می‌نماید. شاعر اندیشه‌های انسان دوستی خود را با دلایل حیاتی توسط سیماهای واقعی بسا مؤثر بیان می‌کند. گاهی شاعر همچون روان‌شناسی ماهر سعی می‌نماید که اندیشه‌های خود را به ظالمان و ستمکاران، که از جبر و ظلم و حتی کُشتار مردم بی‌گناه روی نمی‌تافتند، تلقین کرده و این طایفه را از زشتی و بدکاری‌ها نگاه دارد. در شعر زیر شاعر مطلب اصلی خود را در مصرع اول به طور قطعی بیان نمود و برای قابل درک گردیدن آن به خواننده دلایلی می‌آورد. شاعر بهترین وسیله‌ی آن تأثیر رسانی بر انسان را در اعتقاد و باور او می‌داند و برای تأکید مطلب اولاً از رویدادهای زنده، و ثانیاً از روایت‌های دینی استفاده می‌کند. شاعر به خصوص از این نکته‌ی معروف دینی، یعنی مکافات عمل، بجا استفاده نموده، که بر اساس آن هر کس، امروز یا فردا، حتماً پاداش عمل خود را خواهد دید: اگر بدی کند، بدی و اگر نیکی کند، نیکی خواهد دید:

چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کُشت،*** نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت.
این تیغ نه از بهر ستمگاران کردند،*** انگور نه از بهر نبید است به چرخشت.
عیسی به رهی دید یکی کُشته فتاده،*** حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت.
گفتا، که کرا کُشتی تا کُشته شدی زار؟*** تا باز که او را بکُشد، آن که تو را کُشت.
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس*** تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت

با وجود آن که در شعر مذکور شاعر برای بیان اندیشه‌ی انسان دوستی خود از روایت دینی استفاده می‌کند، ولی مطلب اصلی او امروز نیز ارزش خود را گم نکرده است و زیاده از این خصوصیت عمومی بشری کسب نموده است. واقعاً رودکی چنان که خود می‌فرماید: «جهان را به چشم دل دیده»، ماهیت حادثه و رویدادهای عالم را عمیق درک می‌کند و با تصویرهای بدیع اندیشه‌های بلند اخلاقی و فلسفی را بیان می‌نماید. از نظر او انسان نکوکار نه تنها نعمت‌های مادی می‌آفریند و خود را کامل می‌کند، بلکه می‌تواند عنان و زمام دور و زمان را هم به دست گیرد:

زمانه اسپ و تو رایض برای خویشتن تاز،*** زمانه گوی و تو چوگان برای خویشتن باز.

در این خطاب روح‌پرور شاعر، یک جهان باور و اعتقاد به انسان و قدرت توانایی او احساس می‌شود.
به همین گونه سیمای رودکی از میان اشعار پریشانش همانند انسان‌دوستی بزرگ نمودار می‌شود. اندیشه‌های بلند انسان دوستی او صحیفه‌ی درخشانی درتاریخ افکار اخلاقی و اومانیستی بشریت به شمار می‌روند. آن‌ها به خصوص امروز که با وجود پیشرفت سریع علم و تکنولو‌ژی، اخلاق و معنویات جامعه در اکثر کشورهای مترقی جهان رو به کاهش نهاده است، خیلی مهم و مؤثر می‌باشند. در زمانی که جهان شمولی با سرعت ادامه دارد، این اندیشه‌ها و تحقیق و ترغیب آن‌ها می‌توانند برای گسترش ارزش‌های عمومی
اخلاق بشری در کشورهای گوناگون عالم مساعدت نمایند، افکار، احساس و اندیشه‌های انسان‌دوستی استاد رودکی، که دارای ماهیت عمومی بشری‌اند، نه تنها امروز، بلکه فردا نیز برای تربیت و تشکل انسان کامل سیاره‌ی ما خدمت شایسته‌ای انجام خواهند داد.

پی‌نوشت‌ها:

1. Richard Nelson Frye.

منبع مقاله :
ملا احمداف، میرزا؛ (1393)، پیرامون رودکی و رودکی شناسان، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول