امام در آينه خاطره ها

منبع:مجله معارف اسلامی

×امام و بچه ها

فريده مصطفوي، فرزند امام: حضرت امام بچه هاي خردسال را خيلي دوست مي داشتند . آن قدر به بچه هاي كوچك علاقه مند بودند كه مي گفتند در نجف از حرم كه بر مي گشتم( در نجف بچة خردسال در كوچه ها زياد است) بچه ها را با وجود اين كه كثيف بودند خيلي دوست مي داشتم. بچه ها دنبال آقا تا جلوي منزل مي آمدند. نوه هاي آقا همه شلوغ بودند، به خصوص نوة خود من. امام به دختر من كه از شيطنت بچه خود گله مي كرد مي گفتند: من حاضرم ثوابي را كه تو از تحمل شيطنت حسين مي بري ، با ثواب تمام عبادات خودم عوض كنم و عقيده داشتند كه بچه بايد آزاد باشد تا وقتي كه بزرگ شود آن وقت برايش حدي تعيين كنند. در مورد تربيت كودكان مي گفتند: با بچه ها رو راست باشيد تا آن ها هم روراست باشند . الگوي بچه، پدر و مادر هستند؛ اگر با بچه درست رفتار كرديد بچه ها درست بار مي آيند. هر حرفي كه به بچه ها زديد به آن عمل كنيد. پيام زن، سال اول، شماره3، ص33

×هر چيز جاي خود

عاطفه اشراقي، نوة امام: به ياد دارم امام هميشه مي گفتند كه در ساعت تفريح درس نخوانيد ودر ساعت درس خواندن تفريح نكنيد؛ هر كدام در جاي خود . هم چنين مي گفتند كه از زمان كودكي، خودشان اين دو ساعت را با هم عوض نكرده اند . سلام بچه ها ، شماره 100، ص6

×حقيقت است نه رؤيا

حجه الاسلام حسن رحيميان: مرحوم حاج آقا مصطفي(قدس سره) نقل مي كرد: وقتي در فرودگاه بغداد با امام از هواپيما پياده شديم، هيچ كس ما را نمي شناخت و پولي هم براي كراية اتوبوس واحد يا تاكسي نداشتيم كه به كاظمين برويم. واقعاً فراز و نشيب هاي زندگي شگفت انگيز و آموزنده است . امام، مرجع تقليد ده ها ميليون شيعه و ملجأ اميد ميليون ها مسلمان، اين گونه غريب و بي پول، سر گردان و متحير كه چگونه بايد از فرودگاه به بغداد و كاظمين بروند؟! آيا از يك ناشناس پول قرض كند يا سوار ماشين شوند و بگويند پول نداريم؟! كمي در محوطه قدم مي زنند كه ناگهان تقدير دگرگون مي شود. يكي از علاقه مندان به امام كه چند سال قبل از آن، امام را زيارت كرده بود با اتومبيل شخصي خود عبورش به آن طرف مي افتد. ناگهان چشمش به دو سيّد معمم مي افتد. اتومبيل را كمي آهسته مي كند انگار آن ها را ديده است و به نظرش آشنا هستند؛ كنار آن ها توقف مي كند و خيره مي شود. آيا واقعاً درست مي بيند؟! به مغز خود فشار مي آورد، قم! تهران!! 15 خرداد... تبعيد، تركيه؛ ولي اين جا بغداد است، فرودگاه است، حقيقت است نه رؤيا، و امام را با حاج آقا مصطفي در كنار خود مي بيند. با شتاب از ماشين مي پرد پايين... سلام عليكم، آقا شما هستيد؟ كي رسيده ايد؟ چرا اين جا ايستاده ايد؟ آيا منتظر كسي هستيد؟ لطف بفرماييد و سوار اتومبيل شويد. سوار مي شوند و به كاظمين مي روند و مستقيم به حرم امام موسي بن جعفر و امام محمد تقي( عليهما السلام) مشرف وبعد مردم و علما مطلع مي شوند. حدود چهارده سال از اين ماجرا مي گذرد و باز هم غربت. در مهر ماه 57 در مركز كويت به هنگام هجرت از عراق. ولي چند ماه نمي گذرد كه بزرگ ترين استقبال تاريخ در دوازده بهمن 57 از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا به وقوع مي پيوندد. واين است نتيجة پيمودن راه خدا و هجرت به سوي او. سرگذشت هاي ويژه، ج5، ص57- 56

×رضايت صاحب خانه

آقاي انصاري كرماني: يك روز امام آمدند در حسينيه و ملاحظه فرمودند كه در طبقة بالا بنّاها و كارگران مشغول گچ کاري حسينيه بودند. امام با عصبانيّت بيرون آمده و جملة بسيار عجيبي فرمودند: كه بگذاريد من بميرم و شما اين كارها را انجام دهيد. وبا اين كه اجارة منازل پرداخت مي شود، قبل از ماه مبارك رمضان دستور دادند كه اعضاي اين خانه ها بيايند و با من صحبت كنند. من خاطرم جمع نيست كه آيا در اين خانه كه مي مانم صاحبانش راضي هستند يا خير؟ امام جماراني و برادرش و اعضاي خانواده آمدند، امام اوّل با مردها صحبت فرمودند كه شما راضي هستيد يا خير؟ آن ها در مقابل امام خيلي تعارف كردند كه شما به ما و فاميل و محل ما افتخار داديد ، ما تا قيامت از اين موهبت الهي قدرداني مي كنيم. امام مي فرمايند: اين تعارف را كنار بگذاريد و جدّي[بگوييد] آيا رضايت داريد يا خير؟ باز توضيح دادند و اظهار رضايت كردند. امام آن گاه فرمودند: حالا به زن ها بگوييد بيايند. خانم ها آمدند. امام باز از آن ها سؤال كردند كه ممكن است شما به چيزي در زندگي علاقه مند باشيد و دوست نداشته باشيد جاي ديگري برويد، آ ن ها نيز به نوبة خود اظهار رضايت كردند. آن گاه امام فرمودند: حالا مي مانم. سرگذشت هاي ويژه، ج2، ص85-84

×حساب رسي و دقت

حجه الاسلام حسن رحيميان: صرفه جويي و حساب رسي و دقت حضرت امام(قدس سره) در امور مالي هم چون ديگر ويژگي هاي معظم له بايد سر مشق همة ما باشد. سر مشق براي مردم در صرفه جويي و قناعت و اجتناب از اسراف و تبذير و براي مسئولين دولتي در كنترل دقيق بودجة بيت المال و اموال عمومي. مشهدي حسين پيرمرد وارسته اي بود كه در طول سال ها مورد علاقه و اعتماد امام بود و مسئول خريد منزل معظم له . يك روز نقل كرد كه امام ربع دينار( در آن زمان5 تومان بود) براي خريد به من دادند. وقتي از بازار «حويش» برگشتم، نان، پنير، ماست، سبزي و غيره را كه خريده بودم به اندرون برده و مراجعت نمودم. هنوز به درب خانه نرسيده بودم كه امام صدا زدند : مشهدي حسين، برگشتم. فرمودند: چقدر شد؟ حساب كردم، 235 فلس شده بود. تا ربع دينار كه 250 فلس بود ، 15 فلس باقي مي ماند. امام فرمودند: بقيّه را بده . معلوم شد 15 فلس چيز قابل ذكري نبود، ولي مسئله مهم اين است كه همه چيز هرچند هم نا چيز بايد روي حساب و دقت باشد و بايدبه اين روش عادت كرد. سرگذشت های ويژه، ج5، ص 62-61
×زندگي ساده حجه الاسلام شيخ عبد العلي قرهي: بيروني منزل امام يعني اطاقي كه شب ها آقا تشريف مي بردند آن جا، فرش هايش ناقص بود؛ يعني قسمتي از اطاق خالي بود . من خدمت امام عرض كردم كه اجازه بدهيد كه يك فرش براي اين جا تهيه شود . فرمودند: آن طرف هست؛ يعني توي اندرون هست. عرض كردم : آن جا گليم است، با اين جا جور در نمي آيد. فرمودند: مگر منزل صدر اعظم است؟ عرض كردم كه: فوق صدر اعظم است، منزل امام زمان است. فرمود: امام زمان خودش هم معلوم نيست در منزلش چي افتاده است. سرگذشت هاي ويژه، ج1، ص18-17

×زهد

در نجف چون سر در حياط امام تاريك بود ، ما يك لامپ نصب كرديم. امام فرمودند: اين لامپ را نزنيد. من يك مقداري مسامحه كردم، ايشان من را طلبيدند، من به خدمتشان رفتم. امام فرمودند: مگر مال من نيست، نمي خواهم روشن باشد؟ سر گذشت هاي ويژه، ج6، ص141-140

×نهي از جسارت به علما

حجه الاسلام توسلي: طلاب و محصلين يك قدري از روز و شب را در بيروني امام به بحث اختصاص داده بودند و گاهي انتقاد از بعضي روحانيون مي شد از اين هم ناراحت بودند كه چرا امام قدمي براي مرجعيّت بر نمي دارد، بلكه كناره گيري هم مي كنند. يك روز مرحوم حاج آقا مصطفي(ره) پيغام آوردند كه آقا فرمودند: شنيده ام در اين جا بعضي غيبت و جسارت به علما مي كنند، بنده راضي نيستم كسي در اين خانه غيبت يا اهانت به افراد نمايد. و اين از خصلت هاي ممتاز امام بود كه از ابتداي جواني هم از غيبت پرهيز مي نمودند. بنده از يك دوست قديمي شنيدم كه مي گفت: امام دو خصلت داشت كه در بين تمام دوستانش ممتاز بود: 1. در مجالس، غيبت كه نمي كرد، از غيبت كردن هم شديداً جلوگيري مي كرد. 2. مقيد بود به خواندن نماز شب. سرگذشت هاي ويژه، ج2، ص30-29

×عكس العمل دربارة غيبت مراجع

آيه الله مظاهري: بيش از دوازده سال كه شركت در دروس عالية ايشان داشته ام، در اين مدت يك عمل مكروه از ايشان نديدم؛ بلكه اگر شبهةمِراء و جدالي، شبهة غيبت و دروغي ... پيش مي آمد حالت نگراني به خوبي از ايشان نمايان مي شد. يادم نمي رود روزي امام در درس تشريف آوردندو به قدري ناراحت بودند كه نفس ايشان به شماره افتاده بود. درس نگفتند و به جاي درس نصيحت تندي نمودند و رفتند و تب مالتي كه داشتند عود كرد و سه روز درس نيامدند. چرا؟ چون شنيده بودند كه يكي از شاگردان ايشان دربارة يكي از مراجع غيبتي كرده بود. سر گذشت هاي ويژه، ج5، ص164 حاج عيسي، يكي از خدمت گزاران امام: آخرين شبي كه امام در منزل بود و مي خواستند ايشان را به بيمارستان ببرند، من و دكتر كنار امام ايستاده بوديم. خانم(همسر امام) داشتند مي آمدند،‌سر پله ها كه رسيده بودند، امام فرمود: « خانم خداحافظ! » . شما ديگر زحمت نكشيد. ايشان ظاهراً متوجه نشد. يك بار ديگر امام فرمود: «خداحافظ! » . شما نياييد و بار سوم در حالي كه دست به سينة مباركشان گرفته بود، خيلي مؤدبانه فرمودند: «خدا حافظ خانم! » . امام هميشه با احترام و خيلي مؤدب با همسرشان صحبت مي كردند، همان طور كه با همة مردم مؤدب بودند. نقل از: كتاب روزهاي بي تو مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ص195
×احترام به پدر حجه الاسلام جمي: يك بار به محضر امام خميني( رضوان الله تعالي عليه) در جماران رسيدم ديدم يكي از مسئولين مملكتي براي انجام كارهاي جاري به خدمت امام رسيد ، پدر سال خورده اش نيز همراهش بود. وقتي كه مي خواست حضور امام برسد خودش جلوتر ازپدر حركت مي كرد. پس از تشرف به خدمت امام، پدرش را معرفي كرد. امام نگاهي به آن مسئول كرد و فرمود: اين آقا پدر شما هستند؟ عرض كرد: آري. امام فرمودند: پس چرا جلوي وي راه افتادي و وارد شدي ؟ به اين ترتيب مقام ارجمند پدر را گوشزد كرد و در س بزرگ احترام به پدر را به ما آموخت. نقل از: محسن پور قديري، شمارة اشتراك5067

×احترام به استاد

خانم ثقفي: حضرت امام وقتي پس از دوران طولاني دوري از وطن به ايران بازگشتند و به قم آمدند، به قبرستان شيخان رفتند و بر سر قبر مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي كه درس اخلاق را پيش ايشان خوانده بودند، حاضر شدند و در كنار آن نشستند. آن گاه به نشانة تواضع، يك طرف عمامة خويش را باز كردند و با آن كه هميشه دستمال همراه داشتند، با گوشة عمامة خود غبار سنگ استاد را زدودند و سپس به قرائت فاتحه و تلاوت قرآن پرداختند. نقل ازكتاب: آن سفر كرده مؤسسة تنظيم ونشر آثار امام خميني، ص40

×سلامت نفس

آيه الله طاهري خرم آبادي: يادم مي آيد يك عكسي بالاي قبر آيه الله بروجردي بود . آن عكس منظرة تشييع جنازة آيه الله بروجردي در حالي كه جنازه روي دست مردم است و تمام آن روپوش جنازه را هم مردم به عنوان تبرك برده اند و جنازة خالي روي دست مردم است، بود.عكس خود آيه الله بروجردي هم بالاي آن عكس تشييع جنازه بود. عكس خيلي جالبي بود. حالا نمي دانم آن عكس كجاست و چطور بالاي سر قبر آيه الله بروجردي نيست؟ در عكس نشان مي داد كه آيه الله بروجردي در حال مطالعه است. حالت طبيعي خيلي عجيبي داشت. امام روزي در ضمن نصايحشان فرمودند: نگاه بكنيد آن جا را، اين عكس بالا عكس آقاي بروجردي است، در حالي كه دارد مطالعه مي كند. عكس پايين جنازه اش روي دست مردم است. يك خورده پايين تر آقاي بروجردي زير خاك است و آن چيزي كه به درد آقاي بروجردي مي خورد، سلامت نفس است كه آقاي بروجردي داشت و الاّ اين رياست ها، اين سرو صداها، اين مسائل، اين ها وقتي كه انسان زير خاك رفت، ديگر به درد انسان نمي خورد. سرگذشت هاي ويژه، ج5، ص111

×نماز در اوّل وقت

آقاي صفرپور: در يكي از روستاهاي فيروزكوه جلسه بزرگ داشت شهدا بر پا بود و شهيد صياد شيرازي به عنوان سخنران دعوت شده بود. پس از مداحي و چند برنامة مرسوم ديگر از شهيد صياد خواستند سخنراني بكند. ايشان پشت ميكروفون قرار گرفت و پس از شروع صحبت با نام خداوند تبارك وتعالي و حمدو ثناي خداوند و درود و صلوات بر پيامبر و آلش، فرمود: روزي جلسة مهمي در مورد جنگ خدمت حضرت امام (ره) بوديم، وقت نماز شد و امام(ره) وضو گرفت و به نماز ايستاد و ما هم به تبع امام فهميديم وقت نماز است و نماز بر همه چيز ترجيح دارد. بعد شهيد صياد شيرازي با اشاره به وقت نماز به حضار فرمود: الآن هم وقت نماز هست، اگر خواستيد بعد از نماز براي شما سخنراني مي كنم. صحبت را تمام كرد و صف هاي نماز تشكيل شد و همان جا در اول وقت نماز جماعت بر پا گرديد. روزنامه جمهوري اسلامي شماره 5774، ص12

×رعايت حقوق و قانون

يكي از خواهران : در نوفل لوشاتو كه بودم، عده اي از ايران براي زيارت امام در دهة عاشورا به آن جا آمده بودند. به لحاظ ساده زيستن امام، اطرافيان ايشان نيز سادگي را در زندگي خود رعايت مي كردند؛ براي مثال غذاي آن ها در نوفل لوشاتو نان وپنير و گوجه فرنگي و تخم مرغ و گاهي اوقات هم اشكنه بود. برادراني كه آمده بودند، پولي جمع كردند و گوسفندي خريدند و آن را در پشت حياطي كه امام براي اداي نماز به آن جا مي آمدند، ذبح كردند( محل سكونت امام روبروي منزل مذكور بود) . سپس مقداري از گوشت آن را براي شب عاشورا خوراكي تهيه كردند و مقداري ديگر را هم براي تهيه خوراك امام به منزل ايشان فرستادند... [از آن جا] كه ايشان حتي در مملكت كفر هم حقوق و قوانين اجتماعي آن جامعه را رعايت مي كردند- [چون] قانوني در فرانسه وجود دارد كه ذبح هر حيواني را در خارج از كشتارگاه به خاطر رعايت مسائل بهداشتي منع مي كند- هنگامي كه امام از چنين قانوني اطلاع يافتند، فرمودند: چون تخلف از قانون حكومت شده است، ازاين گوشت نمي خورم. سرگذشت هاي ويژه، ج4، ص57

تمام عيدها، عيدي مي دادند

زهرا مصطفوي، دختر امام: امام از زماني كه ما بچه بوديم در تمام عيدها به ما عيدي مي دادند. البته اين عيدي با گذشت زمان تغيير كرده و امروز رسيده به سيصد تومان . عيدها به ما سيصد تومان مي دهند، نه فقط ما؛ بلكه هر كسي كه توي خانه باشد، از خانم گرفته تا كارگر توي منزل ، اگر مهمان هم باشد،‌به او هم مي دهد. بچه ها صد تومان، بزرگ ترها سيصد تومان. يادم هست وقتي در نجف بودم، امام آن جا دو دينار عيدي مي دادند. يك روزي كه صبح عيد بود(يادم نيست عيد مذهبي يا ملّي) منتظر بوديم ايشان عيدي بدهند، امام گفتند: « من امروز عيدي ندارم» . گفتيم كه :« چطور شما عيدي نداريد؟ »گفتند:« من از پولی كه مخصوص خودم باشد و پول شخصي ام است (نه پول مردم ) به شما عيدي مي دهم، حالا پول شخصي ندارم[ و پول مردم هست] و طبيعي است كه نمي توانم به شما عيدي بدهم» . خُب، ما كه نمي توانستيم از عيدي صرف نظر كنيم. قرار شد خواهر بزرگم به ايشان پولي بدهد تا ايشان به ما عيدي بدهند و بعد اگر پولي پيدا كردند قرضشان را بدهند . امام گفتند: « شايد پولي پيدا نكردم، آن وقت قرضشان مي ماند » . ما هم گفتيم: « ان شاءالله پيدا مي كنيد» . و خواهر بزرگم رفت پولي از خودش آوردو به آقا قرض داد. ايشان آن را به ما عيدي دادند و بعد هم ايشان قرضشان را ادا كردند. سروده هايي از امام

×انتظار

از غم دوست در اين ميكده فرياد كشم                           دادرس نيست كه در هجر رُخش داد كشم
داد و بيداد كه در محفل ما، رندي نيست                         كه برش شِكوه برم، داد ز بيدادكنم
شاديم داد، غمم داد و جفا داد و وفا                               با صفا منّت آن را كه به من داد، كشم
عاشقم، عاشق روي تو، نه چيز دگري                           بار هجران و وصالت به دل شاد كشم
در غمت اي گل وحشي من، اي خسرو من                   جور مجنون ببرم، تيشة فرهاد كشم
مُردم از زندگي بي تو، كه با من هستي                         طرفه سرّي است كه بايد بَرِ اُستاد كشم
سال ها مي گذرد،‌حادثه ها مي آيد                                انتظار فرج از نيمة خرداد كشم

×دريا و سراب

ما را رها كنيد در اين رنج بي حساب                                  با قلب پاره پاره و با سينه اي كباب
عمري گذشت در غم هجران روي دوست                         مُرغم درون آتش و ماهي برونِ آب
حالي نشد نصيبم از اين رنج و زندگي                                پيري رسيد غرق بطالت پس از شباب
از درس و بحث مدرسه ام حاصلي نشد                             كي مي توان رسيد به دريا ازين سراب
هر چه فرا گرفتم و هر چه ورق زدم                                   چيزي نبود غير حجابي پس از حجاب
هان اي عزيز! فصل جواني به هوش باش!                         در پيري از تو هيچ نيايد به غير خواب
اين جاهلان كه دعوي ارشاد مي كنند                                در خرقه شان به غير«منم» تحفه اي مياب
ما عيب و نقص خويش و كمال و جمال غير                          پنهان نموده ايم چو پيري پس خضاب
دم در نيار و دفتر بيهوده پاره كن                                           تا كي كلام بيهُده، گفتار نا صواب

×گمان

افسوس كه ايام جواني بگذشت                                        حالي نشد و جهاني فاني بگذشت
مطلوب همه جهان نهان است هنوز                                    ديدي همة عمر، در گماني بگذشت

×پند

تا دوست بود تو را گزندي نبود                                              تا اوست غبار چون و چندي نبود
بگذار هر آن چه هست و او را بگزين                                     نيكوتر از اين دو حرف پندي نبود
«برگرفته از ديوان امام خميني»