معنای لغوی و اصطلاحی سبب (اسباب) در قرآن
«اسباب» جمع «سبب» است، و «سبب» چنان که از سخنان لغتنویسان و واژهپردازان زبان عرب به دست میآید دارای معانی و کاربردهای متنوعی است:
1- ریسمان یا طناب (1)
به ریسمان سبب گفتهاند زیرا به کمک آن به آب چاه دست مییابی. (2)
نویسندهی لسانالعرب مینویسد: «سبب، حبل و ریسمان است. » به عبارتی «سبب، ریسمانی است که به کمک آن از چاه آب میجویند، سپس به هر آنچه به کمک آن به هدف میرسند، سبب گفته شده است. » (3)
ابوعبیده مینویسد: «سبب هر طنابی است که از بالا به پایین آویخته باشد. »
و خالدبن جنبه میگوید: «سبب، ریسمانی است محکم و بلند». (4)
طبرسی (ره) میگوید: «به حبل «سبب» نمیگویند مگر آنکه یک سمت آن از سقف آویزان باشد. » (5)
صاحب مقاییس مینویسد: «اصل این کلمه به معنای قطع است، اما در معنای ریسمان ممکن است از معنای اصل خارج شده باشد و یا اصل دیگری برای این کلمه باشد که دلالت بر امتداد و بلندی میکند. » (6)
2- طریق؛ سبب همان طریق است. (7)
«مالیالیه سبب یعنی طریقٌ (8) یعنی هیچ راهی به سوی او ندارم، و در دسترس نیست. »
به طریق و راه سبب گفته میشود زیرا به وسیلهی آن به جایی که میخواهی، میرسی (9)، به راه روشن و وسیع نیز سبب گفتهاند مثل تشبیه راه روشن گاهی به ریسمان. (10)
«اسبابالسماء» یعنی راههای رسیدن به آسمان. (11)
سبب در معانی دیگری که ناظر به همان معنای لغوی باشد نیز به کار رفته است:
نزد پزشکان سبب آن چیزی است که باعث بیماری شده است. (12)
«قطعالله بهالسبب» یعنی: مُرد، سبب در این جا به معنای حیات و زندگی است. (13) به معنای این که راهها و طرق استفاده از امکانات مادی را از دست داد و دستش از دنیا کوتاه شد. (14) گفته میشود: «جلعت فلاناً لی سبباً إلی فلان فی حاجتی»: «یعنی فلانی را واسطه و کمکی برای رسیدن به نیازم قرار دادم. »
«تعاطیالأسباب» کنایه از گرفتن و دادن است برای به دستآوردن آنچه در امر معیشت بدان نیاز دارد. (15)
بدینسان سبب در لغت به معنی هر امری است که موجب دسترسی به هدف میشود، و این معنی و مفهوم در کلمهی «سبب» و یا «اسباب» در مصداقهای متنوع به کار رفته است. بنابراین ریسمان، وسیله و ابزار، پیوند و خویشاوندی، ابواب، طرق، و امثال آن از مصادیق چنین مفهومی است.
سبب در قرآن
کلمهی «سبب» نه بار در قرآنکریم آمده است. (16) پنج بار به صورت مفرد و چهار بار به شکل جمع. مقاتلبن سلیمان نوشته است: «اسباب» در قرآنکریم در چهار وجه به کار رفته است:1- الأسباب یعنی «الأبواب» در آیهی «فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبَابِ» (17) یعنی الأبواب (18)، ابوابالسماوات.
قرطبی از قتاده و مجاهد نقل کرده است که اسباب در این آیه به معنای درهای آسمان است که ملائکه از طریق آن پایین میآیند. (19)
خلیلبن احمد نوشته است: «فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبَابِ»: یعنی اگر میتوانند به آسمان دست یابند پس به سوی آن بروند، نظیر این معنا در آیهی «أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ» (20) است یعنی آیا آنان را نردبانی است که به کمک آن بالا میروند و گوش فرامیدهند؟ (21)
خلیل، سبب را به معنای نردبانی که به کمک آن بالا میروند، دانسته است.
طبرسی (ره) ذیل آیهی «فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبَابِ» نوشته است: «اسباب یعنی درهای آسمان، منظور این است که اگر ادعا میکنند که ملک آسمان و زمین و هر آنچه در آن است در اختیارشان است و میتوانند مانع ارادهی الهی شوند پس از ابواب آسمان و راههای نفوذ به آن بالا روند. »
طبرسی (ره) به نقل از مجاهد و قتاده نوشته است: «منظور از اسباب در این آیه حیلههایی است که به کمک آن روند وحی را تغییر دهند. » (22)
مقاتل مینویسد: در آیهی «لَّعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ، أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ» (23) یعنی «أبوابالسماء» (24).
راغب از ابوزید انصاری ذیل این آیه چنین نقل کرده است: «یعنی راههای نفوذ به آسمانها. » (25)
مفسران با توجه به معنای لغوی این کلمه به تفسیر آن در آیات پرداختهاند:
طبری نوشته است: «اسباب جمع سبب است، به آنچه از طریق آن به نیاز و حاجت راه جسته میشود، سبب گویند. » (26)
طبرسی (ره) نوشته است: «سبب هر آن چیزی است که به وسیلهی آن از چیزی دور میشوی و به هدف میرسی؛ و در این آیه اسباب به معنای راهها است. (27) »
2- به باور قرآنپژوهان معنای دیگر اسباب «منازل» است، مانند «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ» (28) یعنی منازلی که در آن برای معصیت خدا جمع میشدند. (29) نیز مانند «فَأَتْبَعَ سَبَبًا» (30) یعنی منزلهای زمین و راههای آن. (30)
راغب ذیل این آیه نوشته است: «یعنی به ذوالقرنین از هر چیز وسیلهای داده بودیم به یک وسیله از آنها متوسل شد و از آن بهره گرفت. بنابراین هر وسیلهای که او را به نتیجه برساند عطا کردیم.
و در «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ» یعنی وسایل دنیا، از آنها گرفته شد. »
دربارهی معنای اسباب در این آیه تفاسیر گوناگونی آمده است: مجاهد و ربیع و قتاده گفتهاند: یعنی تمامی ارتباطاتی که از آن کمک میگیرند قطع شد. ابنعباس گفته است: «یعنی ارتباطهای عاطفی قطع شد یا عهد و پیمانهایی که به وسیلهی آن به هم نزدیک شده بودند از بین رفت یا اسباب نجات و رستگاری از آنها گرفته شد. » (32)
طبرسی (ره) پس از نقل همهی این احتمالها مینویسد: «احتمال دارد همهی این معانی را دربرگیرد یعنی تمامی اسبابی که از آن در دنیا بهره میبردند از آنان گرفته شد و این نهایت یأس و نومیدی است. » (33)
ابنعباس درباره «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ» میگوید: «به معنای پیوند دوستی و محبت در دنیا است. » یعنی همهی پیوندهای دوستی و مودّت قطع شد.
3- در مواردی سبب را به معنای «دانش» گرفتهاند: مقاتل در ادامهی بحث از وجوه سبب نوشته است: السببالعلم: فذلک قوله فیالکهف: «آتیناه» یعنی ذیالقرنین «مِن كُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا» (34) یعنی علماً، «فَأَتْبَعَ سَبَبًا» (35) یعنی «علمَ منازلالارضِ والطریقِ».
4- السبب یعنی «الحبل»: فذلک قوله فیالحج «فلیمدد بسببٍ إلی السّماء» یعنی: فلیمدد بحبل الیسقفالبیت.»
«ثُمَّ لِیَقْطَعْ فَلْیَنظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ... » (36)
طبری نوشته است: «ریسمان را سبب گویند، زیرا با چنگآویختن بدان، به نیازهایی راه جسته میشود که رسیدن به آن جز از رهگذر آن ممکن نیست. » (37)
فخر رازی مینویسد: «اصل سبب ریسمان است ... آنگاه هرآنچه به وسیلهی آن به هدف نایل میشوی سبب گفته شد. به راه سبب گویند چون با پیمودن آن به جایی که میخواهی میرسی. محبت و دوستی میان مردم هم سبب نامیده میشود چراکه باعث ارتباط میان آنان میشود. » (38)
بنابراین با توجه به معانی لغوی استعمال این واژه در معنای خویشاوندی (بقره/ 166)، ابواب (ص/10 ) و راه (غافر/ 36) بیمناسب با اصل معنای لغوی آن نیست.
آقای مصطفوی برای دستیابی به معنای واحد نوشته است: «اصل واحد در این ماده، «حصر» و «حد» است نسبت به وسعت و برتری هر چیز، که به حسب موضوعات و موارد متفاوت است و سبب چیزی است که به کمک آن به هدف برسند. در مقام حصر و احاطه به آن، بنابراین در آیات: «إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن كُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا»، «وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ»، «وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحًا لَّعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ، أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ وَالأرض» منظور آن چیزی است که به مطلوب میرساند و به آن نزدیک میکند و آن را محدود مینماید به گونهای که مطلوب در اختیارش باشد و در محدودهی فهم و درکش باشد. » (39)
نتیجه:
بر اساس آنچه آوردیم سبب در زبان عرب، قرآن، و حدیث در معانی گوناگون به کار رفته است.ریسمان، وسیله و ابزار، پیوند، محبت و دوستی، ابواب، راهها، علم و دانش که به واقع اینها را میتوان مصادیق «سبب» دانست اما میتوان گفت سبب در اصل آن چیزی است که موجب رسیدن به هدف یا مطلوب میگردد یا برای رسیدن به هدف از آن استفاده کنند.
چنین است که خازن نوشته است: «سبب در لغت به معنای ریسمان است که به کمک آن از نخل بالا میروند و خرما میچینند، آنگاه به هر وسیلهای که مورد استفاده قرار گیرد تا به کمک آن به دوست یا نزدیکان یا هرچیزی برسند مجازاً سبب گفته شده است. » (40)
و جرجانی نوشته است: سبب در لغت انگیزه یا دستاویزی برای نیل به مقصود است و در شریعت، روشی برای رسیدن به حکم است. (41)
پینوشتها:
1. فراهیدی، العین، ج7، ص 203؛ نیز نک: فیروزآبادی، قاموسالمحیط، ج1.
2. ابوعلی الفضلبن حسن امینالاسلام الطبرسی (ره)، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، ج1، ص 456.
3. ابن منظور، لسانالعرب، ج1.
4. ابن منظور، لسانالعرب، ج1.
5. طبرسی، مجمعالبیان، پیشین، ج7، ص 116 و ج8، ص 728؛ ابن منظور این سخنان را از خالدبن جنبه نقل کرده است؛ ابن منظور، لسانالعرب، پیشین.
6. ابوالحسین احمدبن فارسبن زکریا، معجم مقاییساللغة، تحقیق عبدالسلام هارون، ج3.
7. ابوالحسین احمدبن فارسبن زکریا، معجم مقاییساللغة، تحقیق عبدالسلام هارون، ج3.
8. محمودبن عمر، جارالله ابوالقاسم الزمخشری، اساسالبلاغه، ص 282.
9. معلم بطرس بستانی، المحیطالمحیط؛ الکفوی، ابوالبقاء الکلیات.
10. حسینبن محمد ابوالقاسم، الراغبالاصفهانی، معجم مفردات الفاظالقرآن، تحقیق ندیم مرعشلی، ص 225.
11. ابن منظور، لسانالعرب، همان.
12. معلم بطرس بستانی، المحیطالمحیط.
13. فیروزآبادی، القاموسالمحیط، ج7، ص 203.
14. ابن منظور، لسانالعرب، همان.
15. سعیدالخوریالشرتونی، اقربالموارد فی فصح العربیه و الشوارد، ج1، ص 487.
16. محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم.
17. ص 10: «أم ملکالسماوات و الأرض و ما بینهما فلیرتقوا فیالأسباب».
18. مقاتلبن سلیمانالبلخی، الأشباه و النظایر فیالقرآن الکریم، تحقیق عبدالله شحاته، ص 172؛ هارونبن موسی، الوجوه و النظائر فیالقرآنالکریم، تحقیق حاتم صالحالضامن، ص 171.
19. محمدبن احمد ابوعبدالله القرطبی، الجماع لأحکامالقرآن، ج15، ص 101.
20. طور/ 38: «أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُم بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ».
21. خلیلبن احمدالفراهیدی، العین، پیشین؛ نیز بنگرید، فیروزآبادی، القاموسالمحیط، پیشین، ج7، ص 203.
22. الطبرسی (ره) ابوعلیالفضلبن حسن، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، پیشین، ج8، ص 728.
23. غافر 36-37.
24. مقاتلبن سلیمان، پیشین.
25. الراغبالاصفهانی، معجم مفردات الفاظالقرآن، پیشین، ص 225.
26. محمدبن جریر ابوجعفر طبری، جامعالبیان فی تأویل اَیالقرآن، ج2، ص 77.
27. طبرسی (ره)، مجمعالبیان، پیشین، ج8، ص 815.
28. بقره/ 166: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ».
29. مقاتلبن سلیمان، پیشین، همان.
30. کهف/ 85.
31. مقاتلبن سلیمان، پیشین؛ هارونبن موسی، پیشین.
32. راغب، معجم مفردات الفاظالقرآن، پیشین، همان.
33. همان.
34. کهف/ 84.
35. کهف/ 85.
36. حج/ 15. رجوع کنید به مقاتلبن سلیمان، پیشین، همان صفحه؛ هارونبن موسی، الوجوه و النظایر فیالقرآن، پیشین، همان صفحه.
37. الطبری، پیشین، ج2، ص 77.
38. فخرالدین رازی، التفسیرالکبیر، ج5، ص 211 و ج27، ص 66.
39. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلماتالقرآنالکریم، ج7، ص 12.
40. علاءالدین علیبن محمدابراهیم خازن، لبابالتأویل فی معانیالتنزیل، معروف به تفسیر خازن، ج1، ص 104.
41. میرسیدشریف جرجانی، التعریفات، ص 87.
پیروزفر، سهیلا؛ (1391)، اسباب نزول و نقش آن در تفسیر قرآن، تهران: موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی- بهنشر، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}