قصههای امثال و حکم
1. أکلت یوم أکل الثور الأبیض: (1) شیری به دلیل اتحاد دو گاو سپید و سیاه در شکار آنان ناکام میماند، پس با نیرنگ آن دو را از هم جدا کرد و یکی را پس از دیگری هلاک گرداند.
2. أرسح من ضفدع: (2) سوسمار طی رقابتی با قورباغه برای آزمایش شکیبایی در برابر تشنگی، دُم او را میکند.
3. ضرط ذلک: (3) شیری که برای نخستین بار الاغی را میبیند وحشت میکند و او را قدرتمند میپندارد. ولی در نهایت به حقیقت امر پی میبرد و او را میدرد.
4. فی بیته یؤتی الحکم: (4) کفتاری میوهای پیدا میکند، روباهی آن را میدزدد. آن دو با هم درگیر میشوند و برای داوری به نزد سوسماری میروند.
5. قد کنتُ قبلک مقرورَة: (5) کفتاری از دور آتشی میبیند و خوشحال میشود. نزدیک آتش میشود تا خود را گرم کند، ولی نتیجهای نمیگیرد.
6. کذلک النجار یختلف: (6) روباهی سوار سطلی میشود و به درون چاه رفته آب میخورد، ولی نمیتواند خارج شود. کفتاری از راه میرسد. روباه او را به آب خوردن دعوت میکند، او هم سوار سطل دیگر شده پایین میآید و در نتیجه روباه بالا آمده، نجات مییابد و کفتار درون چاه میماند.
7. کیف أعاودک و هذا أثر فأسک: (7) مار یکی از دو برادر را میکشد، برادر دیگر به قصد انتقام میرود، ولی درازای دریافت سکه با مار مصالحه میکند. اما بعد از مدتی دوباره تصمیم به انتقام میگیرد، ولی موفق نمیشود و دوباره تصمیم به مصالحه میگیرد که با پاسخ منفی مار روبرو میشود.
8. أکره من خَصلَتی الضَبُع: (8) کفتاری روباهی را گرفت و او را میان مردنش و خورده شدن مخیر کرد. روباه از او درباره ماجرایی در گذشته میپرسد. کفتار دهانش را باز میکند و درباره زمان وقوع آن ماجرا سؤال میکند. روباه نیز بلافاصله میگریزد.
9. لا أحب تخدیش وجه الصاحب: (9) روباه با فریب شیر او را در حفرهای گرفتار میکند تا هلاک گرداند. در نتیجه شیر به گونهای گرفتار شد که نه توان خارج شدن داشت و نه امکان جلو رفتن.
10. أجراً من خاصی الأسد: (10) شیری از مردی شُخم زن میپرسد چه چیزی گاو نر را خوار و مطیع تو گرداند؟ او پاسخ میدهد: عقیم شدنش. شیر درباره مفهوم و معنی آن میپرسد. او نیز میگوید جلو بیا تا نشانت دهم. سپس شیر را میگیرد و عقیم میکند.
11. أحذر من غراب: (11) کلاغی به جوجهاش اندرز میدهد: هرگاه پریدی به اطرافت دقت کن، او پاسخ میدهد من قبل از اینکه بپرم با دقت به اطرافم نگاه میکنم.
12. أعجز عن الشئ من ثعلب عن العنقود: روباهی خوشه انگوری دید. خواست تا بخورد، چون دستش نرسید گفت ترش است.
13. الحذر قبل ارسال السهم: (12) جوجه کلاغی قصد پرواز داشت. پدرش مردی را دید که تیری را آماده پرتاب کرده، پس به پسر گفت: برحذر باش و درنگ کن تا ببینیم آن مرد چه میکند.
14. هذا أجل من الحرش: (13) سوسماری فرزندش را نصیحت میکرد که مراقب شکارچی باشد که با فریب سوسمار شکار میکند. تخته سنگی لانهشان را ویران کرد، فرزندش پرسید آیا این همان است؟ پاسخ داد این از آن بدتر است.
15. أظلم من حیة: (14) مردی ماری را که از سرما منجمد شده بود گرم کرد، مار نیز او را نیش زد. مرد گفت آیا جزای من این است؟ مار پاسخ داد: نه اما این طبیعت من است.
16. کلاغی در مطبخ پادشاهی منزل داشت و از لذیذترین غذاها بهرهمند بود. اما او را به بیوفایی و بدشگونی متهم کرده، اخراج کردند. کلاغ نزد کبوتری درددل کرد. به خواست کبوتر، کلاغ او را یاری کرد تا داخل آن مکان گردد. به محض ورود، مورد توجه آشپز قصر قرار گرفت و جایگاهی ویژه یافت. در پاسخ به اعتراض کلاغ گفت: آنها قدر وفاداری و محاسن من و میزان بیوفایی تو را خوب میدانند. (15)
17. روباهی گرسنه بالای درختی رفت تا از میوههای آن بخورد. سیلی عظیم درخت را ریشه کن نمود و به وادی سرسبز با انواع درختان و پرندگان برد. روباه در پاسخ به پادشاه پرندگان، خود را متخصص میوهشناسی و ساخت لانه برای پرندگان معرفی و جلب اعتماد کرد. در مدت اقامت خود، شبها از همان لانههایی که برای پرندگان ساخته بود، جوجه میدزدید و میخورد. پرندگان به پادشاه خود شکایت بردند، او نیز شبی کمین نشست و اتفاقاً روباه نادانسته سر او را در چنگال گرفت. پادشاه پرندگان خود را معرفی و از روباه خواست او را رها سازد، اما روباه او را نیز خورد. سایر پرندگان صبح روز بعد به روباه حملهور شدند و او را هلاک گرداندند. (16)
18. صیادی گنجشکان را در روزی سرد، صید و ذبح میکرد و در عین حال اشک میریخت. گنجشکی به دوستش میگوید: از این مرد باکی بر تو نیست، نمیبینی گریه میکند و آن دیگری پاسخ میدهد: به اشکهایش نگاه نکن، ببین دستانش چه میکند. (17)
19. پرندهای ولیمهای برپا کرد و سایر پرندگان را به میهمانی فراخواند. روباهی اشتباهی دعوت شد. هراس همه را درگرفت. چکاوک داوطلب حل مشکل شد و به نزد روباه رفت و به دروغ گفت ولیمه روز دوشنبه است. دوست داری جایگاهت در مجلس کنار کدام گروه از سگها باشد؟ روباه ترسید و پاسخ داد من از دیرباز روزهای دوشنبه نذر روزه دارم. (18)
20. استخوانی در گلوی روباهی گیرد کرد و او از سایرین طلب یاری نمود و وعده پاداش داد. کرکی سر خود را درون دهان روباه کرد و استخوان را بیرون کشید و سپس پاداش خود را خواست. روباه پاسخ داد: سر خود را درون دهان من کردی و سالم بیرون آوردی، راضی نیستی و پاداش بیشتر میخواهی. (19)
21. از روباهی میپرسند برای حمل کتاب برای سگ صد درهم میگیری؟ پاسخ میدهد البته کرایه یک وافی (یک درهم و چهار دانق) است، اما خطر عظیم است. (20)
22. دو روباه در دامی گرفتار شدند. اولی از دومی پرسید: برادر در کجا با هم ملاقات کنیم. گفت سه روز دیگر در دکان پوستفروشی. (21)
23. روباهی شتری را دید که میگریزد، سبب را جویا میشود. شتر میگوید الاغ و قاطر را به کار گرفتهاند. روباه میگوید تو که الاغ و قاطر نیستی. شتر پاسخ میدهد از ستم سلطان میترسم. (22)
24. پشهای به نخلی میگوید خود را نگهدار، میخواهم برخیزم. نخل پاسخ میدهد من نشستنت را احساس نکردم چه رسد به برخاستنت. (23)
25. سگی مزاحم قصابی بود. قصاب او را تهدید کرد که اگر نرود شکمبهای را به سوی او پرتاب میکند. مدتی گذشت و سگ نرفت. عاقب به قصاب گفت بالاخره شکمبه را میاندازی یا بروم. (24)
26. روباهی خواست از درختی بالا رود، پس به خار درختی چنگ زد و دستش زخمی شد. با خود گفت اشتباه کردم به چیزی آویختم که خود به دیگران آویخته است. (25)
27. صیادی چکاوکی شکار میکند. چکاوک از او میخواهد در عوض سه پند، او را رها سازد. صیاد پندها را میشنود، اما عمل نمیکند و چکاوک نجات مییابد. (26)
28. شیر بیمار شد، همه درندگان به عیادتش آمدند جز روباه، گرگ نزد شیر از روباه سعایت کرد. روباه در پاسخ به بازخواست شیر مدعی شد برای درمان شیر به دنبال دارو بوده و دارو، گوهری است که در ساق پای گرگ نهفته است. شیر، ساق پای گرگ را شکافت... روباه به گرگ زخمی و خونآلود گفت: از این پس نزد سلطان که مینشینی مراقب باش از سرت چه خارج میشود. (27)
29. مردی در بیابان از شیری میگریخت، درون چاهی افتاد که خرسی نیز در آن گرفتار بود. شیر نیز به دنبال آن مرد به چاه افتاد. شیر به خرس پیشنهاد کرد برای رفع گرسنگی آن مرد را بخورند. اما خرس گفت هنگامی که باز گرسنه شدیم چه کنیم و پیشنهاد کرد درازای عدم آزار آن مرد، او نیز چارهای اندیشد و هم خود و هم آن دو را نجات دهد، چرا که انسان در چارهاندیشی تواناتر است. بدینسان هرسه نجات یافتند. (28)
3. روایت اول: خروسی و کلاغی با هم، همپیاله بودند. کلاغ خروس را گرو گذاشت تا بهای شراب را به خمار بپردازد ولی بازنگشت و خروس محبوس باقی ماند. (29)
روایت دوم: در زمانهای قدیم خروس میتوانست پرواز کند، اما کلاغ قادر به پرواز نبود. خروس و کلاغ، شبی به میخوارگی مشغول بودند تا اینکه شرابشان تمام شد. کلاغ بالهای خروس را به عاریه گرفت تا شراب بیاورد ولی بازنگشت. از این رو است که خروسها هر سحر بانگ میزنند و طالب بالهای خود از کلاغ میکنند. (30)
31. بازی، خروسی را به بیوفایی سرزنش میکرد که تو را از بدو تولد پرورش میدهند و مواظبت میکنند، اما هیچ خیری به صاحبت نمیرسانی و جز جیغ و فریاد هنری نداری، در حالی که من را در بزرگسالی رام و تربیت میکنند و هر آنچه صید میکنم برای صاحبم میآورم. خروس نیز دلیل این امر را در طبیعت این دو میشمرد. (31)
32. کفتاری غزالی را سوار بر الاغی میبیند از غزال میخواهد تا او را هم سوار کند. پس از مدتی میگوید: چقدر الاغ تو چابک است. مدتی بعد میگوید: چقدر الاغ ما چابک است. غزال به او میگوید: پیش از اینکه بگویی چقدر الاغ من چابک است پیاده شو.
33. شترمرغی رفت دنبال به دست آوردن شاخ، گوشهایش را هم بریدند. (32)
34. زغنی ماهی صید کرد. خواست او را ببلعد، ماهی گفت گوشت من تو را سیر نمیکند به هرچه خواستی قسمم بده تا هر روز برای تو ماهی بیاورم. زغن دهان باز کرد تا چنین کند. ماهی گریخت. زغن گفت برگرد، پاسخ داد در آمدن خیری ندیدم که برگردم. (33)
35. جغدی در موصل و جغدی در بصره میزیستند. جغد موصل از دختر جغد بصره خواستگاری کرد و جغد بصره شرط موافقت را یکصد خرابه برای کابین دخترش تعیین کرد. جغد موصل وعده داد که اگر والی کنونی تا سال دیگر بر مسند خود باقی بماند، این کابین را تهیه خواهد کرد. (34)
36. از گوسفندی پرسیدند کجا میروی؟ گفت همراه با سایر گوسفندان میروم تا پشمم را بچینند. (35)
37. از عقربی پرسیدند چرا در زمستان آفتابی نمیشوی؟ پاسخ داد در تابستان چه ارج و منزلتی دارم که در زمستان بیرون بیایم؟
جدول (1)
عملکردها، شخصیتها و انواع آنها در قصههای امثال و داستانهای متفرقه
شماره |
شخصیتها |
عملکردها |
نوع |
1 |
شیر |
شکار فریبکارانه |
ستمگر |
2 |
سوسمار |
کندن دُم قورباغه |
ستمگر |
3 |
شیر |
صید الاغ |
ستمگر |
4 |
کفتار |
توسل به سوسمار |
یاری گیرنده |
5 |
کفتار |
تلاش بیحاصل |
یاری گیرنده (ناکام) |
6 |
روباه |
فریب کفتار |
یاری گیرنده |
7 |
برادر اول |
کشته شدن |
قربانی |
8 |
کفتار |
تلاش برای کشتن روباه |
ستمگر (ناکام) |
9 |
روباه |
فریب شیر و گرفتار ساختن او |
یاری دهنده دروغین |
10 |
شیر |
عقیم شدن |
قربانی |
11 |
کلاغ پدر |
راهنمایی فرزند |
یاری دهنده |
12 |
روباه |
ابراز بیعلاقگی به خاطر نرسیدن به هدف |
مدعی |
13 |
کلاغ پدر |
راهنمایی به فرزند |
یاری دهنده |
14 |
سوسمار پدر |
هشدار و راهنمایی به فرزند |
یاری دهنده |
15 |
مرد |
کمک به مار |
یاری دهنده |
16 |
کلاغ |
کمک خواستن از کبوتر |
یاری دهنده |
17 |
روباه |
فریب دادن پرندگان |
یاری دهنده |
18 |
صیاد |
صید گنجشکان |
ستمگر |
19 |
پرنده صاحب ولیمه |
کمک خواستن |
یاری گیرنده |
20 |
روباه |
کمک خواستن |
یاری گیرنده |
21 |
روباه |
احتیاط برای حفظ جان |
(یاری دهنده) |
22 |
دو روباه |
گرفتاری در دام |
قربانی |
23 |
شتر |
گریز برای نجات |
نجات دهنده (خود) |
24 |
پشه |
خودبزرگبینی |
مدعی |
25 |
سگ |
دنبال غذای مفت بودن |
فرصتطلب |
26 |
روباه |
اشتباه در انتخاب تکیهگاه |
قربانی |
27 |
صیاد |
تلاش برای صید چکاوک |
ستمگر (ناکام) |
28 |
شیر |
فریب خوردن |
قربانی |
29 |
شیر |
تلاش برای خوردن مرد |
ستمگر |
30 |
خروس |
از دست دادن بالها |
قربانی |
31 |
باز |
عیبجویی از خروس |
مدعی |
32 |
کفتار |
تلاش برای تصاحب مرکب غزال راندن کفتار |
ستمگر (ناکام) |
33 |
شترمرغ |
تلاش برای به دست آوردن شاخ، از دست دادن گوش |
قربانی |
34 |
زغن |
تلاش برای خوردن ماهی |
ستمگر (ناکام) |
35 |
جغد موصل |
خواستگاری از دختر جغد بصره |
درخواست کننده |
36 |
گوسفند |
دنبالهروی سادهلوحانه |
قربانی |
37 |
عقرب |
احتیاط در خروج در انظار عمومی |
یاری دهنده (به خود) |
در این قصهها نیز چهار نوع شخصیت ستمگر، قربانی، یاری گیرنده و یاری دهنده، بیش از سایرین به چشم میخورند. در واقع ستم کردن و در مقابل قربانی شدن، یاری طلبیدن و در مقابل یاری دادن، حرکت داستانی غالب بیشتر این قصههاست. گاهی یاری دادن بدون یاری طلبیدن انجام میشود؛ به عنوان مثال، در قصههای 11 و 13 کلاغ پدر بدون اینکه جوجه کلاغ از او یاری بخواهد، به او راهنمایی و کمک میکند. بدین ترتیب کلاغ پدر در نقش یاری دهنده و جوجه کلاغ در نقش یاری گیرنده ظاهر میشود.
یاری دادن نیز به روشهای گوناگونی صورت میگیرد. مثلاً در قصه 4 سوسمار به عنوان داور برای حل اختلاف کفتار و روباه در نقش یاری دهنده ظاهر میشود. در قصه 18 گنجشک سوم با پند و اندرز و تذکر میکوشد گنجشک دوم را از ظاهربینی و سطحینگری بازدارد. در قصه 19 چکاوک با تدبیر و فراری دادن روباه، به سایر پرندگان کمک میکند و آنها را از گزند روباه در امان نگاه میدارد. گاهی نیز یاری دادن به دیگری برای نجات خود صورت میگیرد. به عنوان مثال در قصه 29 خرس به این خاطر با پیشنهاد شیر برای کشتن و خوردن آن مرد مخالفت میکند چون میداند اگر آن مرد کشته شود کسی نمیتواند او و شیر را از درون چاه نجات دهد.
نوع دیگری از شخصیت یاری دهنده نیز در این قصهها به چشم میخورد که میتوان آن را یاری دهنده دروغین نامید زیرا قصد و هدف چنین شخصیتی، یاری دادن و کمک واقعی نیست، بلکه تظاهر به کمک و یاری، تنها وسیلهای است برای فریب طرف مقابل و آسیب زدن یا شکار او. مانند قصه 9 که در آن روباه، شیر را میفریبد و به گونهای سبب گرفتاری شیر در آن شکاف میشود که نه توان بیرون آمدن دارد و نه امکان جلو رفتن و مانند قصه 17 که باز هم روباه با نیرنگ و فریب، اعتماد پرندگان را به خود جلب میکند تا در فرصتهای مناسب به شکار آنها بپردازد.
شاید بتوان ریشه این نوع شخصیتپردازی و حرکت داستانی را در بافت اجتماعی و فرهنگی جامعهای جستجو کرد که این قصهها در آن شکل گرفته است. در جامعهی عربی پیش از اسلام، زد و خورد، درگیری و نزاعهای قبیلهای که گاه بر سر مسائلی جزئی و بیاهمیت رخ میداد، جزء جداییناپذیر زندگی اجتماعی به شمار میرفت. فرهنگ حاکم بر آن جامعه، فرهنگ درگیری و ستیز میان انسانها از یکسو و انسان و طبیعت از سوی دیگر بود؛ «در چنین محیطی برای ادامه زندگی، پیوسته باید با انسان و طبیعت در نبرد بود و درگیریهای پیدرپی در آن حتمی است... از آن گذشته حمله به گروههای دیگر بردن و آنچه در دست آنهاست برای آسایش خود به چنگ آوردن، برای چادرنشین کاری عادی است». (36)
در چنین محیطی که سایهی ناامنی و جنگ، پیوسته احساس میشود و ضعفا برای گرفتن حق خود تکیه گاهی ندارند و از سوی دیگر، شاهد ظهور گروههای اجتماعی ناراضی مانند صعالیک هستیم که خود را مدافع حقوق ضعیفان و طردشدگان اجتماع میدانند و هدف خود را گرفتن انتقام از اشراف و ثروتمندان، داستان از زبان حیوانات - حیواناتی که در زندگی صحرانشینی و چادرنشینی همنشین و همراه انسان هستند - ابزار مناسبی است برای بیان تجارب سالخوردگان و پند و اندرز به جوانترها که چگونه در چنین جامعهای از خود مراقبت کنند و حق خود را بستانند.
پینوشتها:
1. المیدانی، ابوالفضل، مجمعالأمثال، شرح و تصحیح: نعیم زرزور، 1988، ص 56؛ در المستقصی فی الأمثال زمخشری، مج 1، ص 417 و 418، ذیل همین مثل، سه گاو ذکر شده است: گاو سرخ، سیاه و سپید.
2. همان، ص 400.
3. همان، ص 526.
4. همان، مج 2، ص 88.
5. همان، ص 132.
6. همان، ص 173.
7. همان، ص 174.
8. همان، ص 202.
9. همان، ص 283.
10. الزمخشری، محمود بن عمر، المستقصی فی أمثال العرب، ج 1، ص 46.
11. همان، ص 235.
12. همان، ص 310.
13. همان، ج 2، ص 384.
14. همان، ص 232.
15. جاحظ، المحاسن و الأضداد، محمد أمین الخانجی، ص 166 و 167.
16. همان، ص 165 و 166.
17. سلوم، داوود، قصص الحیوان فی الأدب العربی القدیم، ص 50.
18. التوحیدی، أبوحیان، البصائر و الذخائر، ص 244.
19. سلوم، قصص الحیوان فی الأدب العربی القدیم، ص 51.
20. همانجا.
21. همانجا.
22. همان، ص 52.
23. همان، ص 53.
24. همان، ص 54.
25. همان.
26. همان، ص 55.
27. همان، ص 58.
28. همان، ص 59 و 60.
29. الجاحظ، الحیوان، ج 2، تصحیح عبدالسلام هارون، ص 320؛ شاکر، هادی شکر، الحیوان فی الأدب العربی القدیم، ج 2، ص 87.
30. جاحظ، همان، ص 362.
31. شاکر، الحیوان، فی الأدب العربی القدیم، ص 271.
32. سلوم، قصص الحیوان فی الأدب العربی القدیم، ص 47.
33. الفرطوسی، محمد بن الولید، سراج الملوک، تحقیق جعفر البیاتی، مج 2، 1990، ص 370.
34. سلوم، همان، ص 53.
35. همان.
36. شهیدی، جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 27.
ناظمیان، هومن؛ (1393)، از ساختارگرایی تا قصه: داستان ادبیات کهن عربی از زبان حیوانات با رویکرد ساختارگرایی، تهران: امیرکبیر، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}