نماد در فابل
تعاریف
واژهی نماد (1) در لغت به معنی نَمود، نما و نماینده است. (2) این واژه از کلمهی یونانی sumballein گرفته شده به معنی به هم پیوستن و اتصال. از سوی دیگر فعل آن، symbolein به معنای ریسیدن بوده و حالت اسمی آن، symbolon به معنی نشان یا علامت. خود واژهی symbole در یونان باستان به معنی علامت، نشان، مظهر و نمود به کار میرفته است. هر sumballon در اصل، نشانهای برای شناخت و بازشناسی بوده است. یعنی یک نیمه از شئ که به دو نیم شده و جفت کردن آن دو به دارندگانشان امکان میداده آن دو را بیآنکه قبلاً دیده باشند، بپذیرند. «بر این قیاس در عالم اندیشه و معنی نیز هر نماد عامل پیوند و اتصال است که از بابت امکانات میانهگیری و همسان ساختن دو چیز، پرمایه و غنی است. (3)صاحبنظران تعاریف گوناگونی از نماد یا سمبل ارائه کردهاند که در مواردی درباره نشانه و انواع آن صدق میکند از جمله:
1. چیزی که به دلیل همبستگی، ارتباط قراردادی یا اتفاقی اما نه شباهت عمدی، نمایندهی چیز دیگر است یا چیزی که به چیز دیگر اشاره دارد، به ویژه علامت مرئی برای چیزی نامرئی از قبیل یک مفهوم یا آیین، مثلاً شیر سمبل شجاعت است و صلیب همواره سمبل مسیحیت.
2. یک علامت اختیاری یا قراردادی مانند یک صفت، یک نمودار، یک حرف، یک علامت اختصاری که در ارتباط با حوزهی ویژهای از دانشها مانند ریاضیات، فیزیک، شیمی، موسیقی و... که برای نمایاندن اعمال، کمیتها، فواصل، ظرفیت، جهت، عناصر، نسبتها، کیفیتها و امثال آن به کار میرود.
3. واحد معینی از بیان که اندیشهای انتزاعی را نشان دهد و به عنوان یک واحد، قابل مطالعه باشد.
4. علامتی قراردادی و غیرطبیعی که معنی آن موکول به تفسیر باشد.
5. یک شئ یا عمل که عقدهای سرکوفته را به واسطه تداعی ناآگاه، بنماید.
6. یک عمل، صورت یا شئ مادی که دارای مفهومی فرهنگی است و استعداد برانگیختن یا تجسم مادی یک احساس را دارد. (4)
با تأمل در این تعاریف، درمییابیم اکثر آنها دربارهی نشانه و انواع آن صدق میکنند نه درباره نماد یا سمبل، زیرا نماد دارای گسترهی معنایی و مفهومی بسیار ژرف، عمیق و چند پهلو است و از محدودهی محسوسات مادی فراتر میرود و به عالم معنی اوج میگیرد و تعاریف ذکر شده نمیتواند معرف نماد باشد.
یونگ در تعریف سمبل میگوید: آنچه ما سمبل مینامیم عبارت است از یک اصطلاح، یک نام حتی یک تصویر که ممکن است نمایندهی چیز مأنوسی در زندگی روزانه باشد و با این حال، علاوه بر معنی آشکار و معمول خود، معانی تلویحی به خصوص نیز داشته باشد. سمبل معرف چیزی است مبهم، ناشناخته یا پنهان از ما. بنابراین یک کلمه یا شئ هنگامی سمبلیک تلقی میشود که به چیزی بیش از معنی آشکار و مستقیم خود دلالت کند. سمبل دارای جنبه ناخودآگاه وسیعتری است که هرگز به طور دقیق تعریف یا به طور کامل توضیح داده نشده است. (5)
معنای نماد برخلاف نشانه، قابل تجسم نیست. به گفته لالاند (6)، نماد، نشانهای عینی است که با وسایل طبیعی (مأخوذ از طبیعت) چیزی غایب یا غیرقابل مشاهده را مجسم میکند و به قول یونگ (7) نماد، بهترین تصویر ممکن برای تجسم چیزی است که نسبتاً ناشناخته است و نمیتوان آن را به شیوهای روشنتر نشان داد. (8)
به عقیدهی گُده (9) نماد، درست ضد مثل و استعاره است. استعاره یا مثل از اندیشه و مفهومی انتزاعی، تصویرسازی میکند. به بیان دیگر، استعاره، بیان مصور اندیشهای مجرد است و اساس حرکتش را مفهومی مجرد تشکیل میدهد. در حالی که نماد، در ذات خود تصویر است و به همین دلیل، منشأ مفاهیم و اندیشههاست. قلمرو نماد سراسر دنیای نامحسوس، ناخودآگاه، ماوراءالطبیعه، سراپردهی غیب و اسرار و چیزهای تجسمناپذیر و غیرقابل مشاهده ماننده روح، نفس و امثال آنهاست. پس نماد، تصویری است رسانندهی معنایی سری و رمزی. دو جزء نماد یعنی صورت و معنی یا دال و مدلول، بینهایت باز و گسترده است. صورت نماد که تنها بخش عینی و شناخته شده آن است، بیانگر معانی و صفاتی است که غالباً تجسمپذیر نیست. همچنین معنی نماد، نامتناهی و تجسمناپذیر است و میتواند از سراسر جهان مادی، اعم از انسان، حیوان، نبات و جماد، جامهای به عاریت گیرد تا قابلیت تجلی پیدا کند. از این روی، صورت و معنی نماد میتوانند معانی مفاهیم گستردهای را در برگیرنده و همین انعطافپذیری گسترده در دال و مدلول، خصیصهی نماد به شمار میرود. به همین دلیل یونگ، نماد را چند پهلو، چند قطبی و مبهم میداند و معتقد است نماد، نمیتواند محصول علتی واحد باشد و قابل خلاصه شدن به یک مصداق نیست. (10) نماد نه مجرد است نه محسوس، نه عقلایی است نه عاطفی، نه واقعی است نه موهوم، بلکه همهی این صفات دوگانه را در خود، جمع دارد و بر این اساس، هم عواطف و احساسات را متأثر میسازد و هم عقل را برمیانگیزد. (11)
یولاند یاکوبی (12) در تعریف نماد میگوید: «نماد کوششی است برای بیان آنچه که به زبان نمیآید و در وصف نمیگنجد و چون از پارهی تاریک روان به بخش روشن آن راه مییابد، حاوی رمز است... و هرچه نماد به جهان عینی محسوس و تجارب روزانه نزدیکتر باشد، به همان نسبت ضعیفتر است... نماد... در حکم مواد و مصالح با انگیزههای مطلوب و مناسبی برای خلق آثار هنری است و هنرمند با به کار بردن این مصالح، نمایشگر توانای آن چیزی میشود که در روان نهفته هر آدمی ناگفته مانده است». (13)
از دیگر ویژگیهای نماد میتوان به پیچیدگی، رازناکی و مرز ناشناسی اشاره کرد که نه تنها در درون نماد نهفته است بلکه چشماندازی از مرزناپذیری و قانونگریزی در لایه خارجی نماد جلوه نماید. (14) از آنجا که نمادها دارای معانی ضمنی هستند، به لایههای معنایی فراتر از خود اشاره دارند و پیوسته در حال تولید معنی هستند و به دلیل اینکه ذاتاً مبهم و چند مدلولی هستند، بستری مساعد برای تولید و تفسیر معنی به شمار میروند. (15)
نماد در طبقهبندی چارلز سندرس پیرس
در اینجا ضروری است به تفاوت میان تعریف نماد از نظر چارلز پیرس با بسیاری از صاحبنظران اشاره کنیم. در طبقهبندی که چارلز پیرس از نشانهها ارائه نمود (و رولان بارت آن را نسبت به سایر طبقهبندیها دارای ارزش و اهمیت بیشتری میداند) (16) نماد را نیز نوعی نشانه در نظر گرفت که در آن، ارتباط میان دال و مدلول، اختیاری، قراردادی و براساس اجماع یا مبتنی بر عادت است. او معتقد بود این طرز فکر کاربر است که موجب پیوند نماد با موضوعش میشود، بدون اینکه چنین ارتباطی واقعاً وجود داشته باشد. به همین دلیل او معتقد بود چنین رابطهای را باید فراگرفت. از دیدگاه چارلز پیرس، زبان به طور عام (حروف الفبا، واژهها، جملهها)، علائم مُرس، پرچم کشورها و امثال آن در محدودهی نشانههای نمادین طبقهبندی میشوند. (17)ارتباط نماد با نشانه
مهمترین تفاوت میان نماد و نشانه (علامت) این است که نشانه دارای مفهومی قراردادی، شناخته شده و مشخص است. در حالی که نماد دارای معانی وسیع و پیچیده است و به همین دلیل، ممکن است تمام معانی آن به ذهن خواننده منتقل نشود، ماند گل سرخ علاوه بر زیبایی ممکن است سمبل عشق، طراوت، جوانی و... هم باشد. (18) نشانه سمبل عینی است و معمولاً معنای آن صریح است مانند علائم راهنمایی، آرم المپیک، صلیب، زنار، صلیب شکسته... البته به جز نشانههای تمدنهای باستانی که ممکن است ناشناخته باشد. (19)ارتباط نماد با تمثیل
هر چند زیرساخت مشترک یا مشابه تمثیل و نماد، تماثل است و گاه ممکن است تمثیل در حکم بستری برای نمادپردازی مطرح باشد، اما باید توجه داشت که نمیتوان به دلیل این شباهت، تمثیل و نماد را دو فرع منشعب از یک اصل دانست. تماثل نقطه اشتراک تمثیل و نماد در نحوه آفرینش آن دو به شمار میرود؛ یعنی در شکل و قالب خلق شدن با هم مشترک ولی در ساختار و قالب متن و غیره با هم متفاوتند. از جمله وجوه اشتراک تمثیل و نماد تصویرگری آنهاست و میتوان هر دو راه نوعی استعاره دانست با این تفاوت که تمثیل در حد همان استعاره تمثیلیه و در حد تصویری زباندار، ساده، روشن، بیابهام و تعلیمی باقی میماند، اما نماد از فراز استعاره عبور میکند و به سطحی میرسد که به عالم ناهوشیاری متصل است. (20)معانی که در تمثیل مدنظر است معمولاً محدودتر و مشخصترند و با اندکی تأمل دریافته میشوند، در حالی که مفاهیم نمادین بسیار عمیقتر هستند. تمثیل، نوعی تصویرنگاری است که در آن، مفاهیم و مقاصد اخلاقی از پیش شناخته شدهای از روی قصد، به اشخاص، اشیا و حوادث منتقل میشود، در حالی که نمادگرایی، تجسم مفاهیمی است که قبلاً درک نشده و جز به شیوهای نمادین قابل درک نیستند. (21)
تمثیل، نمایش یک حادثه و بیان داستان و ماجرایی است که معمولاً دستوری اخلاقی را تعلیم میدهد؛ یعنی برگردان یک معنای انتزاعی در درون تصویری ملموس که یکی از چندین راههای بیان آن مفهوم به شمار میآید. به همین جهت میتوان مقصود تمثیلپرداز را با روشهای دیگر نیز بیان کرد. در حالی که نماد، ثمره ناهوشیاری و ناخودآگاهی است و فقط از همان یک راهی که جوشش میکند و شکل میگیرد امکان ظهور دارد. در نتیجه نماد برخلاف تمثیل، فرایندی پویاست که با عاطفه و شهود در ارتباط است و نمیتوان آن را به صورت کامل، کشف کرد و شناخت. (22)
رابطه نماد و مجاز
اگرچه سخنی که معنای نمادین دارد در غیر معنای حقیقی به کار رفته مجاز نامیده میشود، اما نباید به دلیل این شباهت نماد و مجاز را یکی پنداشت؛ زیرا در مجاز براساس نیت قبلی و مبانی و قواعد معین و وجود قرینه، سخن از معنای حقیقی خارج شده و وارد عرصهی مجاز میشود، در حالی که در نماد چنین قید و بندهایی وجود ندارد. (23)رابطه نماد و استعاره
شباهتهای نماد و استعاره
هم نماد و هم استعاره به نوعی بر منطق مشابهت و مناسبت استوار هستند؛ هرچند این ویژگی در استعاره به دلیل خیالانگیزی و در نماد به علت وسعت، بیکرانگی و عروج هبوط دائم به چشم نمیآید. از سوی دیگر برخی استعارهها به دلیل گستردگی، فراخویشتنی و فراقومی و بیکرانه بودن قدرت و نحوه خیالانگیزی، قابلیت تبدیل شدن به نماد را دارا هستند. در مواردی نیروی بالقوهی خیالانگیزی، شورآفرینی و عظمت استعاره به حدی است که در صورت تکرار، به ایده تبدیل میشود و همین ایده را نماد مینامیم؛ به سخن دیگر گاهی یک تصویر استعاری در آغاز کاربرد آن، استعاره است، اما در صورت تکرار به نماد تبدیل میشود. گاهی نیز ظرفیت تأویلپذیری و افق خیالپردازی در استعاره به گونهای است که آن را از حد استعارهای معمولی با معنایی واحد و قطعی به سطح نماد میرساند که درک مفهوم آن جز با تأویل و ژرفنگری امکانپذیر نیست. (24)تفاوتهای نماد و استعاره
- در استعاره، مستعار جانشین مستعار منه میشود در حالی که در نماد، شئ هم خود است و هم مظهر چیزی فراتر از خود.- در استعاره، از آنجا که کلام، مخیل است غیر حقیقی است، ولی در نماد باید علاوه بر جنبه خیالی در عالم واقع هم امکان هست شدن داشته باشد.
- از سوی دیگر، نماد ذاتاً منشأ تضادها و مولد بالقوهی تناقضآمیزی یا رمزناکی است و دنیای تناقضهاست؛ به گونهای که یک نماد میتواند مظهر دو چیز متناقض باشد. در حالی که استعاره چنین نیست. (25)
- رنه ولک و آوستن وارن در بیان تفاوت استعاره و نماد میگویند: «قبل از هر چیز، فرق میان استعاره و نماد در تکرار و تداوم سمبل است؛ هر تصویر ممکن است یکبار به صورت استعاره به ذهن برسد، اما اگر هم از جهت ظاهری و هم از جهت ارزش نموداری همیشه تکرار شد به سمبل تبدیل میشود». (26)
- مشبه به در نماد صریحاً به یک مشبه خاص و مشخص دلالت ندارد، بلکه دلالت آن بر چند مشبه نزدیک به هم و به اصطلاح در هالهای از معانی و مفاهیم مربوط و نزدیک به هم است.
- در استعاره ناگزیر مشبه به را به دلیل وجود قرینهی صارفه در معنای ثانوی درمییابیم، در حالی که نماد در معنای خود نیز فهمیده میشود؛ زیرا قرینهی صریحی ندارد و قرینه، معنوی و مبهم است و درک آن، مستلزم آشنایی با زمینههای فرهنگی نماد است. (27)
ارتباط نماد و کنایه
نماد از گسترهی رمز کنایی در علم بیان خارج است زیرا گاه آنقدر بیکرانه و بیمرز میشود که میتواند فاقد وجود حقیقی باشد در حالی که یکی از شروط کنایه در علم بیان این است که معنای حقیقی کنایه امکان وقوع داشته باشد. حال آنکه نماد میتواند حاصل تکرار استعاره باشد. (28)اگر با تأمل، مفهوم نماد را در نظر بگیریم، در میان واژگان گوناگونی که در متون مختلف به کار رفته مانند نمون، علامت، نشانه، مثل، راز و امثال آن، واژهی رمز، نزدیکترین معنی و بیشترین ارتباط را با کلمهی نماد دارد. (29)
انواع نماد
نمادها را میتوان از جنبههای گوناگون به انواعی مختلف تقسیم کرد به عنوان مثال:1. نمادهای تصویری و نمادهای ساختاری
از نظر جایگاه نماد در اثر ادبی، نمادها به دو گروه تصویری و ساختاری تقسیم میشوند. اگر یک اثر ادبی فاقد ویژگیهای ساختاری باشد، یا بخشهایی از آن نمادین نباشد و یک یا چند تصویر به تنهایی و جدا از سایر اجزای متن، دارای مفاهیمی نمادین باشد، با تصاویر پراکندهای از نمادها روبرو هستیم که میتوان آنها را نمادهای تصویری نامید. اما برعکس این حالت، در صورتی که کل اثر ادبی دارای ماهیت و ساختاری نمادین باشد و همه تصاویر در خدمت یک نماد کلیتر، نمادها، ساختاری نامیده میشوند. (30)2. نماد خاص یا شخصی
نمادهای خاص یا شخصی نمادهایی هستند که جنبه فردی و شخصی دارند و از شاعری به شاعر دیگر و ادیبی به ادیب دیگر، متفاوتند. این نمادها حاصل وضع و ابتکار شاعران و نویسندگان بزرگ است و معمولاً در ادبیات قبل از آنان سابقه نداشته و به همین دلیل برای خوانندگان تازگی دارد. گاهی نیز شاعر یا نویسندهای، نمادی را که پیش از او به کار رفته در مفهومی تازه و جدید به کار میگیرد. (31)3. نماد عام یا مرسوم
اگر نماد اختصاصی یا طبیعی مورد پذیرش قرار گیرد و تکرار شود نماد مرسوم خواهد بود، مانند بلبل: نماد عاشق شیدا، طاووس: نماد خوپسندی. (32) این نمادها را برحسب وسعت دایرهی شمول و کاربرد میتوان آنها را به انواع مختلفی تقسیم کرد. ممکن است نمادی فقط در فرهنگ و ادبیات یک کشور رایج و مطرح باشد و آن را نماد ملی دانست و یا دایرهی کاربرد آن از مرزهای ملی فراتر رفته به نمادی جهانی تبدیل شود. (33)گاهی نمادهای عام به سبب تکرار زیاد، ارزش نمادین خود را از دست میدهند و چون دلالت آنها بر مشبه صریح و روشن است غالباً مانند استعاره فقط بر یک مشبه دلالت دارند و البته ممکن است میان اقوام و ملتهای گوناگون، متفاوت باشند. به عبارت دیگر، ممکن است واژهای در آغاز کاربرد، مفهوم نمادین داشته اما به تدریج با پذیرش و کاربرد همگانی، عمق و ژرفای مفهومی خود را از دست داده و دلالت صریح و روشنی یافته، در نتیجه حکم استعاره و حتی نشانه را پیدا کرده باشد: مثلاً کبوتر: سمبل صلح و آشتی، سرو: سمبل جاودانگی یا آزادگی، زمستان: سمبل مرگ، بهار: سمبل جوانی، طاووس: غرور و زیبایی. (34)
جدول (8)
انواع نماد
|
مبنای تقسیمبندی |
نوع نماد |
1 |
جایگاه نماد در اثر |
نمادهای تصویری |
2 |
وسعت و شمول |
نمادهای عام |
3 |
سیر تاریخی طبیعی |
نمادهای طبیعی (رایج در متون تأویلی) |
4 |
ارتباط با اندیشه |
نمادهای عرفانی، مذهبی، فلسفی و... |
5 |
ارتباط با حوزههای دانش |
نمادهای روانشناختی، جامعهشناختی، آموزشی و... |
6 |
ارزشهای بنیادی و تکوینی |
نمادهای خیر و نیک مانند موسی (علیهالسلام) |
7 |
جنس پدیدهها و موضوعات |
نمادهای انسانی |
پینوشتها:
1. Symbole
2. داد، سیما، فرهنگ اصطلاحات ادبی: واژهنامه مفاهیم و اصطلاحات ادبی فارسی و اروپایی به شیوهی تطبیقی و توضیحی، ص 301.
3. دلاشو، زبان رمزی افسانهها، ص 8 و 9؛ قبادی، «تأملی در شناخت مرزهای تمثیل و نماد»، مجله مدرس، زمستان 1377، ش 9، ص 39؛ مقدادی، فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی از افلاطون تا عصر حاضر، ص 581.
4. پورنامداریان، رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی: تحلیلی از داستانهای عرفانی – فلسفی ابنسینا و سهروردی، چاپ چهارم، 1375، ص 6.
5. همان، ص 9.
6. Lalande
7. Carl Gustav Jung (1875-1961)
8. دلاشو، زبان رمزی افسانهها، ص 9.
9. Godet
10. همان، ص 9 و 18.
11. ستاری، جلال، رمز و مثل در روانکاوی، ص 458.
12. J.Jacobi
13. همان، ص 431-472
14. قبادی، «نظری بر نمادشناسی و اختلاف و اشتراک آن با استعاره و کنایه»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، پاییز و زمستان 1374، سال بیست و هشتم، شماره سوم و چهارم، شماره مسلسل 110-111، ص 348
15. قبادی، آیین آیینه، ص 46-49.
16. احمدی، از نشانههای تصویری تا متن: به سوی نشانهشناسی ارتباط دیداری، ص 43.
17. مکاریک، دانشنامهی نظریههای ادبی معاصر، ص 320؛ چندلر، مبانی نشانهشناسی، ص 71-73؛ سجودی، نشانهشناسی کاربردی، ص 33.
18. میرصادقی، واژهنامه هنر داستاننویسی، ص 274 و 275.
19. همان، 220؛ قبادی، «تأملی در شناخت مرزهای تمثیل و نماد»، ص 19 و 20 و نیز ص 21-23.
20. همان.
21. میرصادقی، عناصر داستان، ص 105.
22. همان، ص 21.
23. قبادی، «نظری بر نمادشناسی و اختلاف و اشتراک آن با کنایه و استعاره»، مجلهی مدرس، شماره 9، زمستان 1377، ص 348.
24. همان، ص 351 و 352.
25. همان، ص 350 و 351.
26. ولک، رنه، وارن، آوستن، نظریه ادبیات، ص 211.
27. شمیسا، انواع ادبی، ص 211.
28. قبادی، «نظری بر نمادشناسی و اختلاف و اشتراک آن با کنایه و استعاره»، مجلهی مدرس، شماره 9، زمستان 1377، ص 353.
29. قبادی، با همکاری محمد بیرانوندی، آیین آیینه: سیر تحول نمادپردازی در فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی، ص 38.
30. داد، فرهنگ اصطلاحات ادبی: واژهنامه مفاهیم و اصطلاحات ادبی فارسی و اروپایی به شیوهی تطبیقی و توضیحی، ص 302.
31. قبادی، همان، ص 55 و 56 و شمیسا، بیان، ص 213.
32. میرصادقی، واژه نامه هنر داستاننویسی، ص 275.
33. قبادی، بیان، ص 55.
34. شمیسا، بیان، ص 212.
ناظمیان، هومن؛ (1393)، از ساختارگرایی تا قصه: داستان ادبیات کهن عربی از زبان حیوانات با رویکرد ساختارگرایی، تهران: امیرکبیر، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}