یادی از دانشمندی رنجدیده و ناکام
« و آن روز که حسنک را بردار کردند، استادم بونصر روزه بنگشاد و سخت غمناک و اندیشهمند بود چنان که به هیچ وقت او را چنان ندیده بودم، و میگفت: چه امید ماند؟ »
تاریخ بیهقی
اگر کسی از من بخواهد که از مهمترین کاری که تاکنون دربارهی شاهنامه انجام گرفته است نام ببرم، بیدرنگ از « فرهنگ شاهنامه » تألیف فریتس ولف نام خواهم برد.
فریتس ولف در یازدهم نوامبر سال 1880 در برلین به جهان آمد و بخش بزرگ زندگی خود را نیز در همین شهر گذراند. او پس از گذراندن دورهی دبیرستان در کالج رویال فرانسیس (1) به شهرهای مونیخ، هایدلبرگ، برلین و گیسن رفت و در رشتههای ادبیات، هنر، زبانشناسی و ایرانشناسی به تحصیل پرداخت و در سال 1905 در شهر گیسن در نزد کریستیان بارتولمه – بنیانگذار رشتهی ایرانشناسی – در همین رشته رسالهی دکترای خود را با عنوان « مصدر در زبانهای هندی و ایرانی » (2) نوشت. پیش از آن استاد او بارتولمه براساس تألیفات خود چون « فرهنگ ایرانی باستان » (3) و « فعل در ایرانی باستان » (4) دست به ترجمهی اوستا به زبان آلمانی زده بود، ولی تنها به ترجمهی گاثاها (5) کامیابی یافت. فریتس ولف کار استاد خود را ادامه داد و بر اساس « فرهنگ ایرانی باستان » اوستا را از متنی که گلدنر تصحیح کرده بود، (6) به زبان آلمانی ترجمه نمود و آن را به استاد خود بارتولمه تقدیم کرد. (7) همین ترجمه است که سپستر راهنمای ترجمهی یشتها به زبان فارسی توسط شادروان ابراهیم پورداود گردید. (8)
فریتس ولف پس از پایان کار ترجمهی اوستا بیدرنگ به تألیف « فرهنگ شاهنامه » پرداخت. اساس تنظیم این فرهنگ، شاهنامهی چاپ ژول مول (9) بود، ولی در کنار آن متن شاهنامهی چاپ تورنر ماکان (10) و شاهنامهی چاپ فولرس – لندآوئر (11) را نیز رعایت کرد. گذشته از این واژههای لغت شهنامه تألیف عبدالقادر بغدادی (12) (با نشانهی اختصاری AB) و واژههای شاهنامه در لغت فرس تألیف اسدی طوسی (13) (با نشانهی اختصاری Asadi) را نیز در فرهنگ خود پذیرفت.
شیوهای که ولف برای تنظیم فرهنگ خود برگزید، همان روش تقسیمبندی شاهنامه در تصحیح مول است. بدینگونه که او متن شاهنامه را به پنجاه پادشاهی بخش نموده است. چون دوتا از این پادشاهیها یعنی پادشاهی کیکاوس و کیخسرو هر یک دارای چند داستان مستقل هستند و در چاپ مول هر داستان آنها از نو شمارهگذاری شدهاند، از این رو در « فرهنگ ولف » داستانها با حروف d,c,b و غیره در جلوی شمارهی پادشاهیها مشخص شدهاند، مثلاً 12b یعنی: پادشاهی کیکاوس، داستان جنگ هاماوران و 13e یعنی: پادشاهی کیخسرو، داستان بیژن و منیژه. ولی حرف a را که انتظار میرفت به نخستین داستان این پادشاهیها داده شود، انداخته است و شمارهی نخستین داستان این دو پادشاهی با شمارهی خود پادشاهیها یکی است. همچنین برای دیباچه نشانهی (Einleitung=)E و برای هجونامه نشانهی (satire=)S برگزیده شده است. متأسفانه مول در شمارهگذاری پادشاهیها سهو کرده است، بدین ترتیب که پادشاهی اردشیر بابکان و پادشاهی شاپور اردشیر هر دو را شمارهی 22 داده است. مول بعداً به این سهو خود پی برد و برای آن که رقم پنجاه پادشاهی را نگهداشته باشد، شمارهی 30 را انداخته است. ولف در تنظیم فرهنگ خود ناچار سهو مول را نیز پذیرفته است.
شیوهی ثبت واژهها در این فرهنگ چنین است که واژههای شاهنامه به ترتیب الفبا و خط فارسی با آوا نوشت به لاتین و معنی آن به آلمانی تنظیم شدهاند و سپس در زیر هر واژه همهی موارد کار رفت آن در شاهنامه بر طبق شیوهای که قبلاً یاد شده ثبت گردیده است. اگر واژهای دارای چند معنی باشد به هر معنی با نشانههای C,B,A و غیره جایی جداگانه اختصاص داده شده است. همچنین در موارد ضروری وضعیت دستوری آنها چون: صفت، اسم، مصدر، قید، مفرد، جمع، نام کس، نام جای، حرف اضافه، اسم مفعول، اسم فاعل، پیشوند فعلی و غیره تعیین گردیده است و فعلهای ساده از فعلهای پیشونددار و دیگر فعلهای مرکب جدا شدهاند و در صورتی که بیتی از نظر وزن یا قافیه نقصی داشته بدان نیز اشاره شده است. گذشته از این در زیر بسیاری از واژهها، ترکیبها، عبارتها و اصطلاحهای مربوط به آن واژه نیز ثبت شده و برخی از این موارد نیز به آلمانی معنی شدهاند. برای نمونه در زیر واژهی «دل» از 183 ترکیب این واژه یاد شده است، مانند: دل آراستن، دل آزاد، بر (به) دل آسان (گران، سخت)، دل آگنده، به (ز) مهر (خشم، کین، کینه) دل آگنده، در دل آمد (بود) که...، دل به جای آمدن و غیره و غیره.
ولف در تنظیم فرهنگ خود همهی مواردی را که یک واژهی شاهنامه در چاپهای مول و ماکان و فولرس و فرهنگهای اسدی و عبدالقادر آمده است ثبت کرده است، مگر در مورد برخی از ضمایر و حروف اضافه و حروف ربط که تنها به ثبت موارد مهم آنها بسنده کرده است. این فرهنگ دارای 8 صفحه پیشگفتار و 911 صفحه متن اصلی است که از این مقدار 27 صفحهی آن شامل فهرست واژههاست. در این فهرست که به دو بخش فعلها و واژههای دیگر تقسیم شده است، همهی واژههای شاهنامه به ترتیب حرف پایانی واژهها تنظیم شدهاند و از این رو برای پژوهش قافیه در شاهنامه کمک بزرگی است. گذشته از این در یک دفتر جداگانه در 109 صفحه همهی بیتهای سه چاپ مول، فولرس و ماکان در جدولی با یکدیگر تطبیق شدهاند تا با کمک آن بتوان جای بیتی در یکی از این سه چاپ را بآسانی در دو چاپ دیگر پیدا نمود.
کسی که تاکنون این فرهنگ را ندیده است از همین شرح کوتاه میتواند پیش خود حدس بزند که تنظیم فرهنگی به این شیوه برای کتابی به حجم شاهنامه حتی با بهرهگیری از دستگاه کامپیوتر کار آسانی نیست. فریتس ولف یک چنین کار دشواری را به تنِ تنها و با دقت و روش علمی بیمانندی آغاز کرد و پس از 25 سال کار بیوقفه به انجام رسانید. مؤلف در آغاز پیشگفتار کوتاه خود نوشته است: « به این ایراد که تألیف یک فرهنگ شاهنامه پیش از داشتن متن قابل اعتمادی از این کتاب کار دستی نیست، میتوان چنین پاسخ داد که همین ایراد خود درستی این کار را تا حدودی توجیه میکند. چون برای تهیهی یک متن انتقادی از کتابی به حجم شاهنامه، داشتن نظری کلی بر مواد چاپهای حاضر دارای فایدهی بسیار بزرگی است...»
این نظر ولف کاملاً درست است و این بنده که سالهاست برای تهیهی یک متن انتقادی از شاهنامه کوشش میکند، اگر توفیقی در این راه بدست آورده باشد، بخشی از آن را مدیون همین فرهنگ میداند. چون در تصحیح انتقادی شاهنامه که از آن دستنویسی نزدیک به زمان شاعر در دست نیست، بسیار پیش میآید که مصحح برای شناخت ضبط درست از نادرست نیاز به داشتن موارد مشابه دارد. اگر شاهنامه حجمی کوچک یا میانه داشت، میشد آن را در مدت کوتاهی چندین بار خواند و بسیاری از جزئیات آن را در یاد یا یادداشت نگهداشت. در مورد کتابی به حجم شاهنامه چنین کاری شدنی نیست. ولی اکنون این فرهنگ به مصحح شاهنامه امکان میدهد که در موارد ضروری ضبطهای مشابه را بدست آورد. این کار البته نیاز به رنجِ جستجو دارد و همیشه نیز با کامیابی همراه نیست. ولی اگر حتی یک پنجِ این رنج به هدف رسد خود گنجی گرانبهاست. در هر حال بدون این فرهنگ مصحح حتی اگر در شاهنامه ممارست بسار داشته باشد و تجربهای بزرگ بهم رسانیده باشد، باز در بسیار جاها دانش و توانش شناخت درست را از نادرست ندارد و ناچار جز آن که کوروار ریسمان اقدام نسخ را بگیرد و یا به پیروی از آیین نیاکان ذوق خود را ملاک قرار دهد کار دیگری از او ساخته نیست.
ولی ارزش « فرهنگ شاهنامه » تنها برای تهیهی متن انتقادی شاهنامه نیست. بلکه ما با کمک این فرهنگ میتوانیم هم در موضوعهای دستوری و لغوی و سبکی شاهنامه پژوهش کنیم و هم از مطالب شاهنامه در پژوهش مسائل تاریخی و فرهنگ ایران باستان بهرهمند گردیم. بدون این فرهنگ برخی از این پژوهشها اصلاً غیرممکن و در هر حال ناقص خواهد بود.
هنگامی که فریتس ولف سرگرم تألیف این فرهنگ بود شاید کمتر این امید را داشت که بتواند به این زودیها یک چنین کار پر هزینهای را به چاپ رساند. ولی پایان کار او اتفاقاً با آغاز جشن هزارهی فردوسی در ایران همزمان گردید و چون در این زمان حکومت نازیها بر آن شد که شرکتی در این جشن کند و گامی در راه بزرگداشت شاعر ایران بردارد، قرعه به نام این کتاب افتاد. (14) ایرانشناس مشهور آلمانی شِدِر (H.H.Schaeder) آستین همت را بالا زد و توانست دو تن صاحب نفوذ را در وزارت خارجهی آلمان به نامهای دکتر اُستر (Oster) و فُن هاینتس (V. Heinz) برای پذیرفتن هزینهی کلان چاپ این کتاب به وسیلهی بخش فرهنگی وزارت خارجهی آلمان، با خود همسخن گرداند و بدین ترتیب این کتاب در چاپخانهی رایش آلمان به شاهانهترین صورت به چاپ رسید. (15)
کسی چون فردوسی و ولف که جشن و عزا و عید و آدینه نشناسد و سالیان درازی از عمر خود را شب و روز، بیوقفه و رایگان بر سر کاری نهد، پس از آن که کار خود را به پایان رسانید چه میکند؟ لابد نخست نفسی به راحت میکشد و زمانی اطاقک خود را که هوای آن به بوی کتاب آلوده گشته است ترک میکند تا گشتی در هوای آزاد بزند. اگر زمستان است یک بار سفیدی و سردی برف را از نزدیک حس کند. اگر بهار است سری به باغ بزند و ببیند که آیا گلها هنوز به همان رنگ و بوست که بود. اگر تابستان است از کوچه باغی بگذرد و از شاخی که از دیوار سر به بیرون کشیده به یاد روزهای جوانی دزدانه میوهای بچیند. سری هم به خیابانهای شهر بزند و ببیند کجا را ساخته یا باز ویران کردهاند، در رفتار مردم چه دگرگونیهایی روی داده و ماهرویان را شیوهی دلبریها از چهگونه است. به روی کودکان خود که از پدر جز قیافهای اخمو و عینکی نمیشناختند و همیشه از کنار او با احتیاط میگذشتند، اگر در این میان خود بزرگ و صاحب فرزند نشده باشند، لبخندی محبتآمیز بزند و دست نوازشی بر سر آنها کشد. با زن خود که از او جز سایهای نمیشناخت که گاهگاه خم میشد و فنجانی مینهاد یا برمیداشت، یک بار با فرصت بنشیند و تا پایان گپی بزند. تنِ فرسوده را که در اثر سالها کارِ بیوقفه رو به ویرانی نهاده است، اگر هنوز مرمت پذیر است درمانی کند. کتابی کم زحمت و پر فروش را هم بچاپ رساند و گذشته از شهرت و جایزه، وجهی هم به دست آورد تا یک بار خواهش زن و فرزند را برآورده سازد...
ولی فریتس ولف پس از انجام کار « فرهنگ شاهنامه » بلافاصله به ادامهی تصحیح شاهنامهی چاپ فولرس که ناتمام مانده بود پرداخت و آن را نیز به پایان رسانید. (16)
ولف در آغاز پیشگفتار خود بر « فرهنگ شاهنامه » این بیت فردوسی را مناسب حال خود نقل کرده است:
من این نامه فرّخ گرفتم به فال *** بسی رنج بردم به بسیار سال
دریغا که شاهنامه برای کسانی چون فردوسی و ولف که عمر خود را به رایگان بر سر این کتاب گذاشتند نه فال فرّخ که تنها همان رنج بسیار سال بود. گویا در سرنوشت حماسهی ملی ایران است که هر کس از دل و جان بدان پرداخت از جهان کامی برنداشت. فردوسی نزدیک سی و پنج سال از عمر خویش را بر سر این کتاب گذاشت و پس از پایان آن چند سال آخر عمر خود را بجای آرامش و بینیازی در فقر و سختی و گریز از گزمههای محمود بسر برد، و پس از مرگ چنان که معروف است مانع از آن شدند که پیکر شاعر ملی ایران را در گورستان مسلمانان به خاک سپارند، بدین بهانه که او ستایشگر گبران بود.
فریتس ولف سرنوشتی اندوهناکتر از فردوسی داشت. او از دین یهود به مذهب پروتستان گرویده بود، ولی این حقیقت، خونخواران ددمنش را از ریختن خون او بازنداشت. آخرین باری که ولف را دیدند روز 31 مارس 1943 بود. شب آن روز – یکی از آن شبهای مخوفی که از کوچهها لحظه به لحظه صدای گام دژخیمان حکومت به گوش میرسید و هر حلقهای که بر دری میکوفتند لرزه بر اندام بیگناهان میافتاد – درِ خانهی ولف را زدند و دانشمند مظلوم را با خود بردند، به سفری که هرگز از آن بازنگشت.
پینوشتها:
1. College Royal Francais
2. F. Wolff, Die Infinitive des Indischen und Iranischcn. in: Zeitschrift fur _ T vergleichende Sprachforschung 40/1907.
3. Ch. Bartholomae, Altiranisches Worterbuch, Berlin 1904 (Berlin 1961).
4. Ch. Bartholomae, Das altiranische Verbum% Munchen 1878;- Handbuch der . \ altiranischen Dialekte, Leipzig 1883
5. Ch. Bartholomae, Die Gathas und heiligen Gebete des altiranischen Volkes, - 6 Halle 1879.
6. Avesta. The Sacred Books of the Parsis.ed.by K..F. GeldnerMIl, Stuttgart _ 1889-96.
7. F. Wolff./l vrr/a. Die Heiligen Bucher der Par sen. Vbersetzt auf der Grundlage . v von Chr. Bartholomae's Altiranischen Worterbuch, Strassburg 1910 (1924; Berlin I960).
8. ابراهیم پورداود، یشتها، 1-2، بمبئی 1307 (تهران 1347).
9. Le livre des rios. par M. J. Mohl. 7 Vol.. Paris 1938-78 (Tehran 1977).
10. The Shah Nameh in English and Persianxd. byT. Macan, 4 Vol..Calcutta 1829.
11. Firdusii. Schahname. 3.Vol.. ed. Vollers-Landauer. Luguni 1878-84. .
12. Abdtil Qadiri Bajdadensis, Lexicon Sahnamianum. ed. C. Salemann, Petersburg 1895
13. Asadi'sneupersisches Worterbuch. Lughat-i Furs, ed.p. Horn, Berlinl897 (Abh.. \r d. Ges d. Wiss. Gott. NF1, Nr.8).
14. "Die Firdosi-Feier in Berlin, in: ZD MG 88/1934, S. 111-17.
H.H. Schaeder. Firdosi und die Dcutschen. in: ZDMG88/ 1934, s. 118-29.
15. F. Wolff, Clossar zu Firdosis Schahname, Berlin 1935. سانتیمتر در 911 صفحه و یک دفتر ضمیمه به همان قطع در 109 صفحه. از این چاپ یک چاپ عکسی در قطعی کوچکتر و در یک مجلد در سال 1965 در شهر Hildesheim انتشار یافت.
از کارهای دیگر ولف یکی هم فهرست تعیین جای شواهد لغت شهنامهی عبدالقادر بغدادی در شاهنامه است:
F. Wolff. Liste von Shahname-Zitaten. in: ZU 8/1931, S. 300-03.
16. متن تصحیح ولف از قرار باقی مانده است. شاید در نزد دختر او به نام Ursula Wolff-Schneider که گویا در اثنای جنگ به شیکاگو رفته بود. نگاه کنید به مقالهی زیر، ص 166، که شدر در شرح حال ولف نوشته است و مأخذ اصلی ما در این گفتار نیز همین مقاله است:
H.H. Schaeder, "Fritz Wolff," in: ZD MG 99/1945-49. S. 164-67
بعداً پرفسور واگنر Ewald Wagner در نامهی مورخ 19 ژانویه 1990 به بنده نوشتند که چندی پیش متن تصحیح ولف همراه با فهرست نادرستیهای چاپی « فرهنگی شاهنامه » در کتابخانهی « مجلهی انجمن خاورشناسی آلمان » (ZDMG) پیدا شد.
منبع مقاله :
مجلهی ایران شناسی، سال دوم.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}