اختر چرخ ادب
اختر چرخ ادب
اختر چرخ ادب
پدرش یوسف اعتصامی ملقب به اعتصام دفتر و اعتصام الملك نویسنده و از جمله نخستین مترجمان آثار مغرب زمین به زبان فارسی بود. پدر یوسف اعتصامی میرزا ابراهیم خان آشتیانی نیز از مستوفیان تبریز بود و فرزند را به فراگیری مقدمات علوم، ادبیات فارسی، عربی، تركی و فرانسه تشویق كرد. آنان اصلاً از اهالی آشتیان بودند.
در سومین روز فروردین ماه ۱۳۲۰ شمسی شاعره نجیب، باوقار، متین، یگانه و مردم دوست، پروین اعتصامی، به بستر بیماری افتاد و در آخرین ساعات روز جمعه ۱۵ فروردین به حالت كما فرو رفت و در نخستین ساعات بامداد روز شنبه شانزدهم فروردین ۱۳۲۰ شمسی قلب پاك او از كار افتاد و تاریخ ادبیات معاصر ایران یكی از بی بدیل ترین شاعران خود را از دست داد. پروین به بیماری حصبه چشم از جهان فرو بست.
پروین در سال ۱۲۸۵ شمسی در بیست و پنجمین روز اسفندماه پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش یوسف اعتصامی ملقب به اعتصام دفتر و اعتصام الملك نویسنده و از جمله نخستین مترجمان آثار مغرب زمین به زبان فارسی بود. پدر یوسف اعتصامی میرزا ابراهیم خان آشتیانی نیز از مستوفیان تبریز بود و فرزند را به فراگیری مقدمات علوم، ادبیات فارسی، عربی، تركی و فرانسه تشویق كرد. آنان اصلاً از اهالی آشتیان بودند.
مادر او، اختر، دختر میرزا عبدالحسین خان قوم العداله تبریزی از خاندان فتوحی تبریز بود. یوسف اعتصامی در شب یكشنبه ۱۲ دی ماه سال ۱۳۱۶ شمسی چشم از جهان فرو بست. مادر پروین نیز سی و دو سال پس از مرگ فرزند بعد از یك بیماری طولانی در روز ۲۶ اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۲ وفات یافت و در كنار فرزند و شوهرش در قم (صحن جدید) به خاك سپرده شد. او صاحب یك دختر و سه پسر از اعتصام الملك شد.
اما پروین اعتصامی. درباره پروین كم و بیش گفته اند و نوشته اند، اما آنچه كه كمتر گفته شده و پیرامونش در جراید مطلبی كم آمده است، بی اعتنایی پروین به دربار پهلوی اول و واكنش دربار نسبت به او است.
امری كه اگر در مورد دیگر شاعران به خصوص نوپردازان، مصداق می یافت، سیاست بازان و انجمن های ادبی و شبه ادبی راه بیندازها و احزاب و گروه های علاقه مند به این گونه مسائل در صورت گرایش نویسنده و یا شاعر به آنان تا سال های سال آن را در بوق و كرنا می كردند و در باد آن می خوابیدند كه همفكر و هم رای ما چنین و چنان بود و اما در مورد پروین چون هم عصر برخی نوپردازان بود و به جز گرایش های عمیق انسانی، به چیز دیگری توجه نداشت، سكوت و بی توجهی كمترین كاری است كه تا به حال انجام داده اند و با این شاعره مظلوم در حیات و ممات آن گونه كه شایسته او و شعر فاخرش است، نگاه نشده و جا دارد از پروین و شعرش بیشتر بگویند و بنویسند.
تمامی بزرگان ادب معاصر ایران پروین را ستوده اند و او را یكی از بزرگترین شاعران معاصر و بعضاً تاریخ ادبیات ایران می دانند.
علامه محمد قزوینی او را ملكه زنان شاعر می نامد. علی اكبر دهخدا او را «یگانه و فرید و گوهر رخشنده اكلیل مفاخر عصر حاضر» می داند.
ملك الشعرای بهار اشعار او را همانند «گلدسته ای از ازهار نوشكفته «مثال می زند و سعید نفیسی معتقد است: «اگر در تاریخ شعر فارسی نیز بگردیم، می بینیم كه تاكنون به هیچ یك از زنانی كه در زبان ما شعر گفته اند این همه توجه نكرده اند و آن توجه كاملاً بجا است زیرا كه قطعاً تاكنون هیچ زنی درین زبانی كه این همه ترجمان های گویای بلیغ داشته است، مانند پروین یعنی به خوبی پروین شعر نگفته است.»
و گواه دیگر بر یگانه بودن پروین در دوران ما چاپ های متعدد دیوان او طی سال های ۱۳۲۰ الی ۱۳۵۵ است كه در شمارگان ۸۵ هزار نسخه توسط برادر ا و- ابوالفتح اعتصامی- به چاپ رسید و به یقین تنها دیوان پروین است كه بعد از حافظ در آن زمان این شمارگان را پیدا كرد و طی ربع قرن اخیر دیوان پروین از سوی ده ها ناشر و مصحح و مقدمه نویس به كرات چاپ شده و باز هم تنها دیوان حافظ است كه بر او پیشی گرفته است.
پروین در خانه ای چشم گشوده بود كه بزرگان علم و ادب ایران به آن رفت و آمد داشتند. ذوق و قریحه خدادادی پروین در این محیط بیش از پیش شكوفا شد و از كودكی شعر می گفت. او رفت و آمد دهخدا، ملك الشعرای بهار، حاج سیدنصرالله تقوی و بسیاری دیگر را به خانه پدر دیده بود.
در خردادماه سال ۱۳۰۳ دوره مدرسه دخترانه آمریكایی در ایران را به پایان برد و در تمام دوران تحصیل بهترین شاگرد این مدرسه بود و بلافاصله در همان مدرسه به عنوان معلم شروع به تدریس كرد. آوازه او به گوش پهلوی اول رسید و از وی خواستند تا برای آموزش شمس و اشرف و محمدرضا دختران و پسر پهلوی اول به دربار رود. فرزندان پهلوی اول خردسال بودند و او می خواست فرزندانش به بهترین نحو ممكن باسواد شوند، اما پاسخ پروین «نه» بود و با گفتن: هرگز بدان كاخ وارد نخواهم شد، خشم پهلوی را علیه خود برانگیخت.
شانزده سال بعد كه پروین رو در نقاب خاك كشید، پهلوی به تلافی برخاست و اجازه نداد- و یا مسئولین وقت جرات نكردند- تا تالار دارالفنون را برای بزرگداشت پروین در اختیار انجمن ادبی كانون دانشوران و خانواده او قرار دهند.
پروین در سال ۱۳۱۵ نشان درجه سه علمی «وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه» را نیز پس فرستاد و با این پیام كه: «شایسته از من بسیارند» بار دیگر مناعت طبعش را به رخ پهلوی اول كشید.۱
پس از فوت پروین به رغم بی اعتنایی دربار دوستداران او در محله امیریه، كوچه انشا با حضور موتمن الملك رئیس اسبق مجلس شورای ملی و ده ها تن از اندیشمندان از جمله بهار، فخر عادل، اخگر، حائری، ساعی، سالار شیرازی، شهری، فاضل، فصیح الزمان و قلزم در محل انجمن گرد آمدند و یاد او را گرامی داشتند.
با درگذشت پروین همان گونه كه در زمان حیاتش عده ای به انكار او برخاسته بودند، داعیه دارانی به میدان آمدند و درصدد تكذیبش بودند.
كشمكش ملك الشعرای بهار و سیدضیاءالدین طباطبایی موجب آن شد كه سیدضیا تحت عنوان «انجمن كشاورزان» بر مقدمه نویسی بهار بر دیوان پروین خرده بگیرد و اشعار او را به شاعری ناشناخته در قرون و اعصار نسبت دهد.
پرویز نقیبی در مقالاتی در آبان و آذرماه سال ۱۳۴۱ در مجله روشنفكر به افسانه سرایی پیرامون شخصیت پروین پرداخت و راست و دروغی را به هم بافته و درصدد خدشه دار كردن چهره پروین برآمد.
فضل الله گركانی در نوشته ای تحت عنوان «تهمت شاعری» در سال ۱۳۵۶ با ادعایی بس حقیر و كوچك به طعنه پروین برخاسته است.
پروین چند صباحی- كه در پی خواهد آمد- كارمند كتابخانه دانشسرای عالی بود. گركانی در رد شاعر بودن پروین می گوید: «من كه در آن دوران دانشجو بودم، توانستم با او آشنا شوم. مراجعه من به خانم پروین منحصر به مواقعی بود كه كتابی را لازم داشتم. اما هر وقت می خواستم پرسشی درباره شعرهایش طرح كنم، طفره می رفت و به بهانه آوردن كتابی كه شماره آن را تسلیم او كرده بودم، از من دور می شد!۲
جواب گركانی را سعید نفیسی سه دهه قبل از ادعای وی این چنین داده است: «پروینی كه من دیدم و بارها دیدم بدین گونه بود. قیافه ای بسیار آرام داشت. با تانی و وقار خاصی جواب می گفت و می نگریست. هیچ گونه شتاب و بی حوصلگی در او ندیدم. چشمانش بیشتر به زیر افكنده بود. یاد ندارم در برابر من خنده كرده باشد. وقتی كه از شعر او تحسین می كردم، با كمال آرامش می پذیرفت، نه وجد و نشاطی می نمود و نه چیزی می گفت. هرگز یك كلمه خودستایی از او نشنیدم و رفتاری كه بخواهد اندك نمایش برتری بدهد از او ندیدم.»۳
و سیمین بهبهانی آن را تكمیل كرده است. «به نوجوانی خود دیدمش. با مادرش به خانه ما آمد، به دیدار مادرم و این در ماه اسفند بود و به نیمه فروردین. ماهی پس از آن دیدار به بیماری حصبه درگذشت. نخستین شعری را كه سروده بودم و مادرم آن را دستكاری كرده بود، برایش خواندم.
مرا بوسید و برایم آرزوی توفیق كرد. پوستی سپید و گونه های گلرنگ و شاداب و دهانی كوچك و لب هایی پر داشت و چشم هایش آرام با نگاهی نه در مسیر موازی.»۴
همان گونه كه گفته شد، پروین ابتدا در مدرسه دخترانه آمریكایی ها در تهران مشغول به كار شد و در سال ۱۳۱۵ در حكمی كه به امضای علی اصغر حكمت رسیده است، به عضویت كتابخانه دانشسرای عالی منصوب شد و ماهیانه ۵۰۰ ریال حقوق برای وی معین كردند. پروین در آن هنگام سی سال داشت و دو سال قبل از آن متاركه كرده بود و به تهران و به خانه پدری بازگشته بود.
پروین در ۱۹ تیرماه ۱۳۱۳ شمسی به عقد پسرعموی پدر خود، سرهنگ فضل الله آرتا (همایون فال) كه ریاست شهربانی كرمانشاه را عهده دار بود، درآمد. زندگی آنان بس كوتاه بود و در یازده مردادماه ۱۳۱۴ با بخشیدن مهریه خود به تهران بازگشت. گفته می شد علت تفریق پروین با شوهرش فشار محمدحسین آیرم رئیس شهربانی پهلوی اول بود، اما برادر پروین موضوع متاركه را به گونه ای دیگر بیان می كند: «مردی را كه با پروین ازدواج كرد، نباید عامی و بی سواد خواند. از افسران شهربانی و هنگام وصلت با پروین رئیس شهربانی كرمانشاه بود و با پروین نسبت خانوادگی داشت. عیب كار در این بود كه اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاد پروین مغایرت داشت. پروین از خانه ای كه هرگز مشروب و تریاك بدان راه نیافته بود، پس از ازدواج به خانه ای وارد شد كه یك دم از مشروب و دود و دم تریاك خالی نبود. همگامی این دو طبع مخالف نمی توانست دیری بپاید. راجع به آن مرد (كه او هم سال ها است به دیار عدم شتافته) نباید دور از انصاف قضاوت كرد. او هرگز خشونتی نسبت به پروین روا نداشت. دعوی اینكه پروین در خانه او حق نداشت شعر بخواند و مانند یك بندی اسیر می بایست در مطبخ به سر برد، ادعایی است باطل و مضحك. از شوهر پروین هیچ گاه حركتی كه مخالف شئون خانم باشد سر نزد، علت غایی تفریق، همان مغایرت فاحش اخلاق و طرز تفكر طرفین بود.»۵
اگر نوشته های برادر پروین را حمل بر صحت كنیم، تنها می توانیم بگوییم: آنها از خویش خود فضل الله آرتا، آن هم در آن زمان كوچك ترین اطلاع و آشنایی و آگاهی نداشتند و پروین را در سن ۲۸سالگی به آن وادی فرستادند. هر چند در گفته های ابوالفتح مطالب ضد و نقیض كم و بیش یافت می شود.
خوی نظامی- آن هم ریاست شهربانی رضاشاه در كرمانشاه، استان مرزی- در خانه نسبت به چه كسی؟ و به همان گونه دود و دم تریاك. اگر اینها آزار نیست، پس چیست؟ چگونه ابوالفتح ادعا می كند: هیچ گاه حركتی كه مخالف شئون خانم باشد، سر نزد؟
در سومین روز فروردین ماه ۱۳۲۰ شمسی شاعره نجیب، باوقار، متین، یگانه و مردم دوست، پروین اعتصامی، به بستر بیماری افتاد و در آخرین ساعات روز جمعه ۱۵ فروردین به حالت كما فرو رفت و در نخستین ساعات بامداد روز شنبه شانزدهم فروردین ۱۳۲۰ شمسی قلب پاك او از كار افتاد و تاریخ ادبیات معاصر ایران یكی از بی بدیل ترین شاعران خود را از دست داد. پروین به بیماری حصبه چشم از جهان فرو بست.
پروین در سال ۱۲۸۵ شمسی در بیست و پنجمین روز اسفندماه پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش یوسف اعتصامی ملقب به اعتصام دفتر و اعتصام الملك نویسنده و از جمله نخستین مترجمان آثار مغرب زمین به زبان فارسی بود. پدر یوسف اعتصامی میرزا ابراهیم خان آشتیانی نیز از مستوفیان تبریز بود و فرزند را به فراگیری مقدمات علوم، ادبیات فارسی، عربی، تركی و فرانسه تشویق كرد. آنان اصلاً از اهالی آشتیان بودند.
مادر او، اختر، دختر میرزا عبدالحسین خان قوم العداله تبریزی از خاندان فتوحی تبریز بود. یوسف اعتصامی در شب یكشنبه ۱۲ دی ماه سال ۱۳۱۶ شمسی چشم از جهان فرو بست. مادر پروین نیز سی و دو سال پس از مرگ فرزند بعد از یك بیماری طولانی در روز ۲۶ اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۲ وفات یافت و در كنار فرزند و شوهرش در قم (صحن جدید) به خاك سپرده شد. او صاحب یك دختر و سه پسر از اعتصام الملك شد.
اما پروین اعتصامی. درباره پروین كم و بیش گفته اند و نوشته اند، اما آنچه كه كمتر گفته شده و پیرامونش در جراید مطلبی كم آمده است، بی اعتنایی پروین به دربار پهلوی اول و واكنش دربار نسبت به او است.
امری كه اگر در مورد دیگر شاعران به خصوص نوپردازان، مصداق می یافت، سیاست بازان و انجمن های ادبی و شبه ادبی راه بیندازها و احزاب و گروه های علاقه مند به این گونه مسائل در صورت گرایش نویسنده و یا شاعر به آنان تا سال های سال آن را در بوق و كرنا می كردند و در باد آن می خوابیدند كه همفكر و هم رای ما چنین و چنان بود و اما در مورد پروین چون هم عصر برخی نوپردازان بود و به جز گرایش های عمیق انسانی، به چیز دیگری توجه نداشت، سكوت و بی توجهی كمترین كاری است كه تا به حال انجام داده اند و با این شاعره مظلوم در حیات و ممات آن گونه كه شایسته او و شعر فاخرش است، نگاه نشده و جا دارد از پروین و شعرش بیشتر بگویند و بنویسند.
تمامی بزرگان ادب معاصر ایران پروین را ستوده اند و او را یكی از بزرگترین شاعران معاصر و بعضاً تاریخ ادبیات ایران می دانند.
علامه محمد قزوینی او را ملكه زنان شاعر می نامد. علی اكبر دهخدا او را «یگانه و فرید و گوهر رخشنده اكلیل مفاخر عصر حاضر» می داند.
ملك الشعرای بهار اشعار او را همانند «گلدسته ای از ازهار نوشكفته «مثال می زند و سعید نفیسی معتقد است: «اگر در تاریخ شعر فارسی نیز بگردیم، می بینیم كه تاكنون به هیچ یك از زنانی كه در زبان ما شعر گفته اند این همه توجه نكرده اند و آن توجه كاملاً بجا است زیرا كه قطعاً تاكنون هیچ زنی درین زبانی كه این همه ترجمان های گویای بلیغ داشته است، مانند پروین یعنی به خوبی پروین شعر نگفته است.»
و گواه دیگر بر یگانه بودن پروین در دوران ما چاپ های متعدد دیوان او طی سال های ۱۳۲۰ الی ۱۳۵۵ است كه در شمارگان ۸۵ هزار نسخه توسط برادر ا و- ابوالفتح اعتصامی- به چاپ رسید و به یقین تنها دیوان پروین است كه بعد از حافظ در آن زمان این شمارگان را پیدا كرد و طی ربع قرن اخیر دیوان پروین از سوی ده ها ناشر و مصحح و مقدمه نویس به كرات چاپ شده و باز هم تنها دیوان حافظ است كه بر او پیشی گرفته است.
پروین در خانه ای چشم گشوده بود كه بزرگان علم و ادب ایران به آن رفت و آمد داشتند. ذوق و قریحه خدادادی پروین در این محیط بیش از پیش شكوفا شد و از كودكی شعر می گفت. او رفت و آمد دهخدا، ملك الشعرای بهار، حاج سیدنصرالله تقوی و بسیاری دیگر را به خانه پدر دیده بود.
در خردادماه سال ۱۳۰۳ دوره مدرسه دخترانه آمریكایی در ایران را به پایان برد و در تمام دوران تحصیل بهترین شاگرد این مدرسه بود و بلافاصله در همان مدرسه به عنوان معلم شروع به تدریس كرد. آوازه او به گوش پهلوی اول رسید و از وی خواستند تا برای آموزش شمس و اشرف و محمدرضا دختران و پسر پهلوی اول به دربار رود. فرزندان پهلوی اول خردسال بودند و او می خواست فرزندانش به بهترین نحو ممكن باسواد شوند، اما پاسخ پروین «نه» بود و با گفتن: هرگز بدان كاخ وارد نخواهم شد، خشم پهلوی را علیه خود برانگیخت.
شانزده سال بعد كه پروین رو در نقاب خاك كشید، پهلوی به تلافی برخاست و اجازه نداد- و یا مسئولین وقت جرات نكردند- تا تالار دارالفنون را برای بزرگداشت پروین در اختیار انجمن ادبی كانون دانشوران و خانواده او قرار دهند.
پروین در سال ۱۳۱۵ نشان درجه سه علمی «وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه» را نیز پس فرستاد و با این پیام كه: «شایسته از من بسیارند» بار دیگر مناعت طبعش را به رخ پهلوی اول كشید.۱
پس از فوت پروین به رغم بی اعتنایی دربار دوستداران او در محله امیریه، كوچه انشا با حضور موتمن الملك رئیس اسبق مجلس شورای ملی و ده ها تن از اندیشمندان از جمله بهار، فخر عادل، اخگر، حائری، ساعی، سالار شیرازی، شهری، فاضل، فصیح الزمان و قلزم در محل انجمن گرد آمدند و یاد او را گرامی داشتند.
با درگذشت پروین همان گونه كه در زمان حیاتش عده ای به انكار او برخاسته بودند، داعیه دارانی به میدان آمدند و درصدد تكذیبش بودند.
كشمكش ملك الشعرای بهار و سیدضیاءالدین طباطبایی موجب آن شد كه سیدضیا تحت عنوان «انجمن كشاورزان» بر مقدمه نویسی بهار بر دیوان پروین خرده بگیرد و اشعار او را به شاعری ناشناخته در قرون و اعصار نسبت دهد.
پرویز نقیبی در مقالاتی در آبان و آذرماه سال ۱۳۴۱ در مجله روشنفكر به افسانه سرایی پیرامون شخصیت پروین پرداخت و راست و دروغی را به هم بافته و درصدد خدشه دار كردن چهره پروین برآمد.
فضل الله گركانی در نوشته ای تحت عنوان «تهمت شاعری» در سال ۱۳۵۶ با ادعایی بس حقیر و كوچك به طعنه پروین برخاسته است.
پروین چند صباحی- كه در پی خواهد آمد- كارمند كتابخانه دانشسرای عالی بود. گركانی در رد شاعر بودن پروین می گوید: «من كه در آن دوران دانشجو بودم، توانستم با او آشنا شوم. مراجعه من به خانم پروین منحصر به مواقعی بود كه كتابی را لازم داشتم. اما هر وقت می خواستم پرسشی درباره شعرهایش طرح كنم، طفره می رفت و به بهانه آوردن كتابی كه شماره آن را تسلیم او كرده بودم، از من دور می شد!۲
جواب گركانی را سعید نفیسی سه دهه قبل از ادعای وی این چنین داده است: «پروینی كه من دیدم و بارها دیدم بدین گونه بود. قیافه ای بسیار آرام داشت. با تانی و وقار خاصی جواب می گفت و می نگریست. هیچ گونه شتاب و بی حوصلگی در او ندیدم. چشمانش بیشتر به زیر افكنده بود. یاد ندارم در برابر من خنده كرده باشد. وقتی كه از شعر او تحسین می كردم، با كمال آرامش می پذیرفت، نه وجد و نشاطی می نمود و نه چیزی می گفت. هرگز یك كلمه خودستایی از او نشنیدم و رفتاری كه بخواهد اندك نمایش برتری بدهد از او ندیدم.»۳
و سیمین بهبهانی آن را تكمیل كرده است. «به نوجوانی خود دیدمش. با مادرش به خانه ما آمد، به دیدار مادرم و این در ماه اسفند بود و به نیمه فروردین. ماهی پس از آن دیدار به بیماری حصبه درگذشت. نخستین شعری را كه سروده بودم و مادرم آن را دستكاری كرده بود، برایش خواندم.
مرا بوسید و برایم آرزوی توفیق كرد. پوستی سپید و گونه های گلرنگ و شاداب و دهانی كوچك و لب هایی پر داشت و چشم هایش آرام با نگاهی نه در مسیر موازی.»۴
همان گونه كه گفته شد، پروین ابتدا در مدرسه دخترانه آمریكایی ها در تهران مشغول به كار شد و در سال ۱۳۱۵ در حكمی كه به امضای علی اصغر حكمت رسیده است، به عضویت كتابخانه دانشسرای عالی منصوب شد و ماهیانه ۵۰۰ ریال حقوق برای وی معین كردند. پروین در آن هنگام سی سال داشت و دو سال قبل از آن متاركه كرده بود و به تهران و به خانه پدری بازگشته بود.
پروین در ۱۹ تیرماه ۱۳۱۳ شمسی به عقد پسرعموی پدر خود، سرهنگ فضل الله آرتا (همایون فال) كه ریاست شهربانی كرمانشاه را عهده دار بود، درآمد. زندگی آنان بس كوتاه بود و در یازده مردادماه ۱۳۱۴ با بخشیدن مهریه خود به تهران بازگشت. گفته می شد علت تفریق پروین با شوهرش فشار محمدحسین آیرم رئیس شهربانی پهلوی اول بود، اما برادر پروین موضوع متاركه را به گونه ای دیگر بیان می كند: «مردی را كه با پروین ازدواج كرد، نباید عامی و بی سواد خواند. از افسران شهربانی و هنگام وصلت با پروین رئیس شهربانی كرمانشاه بود و با پروین نسبت خانوادگی داشت. عیب كار در این بود كه اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاد پروین مغایرت داشت. پروین از خانه ای كه هرگز مشروب و تریاك بدان راه نیافته بود، پس از ازدواج به خانه ای وارد شد كه یك دم از مشروب و دود و دم تریاك خالی نبود. همگامی این دو طبع مخالف نمی توانست دیری بپاید. راجع به آن مرد (كه او هم سال ها است به دیار عدم شتافته) نباید دور از انصاف قضاوت كرد. او هرگز خشونتی نسبت به پروین روا نداشت. دعوی اینكه پروین در خانه او حق نداشت شعر بخواند و مانند یك بندی اسیر می بایست در مطبخ به سر برد، ادعایی است باطل و مضحك. از شوهر پروین هیچ گاه حركتی كه مخالف شئون خانم باشد سر نزد، علت غایی تفریق، همان مغایرت فاحش اخلاق و طرز تفكر طرفین بود.»۵
اگر نوشته های برادر پروین را حمل بر صحت كنیم، تنها می توانیم بگوییم: آنها از خویش خود فضل الله آرتا، آن هم در آن زمان كوچك ترین اطلاع و آشنایی و آگاهی نداشتند و پروین را در سن ۲۸سالگی به آن وادی فرستادند. هر چند در گفته های ابوالفتح مطالب ضد و نقیض كم و بیش یافت می شود.
خوی نظامی- آن هم ریاست شهربانی رضاشاه در كرمانشاه، استان مرزی- در خانه نسبت به چه كسی؟ و به همان گونه دود و دم تریاك. اگر اینها آزار نیست، پس چیست؟ چگونه ابوالفتح ادعا می كند: هیچ گاه حركتی كه مخالف شئون خانم باشد، سر نزد؟
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}