نویسنده: دکتر صالح عضیمه
مترجم: دکتر سید حسین سیدی



 
ابتلاء یعنی «تجربه‌ی حق». باباطاهر عریان با این عبارت جامع و زیبا به تعریف ابتلاء یا بلا پرداخته است. زندگی بشری، گذرگاهی است انباشته از تجربه‌‌های مختلف و آزمایش‌های متفاوت؛ برخی از این تجربه‌ها ‌را آدمی غم و بدبختی می‌نامد و برخی را شادی و خوشبختی، در هر حالی که باشد در آزمون و امتحان قرار دارد تا سپاس گزارد یا ناسپاسی کند. چنان که عین القضاة در شرح این عبارت می‌گوید: «هر بلایی که از فقر، گرسنگی، از دست دادن مال و جان باشد، تجربه‌ی حق است تا به واسطه‌ی آن هر یک از مردمان آزمایش شوند و بر آن صبر نمایند و شکر گزارند و هر کس آن را از سوی خدا نیابد، بر آن بی‌تابی کند و کفران ورزد.» خداوند هم فرموده است. وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ (1).
درباره‌ی این عبارت، حکیم عارف، سلطان محمد گنابادی می‌گوید: «بلا از جانب خداوند، خالص نمودن سالک از ناخالصی است و خالص نمودن ناخالصی بشری است تا بدون ناخالصی بشری وارد جهنم گردد.» مقرون بودن خیر یا شر در زندگی دنیا و آمیختگی خوبی با بدی در وجود آدمی، مقتضای حکمت عادلانه‌ی خداوندی است. که جداییِ بین آن دو درست نیست و تمایز میان آنها تنها از طریق ابتلاء در آزمایشگاه زندگی است و این هم مقتضای حکمت خداوندی است.
این حکیم همین معنا را در تفسیر معروفش به نام بیان السعادة در برابر آیه‌ی: وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ (2)... چنین آورده است: «هرگاه خداوند بخواهد از بنده‌ای خیری یا شرى ظاهر شود، وی را به چیزی از غیب می‌آزماید؛ یعنی وی را آگاه می‌سازد از پس دیدار چیزی؛ که نخست به آن گمان پیدا می‌کند و مشتاق آن می‌شود و ذهن او پیرامون آن به فعالیت می‌پردازد و از حرکت به سوی نیاز‌های خویش آرام می‌گیرد تا جایی که گمانش به علم بدل می‌شود... .» علامه طباطبایی درباره‌ی همین آیه و در پیرامون همین معنایی که سلطان محمد بدان رسیده است، می‌گوید: «ابتلاء و بالا به یک معنایند. ابتلیتُ و بلوتُه یعنی امتحنتُهُ و اختَبرتُه؛ یعنی آن گاه که کاری را به او ارائه نمودم یا وی را در حادثه‌ای افکندم و او را آزمودم، صفات پنهان نفسانی در او- مانند: اطاعت، شجاعت، بخشش، عفت، علم و وفا- به منصه ظهور رسید. لذا ابتلاء تنها به عمل می‌باشد و فعال است که صفات پنهان آدمی به واسطه‌ی آن به ظهور می‌رسد نه سخنی که قابل صدق و کذب
است. خداوند فرمود: «إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ (3)، و فرمود: إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیكُمْ بِنَهَرٍ (4).
بعد از اشاره به معنای اولیه، راغب اصفهانی به بعضی از معانی مهم و ارزنده می‌پردازد. می‌گوید: آیه «هُنالِکَ تبلو کُلُّ نفسٍ ما أسلفت، این گونه قرائت شده است؛ یعنی حقیقت عمل او را می‌شناسیم. و از این رو گفته شده است: ابتلیتُ فُلاناً، یعنی او را آزمودم. و اندوه را از آن جهت بلاء گفته‌اند که جسم را می‌آزماید. خداوند می‌فرماید: وَ فی ذلِکُم بلاءٌ مِن رَبِّكُم عَظیمٌ (5). إنَّ هذا لَهُوَ البَلاءُ المُبینُ (6). تکلیف را به دلایل زیر بلا نامیده‌اند. 1- همه‌ی تکلیفها بر بدن سخت است و لذا بلاء می‌باشد. 2- تکالیف در حکم آزمایشند. خداوند هم فرمود: وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِینَ (7). 3- آزمایش خداوند گاهی به وسیله‌ی شادی است که بندگان شکر می‌گزارند و گاهی به زیان، که صبر می‌کنند. پس، محنت و نعمت هر دو بلاء هستند. محنت صبر را می‌طلبد و نعمت شکر را، و حقوق صبر را به جای آوردن از حقوق شکر آسانتر است؛ از این رو، نعمت از دو آزمایش بزرگتر است. لذا عمر گفت: «دچار گرفتاری شدیم و صبر نمودیم؛ و به وسیله‌ی شادی آزمایش شدیم ولی صبر نکردیم.» و علی (علیه السلام) فرمود: «کسی که دنیایش فراخ گردید، نمی‌داند که فریفته شده است و از سوی خودش فریب خورده است.»
خداوند می‌فرماید: وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیرِ فِتْنَةً (8)؛ وَلِیبْلِی الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا (9): وَفِی ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِیمٌ (10). این آیه به دو امر اشاره دارد. محنت. یذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَیسْتَحْیونَ نِسَاءَكُمْ (11). و نعمتی که آنها را نجات داده است. همچنین آیه‌ی: وَآتَینَاهُمْ مِنَ الْآیاتِ مَا فِیهِ بَلَاءٌ مُبِینٌ (12). بنا به توصیفی که در قرآن آمده: قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ (13). راجع به دو امر است. وقتی گفته می‌شود: إبتَلى فلانٌ کذا او أبلاهُ، متضمّن دو امر است: 1- شناخت حال او و آگاهی از غفلت او از کارش 2- ظهور خوبی یا بدی او؛ و چه بسا هر دو امر قصد شده باشد و یا یک امر، و آن گاه، که درباره خداوند گفته می‌شود: «إبتلی فلانُ کذا او أبلاء»، مراد تنها ظهور نیکی یا بدی اوست نه شناخت حال او یا آگاهی از غفلت او از کارش، چون خداوند دانای پنهانهاست. چنین است این آیه: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ (14).
به سخن باباطاهر باز می‌گردیم با آن افق وسیع و اندیشه‌ی سرشار؛ می‌گوید: «امتحان از جانب حق دو گونه است: با واسطه و بی واسطه. آن که با واسطه مورد امتحان قرار گرفت، هلاک می‌شود و هر کس بی واسطه، نجات می‌یابد. مگر آدم (علیه السلام) بی واسطه مورد آزمون قرار نگرفت؛ آنگاه که خلاف فرمان او بدون واسطه عمل کرد و خداوند هم توبه‌‌اش را پذیرفت و بی واسطه مورد امتحان قرار گرفت؛ امّا ابلیس با واسطه مورد آزمون واقع شد و برای همیشه نابود گشت.» امتحان بی واسطه به نظر او، بنا به بیان فرزانه‌ی عارف سلطان محمد در الایضاح چنین است: «امتحان گاهی برای به کمال رساندن دیگری است و گاهی برای به کمال رساندن شخص مورد امتحان. مانند: امتحان آدم (علیه السلام) که مقصود به کمال رساندن او بود با خارج نمودن وی از بهشت برای ازدیاد نسل وی؛ امّا ابلیس، امتحانش برای به کمال رساندن آدم (علیه السلام) و فرزندان وی بوده است؛ چون او کاملترین دلیل برای به کمال رساندن فرزندان آدم است.» همین معنا در شرح عین القضات آمده است: «یعنی شخصی مورد امتحان گاهی خودش مقصود است نه دیگری، مانند: امتحان آدم در مخالفت با فرمان و اخراج وی از بهشت تا به مقام برگزیدگی برسد و تمام اسماء را فراگیرد و پس از توبه و هدایت، جانشین (خدا) در زمین گردد؛ امّا امتحان ابلیس به مخالفت فرمان و اخراج وی از حوزه فرشتگان و کندن لباس تقرب بوده است تا دچار لعنت ابدی گردد. این امتحان با واسطه است؛ یعنی امتحان او وسیله‌ای بوده است برای امتحان آدم نه خو د او.»
باباطاهر در جایی دیگر امتحان را پنج گونه می‌داند و برای هر یک علت و هدفی برمی شمارد. در سخن او علت همان هدف است و هدف همان علت. این پنج گونه عبارتند از: امتحان برای آگاهی، امتحان شایستگی، امتحان والایی و پیشرفت، امتحان شکنجه و رنج عقوبت و امتحان پژوهش و بررسی تحقیق، امتحان برای آگاهی، ظهور صداقت، بیرون کشیدن شکر و اظهار دانش از دانسته است؛ امّا امتحان استحقاق شایستگی و سزاواری، برای پاک شدن از ناپاکی‌ها ‌و تصفیه از نجاستها و دوری از پلیدی‌هاست؛ امتحان عقوبت برای خوار نمودن و محروم ساختن و نقصان ایمان؛ امتحان رفعت، برای مقامها و ترقی به منازل اهل اشارت؛ و امتحان تحقیق، طلب حق از اهل ادعا برای تصحیح اشاره، تحقق ادعا و شخص نمودن راستی از دروغ است.»
برای این که در این کلام ارجمند ابهامی ‌نباشد به شرح عین القضات روی می‌آوریم. برای وجه نخست؛ یعنی امتحان برای آگاهی، سه هدف را بیان می‌کند: 1- اظهار صدق؛ یعنی اظهار علامتی صادقانه که بر آن دلالت کند؛ مانند: اظهار صدق ابراهیم خلیل در ترجیح دادن خداوند بر غیر او- مثل مال و فرزند. به طوری که مالش گرفته شد و به کشتن اسماعیل مأمور شد. وی تسلیم پروردگارش شد و پسرش را قربانی نمود. وقتی فرمان برای او آشکار گشت، گفت: إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْعظیمُ (15). در این ماجرا اظهار صدق اسماعیل در ادعای عشق به پروردگارش نیز نهفته است که با تسلیم شدن نسبت به پروردگارش مرگ از جانب خداوند را بر حیات ترجیح داد و به پدرش گفت: «افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ (16). و لذا او را به صادق الوعد بودن ستود و ترجیح مرگ بر زندگی برای جلب رضا، بهترین عمل می‌باشد که در قرآن آمده است: خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَكُمْ أَیكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (17). از نشانه‌‌های محبت راستین توجه نداشتن به زیبایی‌های دنیاست وقتی که روی می‌آورد. در تفسیر آیه‌ی إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (18)؛ گفته شده است: آنها زاهدان اعراض کننده از دنیایند. معنای استنباط شکر، اظهار آن با علامتی است؛ مثل اظهار شکر سلیمان (علیه السلام) با حاضر نمودن عرش بلقیس قبل از بستن چشم: فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ (19).... معنای اظهار علم از معلوم، همان رسیدن به علم از مشاهده‌ی معلوم می‌باشد. چون کسی ناگهان مورد آزمون قرار می‌گیرد و آن گاه رها می‌گردد، با وقوع امتحان و اسباب و علل ایجاد کننده و رها کننده‌ی از آن، برای او علم شهودی حاصل می‌شود. گفته شده است: «داناترین مردم به آفتها کسانی هستند که بیشتر دچار آن گشته‌‌اند.»
2- دومین وجه امتحان، امتحان استحقاق است و مراد از آن تطهیر اولیاست از کثافت طبیعت، ناپاکی هوای نفس و پلیدی شیطان. چون حق دوستی آن است که دوست برای دوست خود جز به پاکی و طهارت راضی نگردد، چنان که خداوند فرمود: إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا (20). این امتحان همه‌‌اش دشواری‌های نفس به واسطه‌ی نقصی در مال و جان و ترس و گرسنگی است؛ برخلاف امتحان برای آگاهی که خاص دشواریها نیست، بلکه شامل گرفتاریها و خوشیها هم می‌باشد. چنان که خداوند فرموده است: وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیئَاتِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ (21).
3- امتحان عقوبت، که همان خواری و محرومیت و نقص ایمان است؛ مثل امتحان ابلیس که به واسطه‌ی نافرمانی، به واسطه‌ی خواری و محرومیت وی از رحمت و بلایی سخت، به واسطه‌ی مخالفت و نافرمانی و به خاطر نقص ایمان و دور شدن از آیات حق می‌باشد.
4- امتحان رفعت، برای آن است که بنده به واسطه‌ی آن به مقام و رتبه‌ی بالا دست می‌یابد؛ مثل امتحان پیامبران، و آن گاه از این بالاتر مثل امتحان ابراهیم (علیه السلام) به واسطه‌ی گفتگوی نمرود، دشمنی بت پرستان و در آتش افکندن وی و دیگر کلماتی که با انجام دادنش به درجه‌ی امانت رسید، مثل امتحان داود (علیه السلام) به واسطه‌ی محاکمه‌ی دو دشمن تا به درجه‌ی خلافت برسد: یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ (22)... و یا امتحان ایوب (علیه السلام) و دیگر انبیا و اولیا.
5- امتحان تحقیق، برای تحقق بخشیدن راستی و دروغ مدعیان، مؤمن صادق با ایمانش در این تجربه ثابت می‌ماند و دلیل او افزون و بر نورش افزوده می‌شود. و منافق پیش خود و مردم، امرش فاش می‌شود و حجت خداوند بر او، مثل صدقه دادن در نجوای با رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام گشت: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَینَ یدَی نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً (23)، که با تخلف از آن ادعای دروغین آنها در ایمان ظاهر گشت.

پی‌نوشت‌ها:

1- بقره (2)، آیه‌ی 155: و قطعاً شما را به چیزی از [قبیل] ترس و گرسنگی، و کاهشی در اموال و جانها و محصولات می‌آزماییم؛ و مژده ده شکیبایان را.
2- بقره ( 2)، آیه‌ی 124: و چون ابراهیم را بیازمود.
3- قلم (68)، آیه‌ی17: آنان را همان گونه که باغداران را آزمودیم مورد آزمایش قرار دادیم.
4- بقره (2)، آیه‌ی 249: خدا شما را به وسیله‌ی رودخانه‌ای خواهد آزمود.
5- همان، آیه‌ی 49: و در آن (بلاء) آزمایش بزرگی از سوی پروردگارتان بود.
6- صافات (37)، آیه‌ی 106: بی گمان این آزمونی آشکار است.
7- محمّد (47)، آیه‌ی 31: و البته شما را می‌آزماییم تا مجاهدان و شکیبایان شما را بازشناسانیم.
8- انبیاء (21)، آیه‌ی 35: شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود.
9- انفال (8)، آیه‌ی 17: بدین وسیله مؤمنان را به آزمایشی نیکو، بیازماید.
10- بقره (2)، آیه‌ی 49: و در آن (بلاء) آزمایش بزرگی از جانب پروردگارتان بود.
11- همان، آیه‌ی 49: پسران شما را سر می‌بریدند و زنهایتان را زنده نگاه می‌داشتند.
12- دخان (44)، آیه‌ی 33: و از نشانه‌‌های الهی آنچه را که در آن آزمایش آشکار بود، به ایشان دادیم.
13- فصلت (41)، آیه‌ی 44: بگو آن برای مؤمنان رهنمود و شفابخش است.
14- بقره (2)، آیه‌ی 124: چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود.
15- صافات (37)، آیه‌ی 106: راستی که این همان آزمایش آشکار بود.
16- همان، آیه‌ی 102: آنچه را که مأموری بکن، انشاءالله که مرا از شکیبایان خواهی یافت.
17- ملک (67)، آیه‌ی2: همان که مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید.
18 - کهف (18)، آیه‌ی 7: در حقیقت ما آنچه را که بر زمین است، زیوری برای آن قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدام یک از ایشان نیکوکارترند.
19 - نمل (27)، آیه‌ی 40: پس چون سلیمان آن تخت را نزد خود مستقر دید گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی می‌کنم.
20- احزاب (33)، آیه‌ی 33: خدا فقط می‌خواهد آلودگی را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
21- اعراف (7)، آیه‌ی 168: و آنها را به خوشیها و ناخوشیها آزمودیم، باشد که ایشان بازگردند.
22 - ص (38)، آیه‌ی 26: ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه و جانشین گردانیدیم.
23- مجادله (58)، آیه‌ی 12: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هرگاه با پیامبر خدا گفتگوی محرمانه می‌کنید، پیش از گفتگوی محرمانه‌ی خود صدقه‌ای تقدیم بدارید.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم