واژهی رضا در قرآن
مترجم: دکتر سید حسین سیدی
از این سخنان ملاحظه میکنیم که معنای رضا همان تسلیم امر الهی شدن و تسلیم قضای او در سختی و راحتی و تنگدستی و آسایش، بی توجه به پرداختن به اسبابی است که خداوند به آن امر فرموده و در کانال قضای او حرکت میکنند و بدون ترک ابزاری که خداوند برای بندگانش اجازه داده تا آن را در تکوین شیوهی زندگیشان به کار بندند. پس جستجوی اسباب و ابزار و تلاش و حرکت در چارهاندیشی، ضروریات و واجباتی هستند که دعوت الهی بر تحقق و اجرای آن اصرار دارند و بر رها کردن آن وعدهی عذاب داده است. امّا ماورای اسباب و ابزار، مثل ارادهی خداوند و مشیت و حکمت او در انجام امور، برای بنده قدرت و ارادهای وجود ندارد. بدون این معنا، فهم رضا به احکام تدبیر و دخل و تصرف، نیکو نمیافتد. و هر کس بعد از تلاش و عمل قضا را متهم سازد، ظالم و جبار و ستیزندهی با خالق است؛ و هر کس تسلیم قضا باشد، از سر تنبلی و سستی به خود ظلم کرده و ضایع کنندهی نعمت پروردگارش میباشد. مؤمنِ حکیم در هر آنچه که به او میرسد و برای او رخ میدهد تنها نعمت را میبیند و نعمت هم انواع بی شماری دارد؛ از جمله مصیبت و محنت، نعمت و بلا، شادی و لذت، بیماری و ضعف، سلامت و عافیت، دارایی و فقر. و بعد از آن گونه هست که ابوطالب مکی میگوید: هر کس رضای الهی را نیکو به جای آورد خداوند او را به رضا پاداش میدهد و رضا را به رضا مقابله میکند و این نهایت پاداش و بخشش است. و این سخن خداوند که فرمود: رَضِیَ اللهُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنهُ (1).
در قسمت دیگری از کتاب قوت القلوب میگوید: از جمله رضا، شادی قلب به مقدرات در تمام امور است و خوشی و آرامش نفس در هر حال و آرامش قلب در برابر هرگونه مصیبت دردناک از امور دنیا، و قناعت بنده به هر چیز و شادی به قسمت پروردگار، قیام مولا بر او و تسلیم شدن بنده نسبت به مولا در هر چیز و رضای او به اندک چیزی و تسلیم شدن وی در احکام و قضایا با اعتقاد به حسن تدبیر و کمال تقدیر در آن میباشد. از جملهی رضا نزد اهل رضا آن است که بنده نگوید امروز بسیار گرم است و یا امروز بسیار سرد. و نگوید فقر بدبختی است و زن و فرزند مایهی رنج و به کار مشغول شدن بسختی و تلاش؛ و به قلبش آنچه را که وی را نمیفریبد، از دست ندهد؛ بلکه قلب راضی و تسلیم است و عقل آرام و تسلیم به واسطهی وجود حلاوت تدبیر و نیکو پنداشتن حکم تقدیر، چنان که عمر بن عبدالعزیز گفته است: «صبح کردم و سروری جز در انتظار تقدیر، در من نیست.»
قشیری نقل میکند که عتبه شبی را تا صبح میگفت: «اگر عذابم کنی، من دوستدار توأم و اگر رحمت کنی، باز دوستدار تواَم.» وی به عذاب خداوند مثل رحمتش راضی و خشنود است چون چهرهی حکمت برای او در درد و رنج کشف شد و آن را عیناً در لذت یافت و دید که هر دو یک نعمت است، هر چند که راه رسیدن به آن مختلف است. بندهای نیست که خداوند حجاب را از چشمانش برانداخته باشد و حکمت تغییر و تحول اشیاء را مشاهده نماید و بر اسباب حوادث پیاپی و متفاوت آگاه گردد و به درستکاری حکیم خبیرِ با قدرت بصیرت یابد، مگر آن که خاضع و تسلیم و مدهوش گردد و کار را به دست کسی واگذارد که کلید امور در دستان اوست و هرگونه که بخواهد در آن دخل و تصرف میکند. بنده به این مرحله جز به عنایت پروردگارش نمیرسد؛ هر چند انسانی که قلبش را بُرد ایمان لمس نماید، از آن محروم نمیشود؛ امّا دو نفر در یک درجه نیستند. اهل درایت اتفاق نظر دارند که کافران نیز از قدری از حکمت خداوند بی اطلاع نخواهند بود، که این به خاطر اتمام حجت بر آنها و اثبات دلیل برای آنهاست، و اعمالشان کاملاً به آنها ارائه میشود و به آنها ظلم نخواهد شد.
قشیری اقوالی را میآورد که در تعریف رضا و توضیح و تبیین آن و کشف پنهانیهای آن سهیم است؛ از جمله سخن ابوعمر دمشقی که میگفت: «رضا حذف جزع و فزع در هر حکمی که باشد.» و جنید که میگفت: «رضا یعنی رفع اختیار.» و ابن عطاء: «رضا یعنی نظر قلب به اختیار پیشین خداوند برای بنده و ترک نارضایتی.» و رویم: «رضا یعنی استقبال از بلاها به شادی.» و نوری: «رضا یعنی شادی قلب به قضای تلخ.» و قول استادش ابوعلی دقاق: «انسان خرمهرهای است و برای خرمهره خطری نیست که حکم حق در آن به معارضه بپردازد.» همچنین سخن اوست: «رضا آن نیست که بلا را احساس نکنی، بلکه رضا آن است که بر حکم و قضا اعتراضی نکنی.» و میگفت: «راه ساکنان که همان راه ریاضت است طولانیتر است و راه خواص نزدیکتر ولی سختتر و آن این که، عملت به رضا باشد و رضای تو به قضا.» و سخن محمد بن خفیف: «رضا بر دو قسم است: رضا به آن و رضا از آن، رضای به آن یعنی، به عنوان مدبر از او راضی باشی؛ و رضای از آن یعنی، در آنچه که حکم میکند.» و یا سخن او که میگفت: «رضا آرامش دل به احکام او و موافقت قلب به آنچه که خداوند پسندیده و انتخاب کرده است.» از ذوالنون مصری روایت شده است که: «نشانهی رضا سه چیز است: ترک اختیار قبل از قضا، از دست دادن تلخی و سختی بعد از قضا و هیجان عشق و دوستی در لابه لای بلا.» از ابوسلیمان دارانی نقل شده است که: «رضا آن است که از خداوند بهشت نخواهی و از آتش به او پناه نبری.» همچنین از اوست که: «هرگاه بنده از خواستهها آرامش یافت، او راضی است.» و دیگر لمعات روحانی که افقهای موضوع را روشن میسازد و معانی آن را گسترش میدهد؛ و همهی اینها دلالت دارد بر این که حکمت خالق حکیم در ورای هر فعلی و هر حادثهای است و در همهی آفریدهها در آسمان و زمین است.
ابوطالب مکی با اسناد به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت میکند که حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) برای گروهی از مؤمنان فرمودند: «چگونه هستید؟ گفتند: ما مؤمنانیم. فرمود: نشانهی ایمانتان چیست؟ گفتند: در بلا صبوریم و در هنگام رضا شاکر و راضی به قضای الهی، فرمودند: به خدای کعبه سوگند که مؤمنید.» در خبر دیگر آمده است که، حکیمان دانایند و به خاطر داناییشان به پیامبران نزدیکند، و بعد از توصیف رضا به ایمانشان شهادت داد. از حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) از طریق اهل بیت (علیهم السلام) نقل شده است که: «اگر خداوند بندهای را دوست بدارد، وی را میآزماید و اگر صبوری کند، وی را برمیگزیند و اگر راضی باشد به طور خاص برمیگزیند.» از ابن مسعود روایت شده است: «هر کس به آنچه که از آسمان به زمین نازل میشود، راضی باشد آمرزیده است.» همچنین از او روایت شده است: «فقر و ثروت دو مرکبند و توجهی ندارم که بر کدام سوار شوم. اگر فقر باشد، راهش صبوری است و اگر ثروت باشد، راهش بخشش» از ابودرداء نقل شده است: «ایمان، یعنی صبر بر حکم و رضا به قدر».طباطبایی در تفسیر آیهی: ارْجِعِی إِلَى رَبِّكِ رَاضِیةً مَرْضِیةً (2)، میگوید: «آرامش نفس در نزد پروردگار، لازمهاش رضایت آن به قضا و قدر تکوینی یا حکم تشریعی است که پیش آمدی وی را ناخشنود نمیسازد و گزند و بلا او را خوار نمیسازد. اگر بنده از پروردگارش راضی باشد، پروردگار هم از او راضی است. چون تنها خروج بنده از دایرهی بندگی او را ناراضی میکند و هرگاه بنده راه بندگی را بپیماید، راضی و خشنود میگردد.» و در برابر آیهی: رَضِیَ اللهُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنهُ (3)، در سورهی توبه میگوید: «رضایت بنده از خداوند آن است که برخی از آنچه را که خداوند اراده میکند، آن را زشت نشمارد و برخی از آنچه را که خداوند بدش میآید، دوست نداشته باشد. و این محقق نمیشود، مگر رضایت به قضای او و آنچه که از افعال تکوینی ظاهر میگردد. و همچنین رضایت به حکم او و آنچه از حیث تشریع اراده کرده است. به عبارت دیگر، اگر در تکوین و تشریع تسلیم او گردید. این اسلام و تسلیم خداوند سبحان گشتن است. اما رضایت خداوند از اوصاف فعلی اوست نه ذاتی. چون خداوند به ذات خویش به تغییر و تحول توصیف نمیشود، مانند آن که اگر نافرمانی شود به خشم آید و اگر توبه کرد خشنود گردد، بلکه رضایت و نارضایتی به این معناست که با بندهاش همچون راضی معامله میکند؛ یعنی رحمت و نعمت به او میبخشد و یا همچون ناراضی برخورد میکند؛ یعنی منع رحمت و سلطه عذاب و نقمت.
از حدیثهای قدسی رایج در کتابهای صوفیان و عارفان چنین است: «تقدیرها را اندازه گرفتم و تدبیر نمودم و صنع را محکم و استوار ساختم و هر کس راضی باشد، از جانب من رضایت میبیند تا مرا ملاقات کند و هر کسی که ناراضی باشد، از جانب من نارضایتی میبیند تا مرا ملاقات کند.» ابوطالب مکی حدیثی را از عطیه و او از ابوسعید و او هم از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند که فرمودند: «خداوند به حکمت و جلالش، شادی و شادمانی را در رضا و یقین قرار داد، و غم و اندوه را در شک و نارضایتی.» پس یقین همان مشاهدهی حقیقی است که انسان برای دیدن و شناخت آن تلاش میکند و موجب همهی خوشیها و شادیها و رضایت است؛ و شک همان دور بودن از حقیقت و پوشش نفس برای عقل، و منشأ اندوه و غم و بدبختی است. به واسطهی یقین درون آدمی صفا مییابد و به واسطهی شک تیره میگردد. چه خوب گفت ابومحمد سهل «بهرهی مردم از یقین به اندازهی بهرهی آنها از رضاست؛ و بهرهی آنها از رضا، به میزان زندگی آنهاست با خدا.»
پینوشتها:
1- مائده (5)، آیهی 119: خدا از آنان خشنود است و آنان [نیز] از او خشنودند.
2- فجر (89)،آیهی 28: خشنود و خداپسند به سوی پروردگارت بازگرد.
3- مائده (5)، آیهی 119: خدا از آنان خشنود است و آنان [نیز] از او خشنودند.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}