واژهی سِحر در قرآن
مترجم: سید حسین حسینی
راغب میگوید: سحر به چند معناست: 1- خدعه و خیالهایی که حقیقت ندارند؛ مثل آنچه شعبده باز با تردستی و چشم بندی انجام میدهد و یا سخنان به ظاهر زیبا که سخنچین بیان میکند و همچون مانعی است برای گوش، در قرآن آمده است: سَحَرُوا أَعْینَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ (2)؛ و یُخَیلُ إِلَیهِ مِنْ سِحْرِهِمْ (3). با این دیدگاه، موسی (علیه السلام) را ساحر نامیدند و گفتند: یا أَیهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ (4). 2- جلب کمک و یاری شیطان با نوعی تقرب جستن به او، مثل: هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ؛ تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِیمٍ (5) وَ لکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ (6). 3- آنچه را گوسفندان به آن توجه دارند و اسمی است برای فعلی؛ میپندارند که از غذای اوست که صورتها و طبایع را تغییر میدهند و انسان را الاغ میگرداند؛ ولی حقیقت ندارد. گاهی از سحر تصور نیکو میرود و گفته میشود: برخی از بیانها سحر است و گاهی به خاطر ظرافت فعلی آن است، تا جایی که پزشکان، طبیعت را ساحر گفتهاند و غذا را هم سحر؛ چون ظریف است و تأثیر آن لطیف. در قرآن آمده است: بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ (7)، یعنی از شناخت ما به سحر رویگردانند؛ همچنین آمده: إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ (8). گفته شد: از کسانی که برای او سحر آفریده شده است، یعنی از کسانی است که به غذا نیازمند است؛ مثل این آیه: مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یأْكُلُ الطَّعَامَ (9). که توجه داده است او بشر است. چنان که فرموده است: مَا أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا (10). و گفته شده است از کسانی است که برای او سحر آفریده شده که به ظرافت و دقت آن به آنچه که ارائه میکند و ادعا مینماید، توسل میجوید. این آیه: إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا (11)، به این دو وجه حمل شده است. در قرآن آمده است: فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّكَ یا مُوسَى مَسْحُورًا (12)؛ و بر معنای دوم هم این آیه دلالت دارد: إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ (13). و فرموده است: وَجَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِیمٍ (14)؛ و أَسِحْرٌ هَذَا وَلَا یفْلِحُ السَّاحِرُونَ (15)؛ وفَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقَاتِ یوْمٍ مَعْلُومٍ (16)؛ وفَأُلْقِی السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ (17).
حکیم سلطان محمد گنابادی با ژرف نگری در پی معنای بعید سحر است، که برخی از اسرارش را برای ما روشن مینماید. به عبارت دیگر، وی تلاش میکند کیفیت تسلط قوای روحانی بر غیر روحانی و تأثیر گستردهی آنها بر اشیای مادی را برای ما قابل فهم نماید. میگوید: «سحر نام گفتار یا عمل یا نقش بر صفحهای است که در عالم طبیعت تأثیری خارج از اسباب و امور رایج میگذارد و آن تأثیر به سبب آمیزش قوای روحانی یا قوای طبیعی و یا به واسطهی تسخیر قوای روحانی است؛ به گونهای که به ارادهی تسخیر کنندهی ساحر دخل و تصرف میکند و این امری است که در نفس الامر واقعیت دارد و چنان که گفته شد، خیال محض نیست. حقیقت آن این است که گفته شود: عالم طبیعت بین ملکوت سفلی و ملکوت علیا واقع شده است و اهل این دو عالم به اذن خداوند و یا به اسبابی از جانب نفوس بشری اجازه تصرف در عالم طبیعت را دارند. و نفوس بشری هرگاه از وابستگیهایش جدا گردد و از تیرگیها، به واسطهی ریاضتهای شرعی یا غیر شرعی، پاک گردد و با مجردات علوی یا سفلی سازگاری یابد، به واسطهی اسباب یا غیر اسباب در افراد دو عالم تأثیر میگذارد و بر آنها مسلط میشود و آنها را به عالم خود جذب کرده، به مراد خود هدایت میکند- چاه شرعی باشد و چه غیر شرعی. اگر تأثیر از افراد عالم سفلی باشد، اسباب و علل آن سحر نامیده میشود و گاهی آن تأثیر و اثر حاصل سحر نامیده میشود و چنانچه تأثیر از افراد عالم علوی باشد، آن تأثیر و اثر حاصل معجزه و کرامت است. گاهی در جهت سفلی یا علوى تقویت میشود و بدون نیاز به تأثیر در ارواح خودش تأثیر میگذارد، آن تأثیر و اثر را همچنین سحر و معجزه مینامند. پس، سحر همان سبب تأثیرگذار در ارواح خبیثه است که علتش پنهان است؛ و یا تأثیر آن ارواح و آثارش در عالم طبیعت است، به گونهای که درک آن پنهان است. آن گاه به هر علم و بیان ظریف که درکش به ندرت صورت میگیرد سحر، و به عالم به آن هم ساحر گفته میشود. از جمله این که در قرآن آمده است: أَیهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ (18). که ساحر برای مدح و ذم، هر دو، به کار میرود.»
قمی نیشابوری صاحب غرائب القرآن و رغائب الفرقان دربارهی ماهیت سحر و اسباب و علل آن و تأثیرهای آن، سخن مفصلی دارد که بخشی از آن را میآوریم. وی معتقد است: سحر اقسامی دارد و هر قسم طبیعت خاص خود را داراست؛ امّا در حقیقت از طبیعت دیگر اقسام جدا نیست. از جمله این اقسام، سحر کلدانیها در روزگار قدیم است. که به پرستش ستارگان میپرداختند و میپنداشتند آنها در این عالم تدبیر میکنند و از آنها خیر و شر، خوشبختی و بدبختی صادر میشود و امور خارق العاده را به واسطهی آمیختگی نیروهای آسمانی با نیروهای زمانی ایجاد میکنند. این سخنِ او خالی از نقد نیست؛ چون پرستش ستارگان مردود است، اما تأثیر آنها بر زمین- چه خیر و چه شر- امری است که قرآن و دیگر کتابها آن را خبر داده و عارفان هم آن را پذیرفتهاند. تعمیم حکم بر گروه کلدانیها بدون استثنا نیز درست نیست؛ چون در بین آنها و دیگر اقوام کسانی بودند که برخی از خواص اجرام آسمانی و پرتوی از اسرار آن را میدانستند و برای گروهی که در آینده خواهند آمد و یا برای آنها رخ خواهد داد، بیان کردهاند. گذشت روزگار نیز سخنان آنها را تأیید میکند و این، زیر مجموعهی معنای سحر قرار نمیگیرد.
از جمله، سحر اصحاب وهم و نفوس قوی است؛ برای مثال، انسانی که از پل بلند و باریکی میگذرد، اگر خیال سقوط در او تقویت شود، سقوط خواهد کرد. پزشکان نیز در این که در منع شخصی که خون دماغ میکند از نگریستن به اشیای سرخ، و شخصی که به بیماری صرع مبتلاست از دیدن اشیای پرنور و چرخان، اتفاق نظر دارند و آن به این خاطر است که نفس، مطیع وهم و خیال آفریده شده است.در شفا از ارسطو نقل شده است: مرغ وقتی در صدا و درگیری بسیار از خروس تقلید کند، بر پایش چیزی مثل آنچه بر پای خروسی هست میروید و این، دلالت دارد بر این احوال جسمانی تابع احوال نفسانی است. ملتها بر این امر اتفاق نظر دارند که دعا در معرض اجابت است و دعا که به زبان باشد و طلب درونی در آن نباشد، کم اثر است. آوردهاند که یکی از شاهان به بیماری فلج دچار شد؛ پزشکان ماهری سرزده پیش او آمدند و به فحاشی و توهین نسبت به وی پرداختند؛ پادشاه خشمگین شد و از جایش از سر ناچاری پرید! و آن بیماری مزمن برطرف شد. و تأثیر به واسطهی چشم، چیزی است که عاقلان آن را قبول دارند. حقیقت آن است که، هرگاه نفس بر بدن حاکم باشد و به عالم بالا بسیار کشش داشته باشد، گویی روحی از ارواح آسمانی است و در مواد این عالم تأثیری قوی میگذارد. و هرگاه ضعیف و به لذتهای بدنی بسیار وابسته باشد، تنها در بدن میتواند تأثیرگذار باشد و اگر بخواهد تأثیرش را به بدن دیگر سرایت دهد، تصویر آن شخص را میگیرد و به حس وامیگذارد و حس به او مشغول شده، و خیال هم پی آن را میگیرد، و نفس ناطقه نیز کاملاً به آن روی میآورد و تأثیرهای نفسانی و تصرفهای روحانی قوی گشته، انقطاع از امور رایج و خواستهها و کم غذایی و کناره گیری از مردم او را یاری میرسانند. اگر نفس برای این کار مناسب باشد- به حساب ماهیت و خاصیت آن- تأثیر قوی میگردد.
از جمله، سحر کسانی که از ارواح زمینی مدد میگیرند، که افسون و تعویذ و تسخیر جن نامیده میشود و از جمله، خیالهایی که چشم بندی میکنند و شعبده نام دارد؛ چون چشم خطاهای زیادی دارد و قطرات باران را خط مستقیم میپندارد و دانهی انگور را در آب همچون شیشه میبیند. گاهی قوهی بینایی، یک شیء محسوس را کاملاً نمیبیند. اگر آن شیء را در زمانی بسیار کوتاه ببیند؛ و امور را به هم میآمیزد و قوهی تمییز ندارد. مثل دایرهای رنگارنگ که وقتی به سرعت میچرخد، تنها یک رنگ آن قابل دیدن است. همچنین است نفس؛ هرگاه به چیزی مشغول باشد، چه بسا چیز دیگری برای حس حاضر شود و البته به آن آگاهی ندارد. شعبده باز و تردست ماهر، چیزی را ظاهر میکند که ذهن بینندگان به آن مشغول است و عقلشان را به آن سو میبرد و آن گاه که بر این حال استقرار یافتند، با سرعت زیاد چیز دیگری را انجام میدهد و آن کار پنهان باقی میماند.
از اقسام سحر، اعمال شگفتی است که به وسیلهی ابزار ترکیب یافته از نسبتهای هندسی ظاهر میشود؛ از جمله: مدد جستن از خواصی داروها و سنگها و نزدن قلب، که ساحر مدعی است او اسم اعظم را میداند و جنیان هم در بیشتر امور مطیع او هستند.
علامه طباطبایی میکوشد تا در بحثی مفصل، وقوع افعال خارق العاده را ثابت کند؛ چه معجزه و کرامت باشد و به قدرت الهی بازگردد و چه شعبده و احضار روح که منشأ آن تردستی و به کارگیری قوهی خیال و تمرکز بر قوهی خیال و تأثیر آن است. آنچه ایشان گفته و نقل آن را ضروری میدانیم این است: «دانشهایی که دربارهی شگفتیهای تأثیر بحث میکنند، فراوانند و سخن کلی در تقسیم و ثبت آن بسیار مشکل است. آنچه بیش از همه در میان آنها مشهور است، عبارتند از: تردستی، و آن دانشی است که از آمیزش قوای ارادی با قوای ویژهی مادی، برای رسیدن به دخل و تصرف شگفت در امور طبیعی و یا تصرف در خیال به نام چشم بندی بحث میکند؛ این فن از بهترین مصادیق سحر است و و یا جادو، دانشی که از کیفیت تأثیرهای ارادی و ارتباط آن با ارواح قوی و برتر بحث میکند؛ مثل ارواح مسؤول ستارگان و حوادث و غیره که به تسخیر آنها یا ارتباط و کمک آنها به واسطهی تسخیر جان است که فن تسخیر کردن است. از جمله طلسم، که دانشی است از ترکیب قوای عالم بالا با عناصر زمینی که برای رسیدن به شگفتیهای تأثیر بحث میکند و همان طلسم میباشد. چون ستارگان بالا و اوضاع آسمانی با حوادث مادی ارتباطهایی دارند. مثل این که عناصر، ترکیبها و کیفیتهای طبیعی آن چنین است. اگر اشکال آسمانی مناسب با حادثهای از حوادث مناسب داشته باشد، مثل مرگ یا حیات یا بقای کسی مثلاً با صورت مادی مناسب، رسیدن به مقصود را نتیجه میدهد و این، همان معنای طلسم است. و از جمله، شعبده بازی دانشی که از به کارگیری نیروهای مادی برای رسیدن به آثار آن بحث میکند؛ به گونهای که برای حواس چنین ظاهر میشود که نوعی تأثیر شگفت دارد. این فنون چهارگانه با دانش پنجمی به نام علم شیمی که از کیفیت تبدیل صورت عناصر به هم بحث میکند، «علوم پنجگانهی پنهان» نامیده میشود.»
پینوشتها:
1- اعراف (7)، آیهی 116: دیدگان مردم را افسون کردند.
2- اعراف (7)، آیهی 116: دیدگان مردم را افسون کردند و آنان را به ترس انداختند.
3- طه (20)، آیهی 66: بر اثر سحرشان، در خیال او، [چنین] مینمود.
4- زخرف (43)، آیهی 49: ای افسونگر! پروردگارت را برای ما بخوان!
5- شعراء (26)، آیات 221 و 222: آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسی فرود میآیند؟ بر هر دروغزن گناهکاری، فرود میآیند.
6- بقره (2)، آیهی 102: لیکن آن شیطان [صفت] ها به کفر گراییدند، که به مردم سحر میآموختند.
7- حجر (15)، آیهی 15: بلکه ما مردمی هستیم که افسون شدهایم.
8- شعراء (26)، آیهی 153: قطعاً تو از افسون شدگانی.
9- فرقان (25)، آیهی 7: این چه پیامبری است که غذا میخورد؟
10- شعراء (26)، آیهی 154: تو جز بشری مانند ما [بیش] نیستی.
11- اسراء (17)، آیهی 47: جز مردی افسون شده را پیروی نمیکنید.
12- همان، آیهی 101: فرعون به او گفت: «ای موسی! من جداً تو را افسون شده میپندارم.
13- هود (11)، آیهی 7: این [ادعا ] جز سحری آشکار نیست.
14- اعراف (7)، آیهی 116: و سحری بزرگ در میان آوردند.
15- یونس (10)، آیهی 77: آیا این سحر است؟ و حال آن که جادوگران رستگار نمیشوند.
16- شعراء (26)، آیهی 38: پس ساحران برای موعد روزی معلوم، گردآوری شدند.
17- همان، آیهی46: پس ساحران به سجده درافتادند.
18- زخرف (43)، آیهی 49: ای افسونگر! پروردگارت را برای ما بخوان.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}