نویسنده: صالح عضیمه
مترجم: سید حسین حسینی



 
از معانی مشهور و روشن «سِر» پنهان بودن است که در برابر جهر (آشکار شدن ) قرار دارد؛ چنان که در قرآن آمده است: وَهُوَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَفِی الْأَرْضِ یعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ (1)؛ فَهُوَ ینْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْرًا (2)؛ وَأَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ (3). و در برابر علنی و آشکار شدن است؛ همان‌گونه که در قرآن آمده است: وَیعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ (4)؛ أَوَلَا یعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یعْلَمُ مَا یسِرُّونَ وَمَا یعْلِنُونَ (5)؛ و یا به نقل از نوح آمده است: ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا (6). پس سر در این آیات و امثال آن، همان امر پنهان- و جهر و علنی شدن، همان ظاهر شدن و مشهور شدن.
در قرآن به بیش از یک معنا و وجوه مختلف آمده است. از جمله‌ی این وجوه به معنای هم بسترشدن با زن به صورت پنهانی است؛ چنان که آمده است: وَلَكِنْ لَا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا (7).
هیچ یک از مفسران این وجه را رد نکرده‌اند؛ اما برخی معتقدند که به معنای زناست و احتمالاً دلیل آنها این است که ازدواج امری است مشروع که در آن جشن عروسی برپا می‌شود و پنهان نیست؛ امّا زنا قضای شهوت به شکل زشت است که اجازه داده نشد و لذا فاعلان آن در پنهانی به آن می‌پردازند. این کلمه در عصر جاهلی به معنای تماس با زن آمده است. متون در این باره زیاد است که تنها به شعر امرؤالقیس اکتفا می‌کنیم:

وَ قَد زَعَمت بَسباسَةُ الیَومَ أنَّنی *** كَبرتُ وَ ألا یُحسنُ السّرَّ أمثالی (8)

به معنای روح و نفس هم آمده است: یَومَ تُبلَی السَّرائِرُ (9). پیداست که جمع سریرة است و محل نگهداری راز در انسان و جایی که آدمی راز را در آن پنهان می‌دارد. این چنین جایی جز روح و نفس نمی‌باشد. تعریف شریف جرجانی از سر با توجه به این معناست که می‌گوید: «امری است لطیف که در قلب، مثل روح در بدن به ودیعت نهاده شد و جایگاه مشاهده است. همان گونه که روح جایگاه محبت و قلب جایگاه معرفت است.» لذا قشیری در رساله در بحث از سر به صراحت می‌گوید: «احتمالأ لطیفه‌ای که در کالبد به ودیعت نهاده شده است، مثل روح، و اصول آنها (مراد اعتقاد اهل معرفت است) اقتضا می‌کند که جایگاه مشاهده باشد، چنان که روح جایگاه محبت و قلب جایگاه معارف است.» صدرالدین قونوی می‌گوید: «به ظاهر نامهایی برای یک حقیقتند و آن لطیفه‌ی انسانی است اما به اعتبارهای مختلفی با هم تفاوت دارند.»
قشیری از اهل ذوق نقل می‌کند که درباره‌ی سر می‌گویند: «بر آن اشرافی نداری و سر سر را جز حق کسی خبر ندارد.» همچنین می‌گویند: «سر از روح لطیفتر است و روح از قلب برتر.» لفظ سر بر آنچه که بین بنده و حق در احوال پنهان و سرپوشیده است، اطلاق می‌شود. همچنین سخن کسانی که می‌گوید: «اسرار ما بکر و دست نخورده است و پندار هیچ کس به آن نرسیده است» و می‌گویند: «سینه‌ی آزادگان، محل اسرار است. بعضی از آنها معتقدند، منظور اعمالی است که نفس آن را پنهان می‌دارد و قائم به آن است؛ و به حدیثی که نویسنده‌ی مجمع البیان با استناد به معاذ بن جبل روایت کرده، استشهاد می‌گفت: از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدم: این سرائری که خداوند به واسطه‌ی آن بندگان را در آخرت می‌آزماید، چیست؟ فرمود: «سرائر شما همان اعمال شما یعنی، نماز، روزه، زکات، وضو، غسل جنایت، و هر امر واجبی است؛ چون اعمال شما همه سرائری پنهانند. اگر کسی خواست می‌تواند بگوید: نماز گزاردم و او نماز نگزارد و اگر خواست می‌تواند، بگوید: وضو ساختم ولی وضو نسازد. لذا سخن خداوند چنین آمده است: یَومَ تُبلَی السَّرائِر» وقتی فهمیدیم که اختلافی بین طبیعت نفس و طبیعت عملی که از آن صادر می‌شود نیست، می‌فهمیم که این حدیث به این معنا منجر می‌شود که معتقد است، سر همان نفس است.

در آیه‌ی: وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى (10)، سر به معنای آنچه که در نفس پنهان است، می‌باشد که کسی بر آن آگاه نیست؛ بعضی هم آن را به معنای روح و سریرة (باطن) گرفته‌اند و دلیل آنها قوی است چون سر و سریره از نظر اشتقاق از یک اصلند و تشابه در اصل، لازمه‌اش تشابه در ویژگی و معناست. آنچه از سر و روح پنهان است، آن چیزی است که به وسیله‌ی حواس و تمثیل و قیاس به شناخت نمی‌توان رسید. پس معنا چنین است که چیزی در آسمانها و زمین، ظاهر و آشکار بر او پنهان نیست و به‌ اندازه‌ی ذره ای از علمش دور نیست. شیخ صدوق در معانی الأخبار از محمد بن مسلم روایت کرده که وی از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی این آیه: یَعلَمُ السِّرَّ وَ أخفی پرسید و فرمودند: «سر آن است که در نفست پنهان می‌کنی، اخفی؛ یعنی اینکه به خیالت خطور کرد ولی آن را فراموش کردی.»

علامه طباطبایی در شرح آیه‌ی: قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (11) می‌گوید: سر در این جا همان امور پنهان در آسمانها و زمین است. برای آگاهی این مطلب که این کتابی که نازل کرده است، در بردارنده‌ی اسراری است که از عقل بشر پنهان است.» و «دروغ و افترا و از اساطیر و افسانه‌ها نیست؛ بلکه کتابی است که از جانب خداوند نازل شده و دربردارنده‌ی اسراری پنهان است که عقل شما به کُنهِ آن نمی‌رسد و خرد شما به کُنهِ آن احاطه نمی‌یابد.» وی بیش از این و دقیق‌تر و محققانه‌تر به آن می‌پردازد و می‌گوید: «توصیف خداوند به علم سر در آسمانها و زمین، اشاره است به این که در باطن آنها چیزی است که شامل شدن مغفرت و رحمت الهی برای حالشان را می‌طلبد و او آنها را به فطرت و سرشتشان برای سعادت و عاقبت خوش می‌طلبد که حقیقت آن جز سعادت بشری به شامل شدن مغفرت و رحمت میسر نیست و اگر بسیاری از آنها در تطبیق آن بر تمتع و لذت بردن از زندگی دنیا و زینت پوسیده‌ی آن، دچار خطا شدند؛ پس حجت برهانی است بر حقانیت دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که قرآن شامل آن است و بطلان این ادعاست که می‌گویند دروغ و از افسانه‌ی پیشینیان است. بیان این دلیل بدین گونه است که خداوندِ سبحان راز آسمانها و زمین را می‌داند و می‌داند که در باطن استقرار یافته در سرائر فطری شما عشق به سعادت و طلب عاقبت خوش وجود دارد و حقیقت آن رستگاری دنیا و آخرت است و خداوند سبحان، غفور و رحیم است. و لازمه‌اش آن است که خداوند، آنچه را که در باطنتان و به زبان فطرت می‌خواهید، اجابت می‌کند و شما را به راه او که سعادت را برای شما تضمین کرده است، هدایت می‌کند.» ممکن است، گفته شود: سر در این دو آیه، آن است که برای مخلوقی جایز نیست که از آن آگاه گردد، مثل سر قَدَری که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کشف و شناخت آن نهی فرمودند و تذکر داده‌اند که اختلاف امتهای پیشین و نابودی‌شان به سبب اندیشه‌ی زیاد در قدر بوده است. ترمذی و دیگران در حدیثی روایت کرده‌اند که: «کسانی که قبل از شما بودند به این دلیل هلاک شدند که در این امر به نزاع پرداختند و بر شما اراده کردم که در آن به نزاع نپردازید.» از علی (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند: «قَدَر راز خداوندی است، خود را به تکلف دار نکنید و دریایی است عمیق، وارد آن نشوید.» چنان که ابن عربی در بیان سر به این معنا اشاره دارد که: «گفته می‌شود سر علم در برابر حقیقت عالم به آن، و سر حال در برابر شناخت مراد خداوند در آن، و سر حقیقت در برابر آنچه که به آن اشاره می‌شود،
از نامهایی که صوفیان با آن آشنایتد و آن را بر ذات احدیت اطلاق می‌کنند، این است که «سر الاسرار و نورالانوار» است و منظورشان این است که: خداوند سبحان منشأ هر نور است و هر نوری از او صادر می‌شود و هر نوری به او باز می‌گردد. همچنین او راز حیات در هر شیء است؛ یعنی سبب حیات و ماده‌ی نخستین آن، به قدرت و مشیت اوست. چه بسا این نام گذاری به این بازگردد که او به امر و حکمت خویش، لطیف و پنهان است و جز او کسی بر امر و حکمتش آگاه نیست و جز او کسی از مشیت او خبر ندارد. این مطلب در قرآن از زبان حضرت عیسی (علیه السلام) چنین نقل شده است: تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیوبِ (12)، ابیات زیر را به حلاج نسبت داده‌اند که خطاب به خداوند گفته است:

یا سِرَّ سِرَّ یَدُقُّ حَتَّی *** یَجلَّ عَن وَصفِ کُلِّّ حَیِّ
وَ ظاهِراً بَاطِناً تَبدَی *** مِن کُلِّ شَیءٍ لِکُلِّ شَیءٍ (13)

این ابیات تأکیدی بر این که این نام‌گذاری، قبل از تعریف شریف جرجانی رایج بوده است که او (جرجانی) در تعریف سر السر می‌گوید: «آن است که خداوند از بنده متمایز است؛ مثل علم تفصیلی به حقایق در إجمال! احدیت و جمع و اشتمال آنها آن گونه، برای اوست و کلیدهای غیب نزد اوست و احدی جز او خبر ندارد.»
اهل کشف، صوفیان، بزرگان حکمت، اکثر دانشمندان و اهل فهم و درایت همگی به ضرورت صیانت و حفظ اسراری که همان معرفت خداوند و معرفت حکمت در اشیاست، جز از صاحبان این فن فراخوانده‌اند و تهدید کرده‌اند که هر کس آنها را به انسانهای نادان و آنهایی که شایستگی و استعداد حمل آن را ندارند، آشکار نماید دچار بدبختی در دنیا و آخرت می‌شود. هر کس که در حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تأمل کند که فرمود: «ما جماعت پیامبران مأموریم که به‌ اندازه‌ی عقل مردمان با آنها سخن بگوییم»، درمی‌یابد که در بردارنده‌ی همین معناست؛ گروهی از مردم آگایه و صبرشان بر نمی‌تابد که بلا و سختی در دنیا برای امتحان است، و اینها نوری هستند که جلوی افراد مورد امتحان افکنده می‌شود، که همان تحمل و صبر و تدبر است.
علت موجود در پشت حفظ اسرار و نگهداری آن، ترس از وقوع فتنه و آشوب و اتهام کفر و دیوانگی است؛ همچنین احترام به سر و تقدیر خداوند که در غیر موضعش در میان بندگان قرار گیرد؛ مثل کسی که دست را به جای زبان در نطق و تبلیغ به کار گیرد؛ چون در آنچه که می‌گوید و قصد دارد، حجت نیست. این اسرار همان امانتهای خداوند است که به بندگانش سپرده شده است و سفارش نموده که به اهل آن برسد و از بیگانگان حفظ کنند. لذا در شرح آیه‌ی: إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا (14) گفته‌اند: اسرار همان امانتهایند و شایسته است که تنها به اهل و شایستگانش برسد. در حدیثی با اسنادی درست، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «اگر ابوذر می‌دانست در درون سلمان چه حکمتی وجود دارد، او را تکفیر می‌نمود» و در روایتی هست، «او را می‌کشت.»
در اصطلاحات الصوفیة عبدالرزاق کاشانی که یکی از فیلسوفان صوفی است، می‌خوانیم، سر آن است که خاص هر چیزی از حق است هنگام توجه ایجادی که ‌اشاره کرده است: إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ (15). لذا گفته شده است: حق تنها به حق شناخته می‌شود و حق تنها به حق دوست داشته می‌شود و تنها به وسیله‌ی حق طلب می‌شود، چون آن سر همان طلب برای حق و عاشق و عارف اوست. چنان که حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «عَرَفتُ رَبّی بِرَبی.» (پروردگارم را به واسطه‌ی او شناختم.)
نزد این صوفی و ابن عربی و دیگر بزرگان صوفیه معانی زیادی از سر وجود دارد که بررسی آن نیازمند وقت بیشتری است.

پی‌نوشت‌ها:

1- انعام (6)، آیه‌ی 3: و او در آسمانها و زمین خداست. نهان و آشکار شما را می‌داند.
2- نحل (16)، آیه‌ی 75: و او از آن در نهان و آشکار انفاق می‌کند.
3- ملک (67)، آیه‌ی 13: و [اگر] سخن خود را پنهان دارید یا آشکارش نمایید.
4- تغابن (64)، آیه‌ی 4: و آنچه را که پنهان می‌کنید و آنچه را که آشکار می‌دارید [نیز] می‌داند.
5- بقره (2)، آیه‌ی77: آیا نمی‌دانند که خداوند آنچه را پوشیده می‌دارند و آنچه را آشکار می‌کنند، می‌داند؟
6- نوح (71)، آیه‌ی 9: باز من به آنان اعلام نمودم و در خلوت [او] پوشیده نیز به ایشان گفتم.
7- بقره (2)، آیه‌ی 235: ولی با آنان قول و قرار پنهانی مگذارید.
8- پنداشت که من پیر شده‌ام و برای امثال من تماس با زنان خوب نیست.
9- طارق (86)، آیه‌ی 9: آن روز که رازها [همه] فاش شود.
10- طه (20)، آیه‌ی 7: و اگر سخن به آواز گویی، او نهان و نهانتر را می‌داند.
11- فرقان (25)، آیه‌ی 6: بگو: آن را کسی نازل ساخته است که راز نهانها را در آسمان و زمین می‌داند.
12- مائده (5)، آیه‌ی 116: آنچه در نفس من است تو می‌دانی؛ و آنچه در ذات توست من نمی‌دانم. چرا که تو خود، دانای رازهای نهانی.
13- ای راز راز! که چنان باریک و لطیف است که از وصف هیچ زنده‌ای بر نمی‌آید.
و ای پیدای پنهان! که از هر چیزی برای هر چیزی آشکار است.
14- نساء (4)، آیه‌ی 58: خدا به شما فرمان می‌دهد که سپرده‌‌ها را به صاحبان آنها رد کنید.
15- نحل (16)، آیه‌ی 40: ما وقتی چیزی را اراده کنیم، همین قدر به آن می‌گوییم: «باش»، بی درنگ موجود می‌شود.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم