واژهی ظلم در قرآن
مترجم: سید حسین حسینی
راغب در مفردات آن را چنین معرفی کرده است: «ظلم به نظر لغویان و بسیاری از دانشمندان، «وضع الشیء فی غیر موضعه» به کم یا زیادت، یا عدول از زمان و مکانش میباشد.» پس از بیانی اندک، بار دیگر میگوید: «ظلم یعنی تجاوز از حقی که در حکم نقطهی دایره است.» منظور از دایره در این جا همان حدود الهی است که در قرآن کریم برای بندگانش وضع نموده و پیامبرش را برای تبیین و تبلیغ آن مبعوث فرموده است. و کامل و متکامل است و نقص و عیبی در آن راه ندارد، و هر کسی در آن تأمل نماید و به دقت در آن بنگرد توان خارج شدن از آن را ندارد. هر کسی که نسبت به آن ناآگاه باشد و بر مرکب هوای نفس خود سوار شود، آن را ضایع خواهد کرد و دچار خسران خواهد شد، امّا از دایره خارج نمیشود، بلکه از حدود الهی تجاوز نموده، چون به خود ظلم کرده است.
راغب به نقل از برخی از حکیمان نقل میکند که ظلم سه نوع است: 1- ظلم بین انسان و خداوند، که بزرگترین آن کفر و شرک و نفاق است. لذا فرمود: وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (1)؛ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (2)؛ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ (3)؛ وَالظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا (4). که همین را قصد کرده است. و در آیات بسیاری فرمود: فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ (5)؛ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا (6). 2- ظلم بین خود و دیگران، که در این آیات همین را قصد کرده است: وَجَزَاءُ سَیئَةٍ سَیئَةٌ مِثْلُهَا (7)؛ إِنَّهُ لَا یحِبُّ الظَّالِمِینَ (8)؛ إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یظْلِمُونَ النَّاسَ (9)؛ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا (10). 3- ظلم به خود: فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ (11)؛ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ (12)؛ وَمَنْ یفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ (13)؛ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ (14). یعنی از ستم کنندگان به خودشان. همهی این سه معنا در حقیقت ظلم به نفس است، چون انسان در اولین چیزی که قصد ظلم میکند، در حقیقت به خودش ظلم کرده است؛ پس بنابراین ظالم همیشه آغازگر ظلم است. لذا خداوند موضعی غیر از این باب فرموده است: وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ (15)؛ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ (16).
بعید نیست این حکیمی که راغب از وی نقل کرده، به سخن امام علی (علیه السلام) در باب ظلم، در خطبهای که به بیان فضل قرآن و نهی از بدعت فرا میخواند، توجه داشته است. حضرت فرمود: «ظلم سه نوع است: ظلمی که قابل بخشش نیست، ظلمی که رها نمیشود، و ظلمی که بخشیده میشود و بازخواست نمیشود. اما ظلمی که بخشیده نمیشود، شرک به خداوند است، چون خداوند فرموده است: إِنَّ اللَّهَ لَا یغْفِرُ أَنْ یشْرَكَ بِهِ (17). اما ظلمی که بخشیده میشود، ظلم بنده است به هنگام برخی از پیشامدها به خودش. و اما ظلمی که ترک نمیشود، ظلم مردم نسبت به یکدیگر است. قصاص در این جا شدید است، و جراحت، به چاقو و ضربه، به شلاق نیست؛ امّا با آن خوار و ناچیز یافت نمیشود...» چه والاست این سخن و چه لذیذ است میوهی آن! گویای حق است و کوبندهی باطل! ابوجعفر کلینی در کافی از امام صادق (علیه السلام) حدیثی را روایت میکند که گویی رشحهای از کلام جدش امام علی (علیه السلام) است میفرماید: «ظلم سه نوع است: ظلمی که خداوند آن را میبخشد، ظلمی که آن را نمیبخشد، و ظلمی که خداوند آن را رها نمیکند. اما ظلمی که خداوند نمیبخشد، شرک است؛ و ظلمی که میبخشد، ظلم بر نفس خویش در آن چیزی که میان او و خداوند است؛ امّا ظلمی که رها نمیکند، دین بین بندگان است.» بدون شک، منظور ایشان از ظلم بین انسان و خداوند، کوتاهی در عبادتهاست، و آن ظلمی است که به خودِ شخص بازمی گردد؛ و شرط آمرزش آن است که از تقصیرش دست بردارد و به ادای عبادتهای واجب بپردازد. و مراد از دین بین بندگان، معامله و هر آن چیزی است که حکم رابطه داشته باشد. پس خداوند سبحان، ظلم به دیگران و کسی را که به حقوق دیگران با ستم و تجاوز، نمیبخشد. پیرمردی از نخع- بنا به روایت کلینی- به امام صادق (علیه السلام) گفت: «من از روزگار حجاج تاکنون والی بودهام. آیا برای من توبه ممکن است؟» سپس ساکت شد و دوباره تکرار کرد. حضرت فرمود: «نه! مگر این که حقِ هر صاحب حق را به او برگردانی.»
کلینی با اسناد به ابوبصیر روایت میکند که میگفت: دو مرد به خاطر معاملهای که با هم داشتند نزد امام صادق (علیه السلام) آمدند؛ وقتی امام (علیه السلام) صدای آنان را شنید، فرمود. «یکی به خیر و نیکی دست نمییابد، وقتی دیگری با ظلم به آن دست یابد؛ امّا مظلوم، دین ظالم را بیشتر از آنچه که ظالم از مال مظلوم بردارد، میگیرد.» سپس فرمود: «کسی که به مردم بدی کند، نباید منکر بدی شود؛ چون آدمی آنچه که میکارد، درو میکند؛ و هیچ کس از تلخی، شیرینی، و از شیرینی، تلخی درو نمیکند.» آن دو مرد، قبل از این که برخیزند، صلح کردند. چه نیازمندیم به آگاهی این دو مرد در معاملات و انجام امور در میان خودمان! بنابراین، ما چه بسیار گرفتاریها را از خودمان دفع کردیم، امّا در وضعیتی برتر از وضعیتی که اکنون داریم.
در حدیث دیگری که برای ما آشکار میگردد، گویی شگفتی با اندیشه و تأملِ ژرف به هم میآمیزد. حدیث را عبدالاعلی، غلام آل سام، از امام صادق (علیه السلام) روایت میکند، که فرمودند: «کسی که ظلم کند، خداوند مظلوم را بر او حاکم سازد، و یا بر نسلهای بعدی او. گفتم: او ظلم میکند، آیا خداوند بر نسلهای بعدی او حاکم میکند؟ فرمود: خداوند میفرماید. وَلْیخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَیهِمْ فَلْیتَّقُوا اللَّهَ وَلْیقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا (18). شگفتی پرسشگر آن قسمت است که فرزندان ظالم در ظلم پدرانشان شریکند. خداوند از طرفی میفرماید: وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى (19)، و این شگفتی خود موجب کفر پنهان نسبت به این سخن میشود. در حاشیهی کافی، اندیشهی علامه طباطبایی پرتو میافکند و آغاز راه را برای ما روشن میسازد. ایشان گفتهاند: «امور تکوینی به علل دیگری غیر از علل حسن و قبح در افعال، به هم ارتباط دارند. چنان که صفات پدر و مادر و ویژگیهای جسمی و روحیشان، چه بسا از راه وراثت و امثال آن به فرزندان منتقل شود. و خداوند هم فرمود: وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَیدِیكُمْ (20) و رَحِم، پدر و فرزندان را زیر پرچم واحد جسمانی گرد میآورد که نسلهای بعدی تحت تأثیر آنچه که در نسلهای پیشین تأثیر گذاشت، قرار میگیرند. در بین عربها رایج است که فرزند راز پدرش میباشد؛ که بار دیگر به روشن شدن موضوع کمک مینماید.و به هیچ وجه جایز نیست که به کمال ذات خداوندی ظلم نسبت داده شود و یا اجازهی ظلم به دست یکی از بندگانش. چنان که علامه طباطبایی در تفسیر سورهی شعراء میگوید: خداوند سبحان حکم مطلق و فراگیری بر اشیاء، از تمامی جهات وجودی آنها دارد؛ که به خاطر تکیهی آنها به اوست بدون آن که از او بی نیاز و یا بدون او استقلال داشته باشند؛ و او هر تصرفی در آنها میتواند، بکند، چه خوششان بیاید و چه بدشان، چه به آنها سود برساند و یا ضرر. اصلاً از باب ظلم نیست، بلکه آن عین عدالت است؛ یعنی ظلمی در کار نیست. او هر چه بخواهد میکند، و هر چه اراده کند، حکم میکند. همهی اینها به حسب تکوین است و به خاطر حکمتی است که بندگانش توان اطلاع از آن را ندارند، جز آنهایی که خودش پسندیده است و برای پذیرش امانت این آگاهی برگزیده است.
در قرآن تعریف دقیق و استواری از ظالمان شده است که ذات آنها را به تصویر میکشد و ویژگی آنها را آشكار میسازد. فرموده است: أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ (21)؛ الَّذِینَ یصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ (22) و میفرماید: وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (23). ویژگی ظالمان این است که آنها به راه روشن و فراخی که خداوند مشخص نموده و برای بندگانش وضع کرده، نمیروند؛ بلکه همچون مانعی بزرگ در برابر آنهایی که قصد پیمودن این راه را دارند، قرار میگیرند. و بیش از این عمل میکنند و مردم را نیز به پیروی از شیوهی منحرفشان فرا خوانده، بر گمراهی و خارج ساختن آنها از اصولشان تکیه میکنند.
اگر از انسانی که دست به ظلم میزند و میداند که چه میکند، و میداد که این کار حرام است، در شگفت هستی! من شگفتیام بیشتر از مظلومی است که ظلم را میپذیرد و میداند که آنچه میپذیرد، حرام است؛ و سکوت او هم در برابر ظلم، حرام است. مبالغه نمیکنم اگر بگویم، هزاران صفحه در دین حنیف ما نوشته شده که در رأس آنها وحی خداوند و شرح و تفسیر آن، سپس سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و سخنان عترت و اصحاب، سخنان فقیهان و اولیا و حکیمان و فیلسوفان، همگی در بازداشتن ظلمِ ظالم و فراخوانی مظلوم به دفع ظالمان و سرپیچی در برابر آنها برای عدالت ورزیدن و از بین بردن ظلم آنها، و بازگرداندن حقوق آنها به صاحبانش میباشد؛ هر کتابی را که میخواهی جستجو کن! چه سخن روشن و کوبندهای است! و اگر چیزی از آن آوری فقط به عنوان مثال و تذکر میباشد. خداوند میفرماید: وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یؤَخِّرُهُمْ لِیوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصَارُ (24). مسلم در کتابِ [فصل] ایمان روایت میکند: «مردی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: اى رسول خدا! نظرت دربارهی کسی که قصد گرفتن مالم را کرده، چیست؟ فرمود: مالت را به او مده. گفت: دربارهی کسی که با من میجنگد؟ فرمود با او مبارزه کن، گفت: اگر مرا کشت؟ فرمود: تو شهیدی، گفت: اگر من او را بکشم؟ فرمود او در آتش است.» از امام علی (علیه السلام) روایت شده که فرمود: «روزگار مظلوم بر ظالم، از روزگار ظالم بر مظلوم سختتر است.» همچنین فرمودند: «اگر به ظالم مهلت داده شد، نباید مؤاخذهاش فراموش گردد. او همچنان در کمین روشی است که پیش گرفته و در موضع استخوان در گلوست.»
در کافی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «ظالم و همدستانش، و کسانی که به کارش راضیاند، سه شریکند.» همچنین میفرماید: «کسی که ظالمی را به خاطر ظلمش معذور بدارد، خداوند کسی را بر او حاکم میکند که به او ظلم کند. و اگر دعا کند، دعایش اجابت نمیشود؛ خداوند او را در ظلمی که به او میشود، اجر نمیدهد.» سپس، به زیبایی میفرماید: خداوند به یکی از پیامبرانش در حکومت یکی از جباران فرمود: اگر نزد این ستمگر آمدی، به او بگو: من به تو حاکمیت ندادم تا خون ریزی کنی و به چپاول اموال بپردازی. بلکه تو را حاکمیت دادم تا ندای مظلومان را بازداری؛ چون من مظلومیت آنها را فراموش نخواهم کرد، هر چند که کافر باشند.» ابن طباطبا، معروف به الفخری، در کتاب الآداب السلطانیه نقل میکند: «وقتی هولاکوخان مغول در سال 656 هجری بغداد را فتح کرد، دستور داد تا از علمای عراق فتوا بگیرند که کدام برترند: سلطانِ کافرِ عادلِ، یا سلطانِ مسلمانِ ستمکار؟ و کدام یک شایستهی خلافت است؟ علما در [مدرسهی] مستنصریه گرد آمدند و وقتی که متوجه موضوع فتوا شدند، از فتوا دادن سر باز زدند؛ سید حسنی الحلی در آن جا بود، و در بین علمای عراق از احترامی برخوردار بود. استفتا را خواند و در آن نوشت: کافرِ عادل بهتر است؛ و بعد از او بقیهی علما بی درنگ همان را نوشتند.» در الهوامل و الشوامل مسألهای است که این مسکویه از علل ظلم و ماهیت و ریشهی آن بحث میکند و آن قدر پربار است که شایسته است بدان مراجعه و توجه شود.
پینوشتها:
1- بقره (2)، آیهی 254: و کافران خود ستمکارانند.
2- لقمان (31)، آیهی 13: به راستی شرک ستمی بزرگ است.
3- هود (11)، آیهی 18: هان! لعنت خدا بر ستمکاران باد!
4- انسان (76)، آیهی 31: و برای ظالمان عذابی پردرد آماده کرده است.
5- زمر (39)، آیهی 32: پس کیست ستمگرتر از آن کسی که بر خدا دروغ بست.
6- انعام (6)، آیات 21، 93 و 144: و کیست ستمکارتر از آن کسی که بر خدا دروغ بسته.
7- شوری (42)، آیهی 40: و جزای بدی، مانند آن بدی است.
8- همان، آیه ی40: به راستی، او ستمگران را دوست نمیدارد.
9- همان، آیهی 42: راه [نکوهش] تنها بر کسانی است که به مردم ستم میکنند.
10- اسراء (17)، آیهی 33: و هر کسی مظلوم کشته شود.
11- فاطر (35)، آیهی 32: پس برخی از آنان بر خود ستمکارند.
12- نساء (4)، آیهی 64: وقتی به خود ستم کرده بودند.
13- بقره (2)، آیهی 231: و هر کس چنین کند، قطعاً بر خود ستم نموده است.
14- انعام (6)، آیهی 52: و از ستمکاران باشی.
15- نحل (16)، آیهی 33: و خدا به ایشان ستم نکرد، بلکه آنان به خود ستم میکردند.
16- اعراف (7)، آیهی 160: و بر ما ستم نکردند، لیکن بر خودشان ستم میکردند.
17- نساء (4)، آیات 48 و 116: مسلماً خدا، این را که به او شرک ورزیده شود نمیبخشاید.
18- نساء (4)، آیهی 9: و آنان که اگر فرزندان ناتوانی از خود بر جای بگذارند بر [آیندهی] آنان بیم دارند، باید [از ستم یتیمان مردم نیز] بترسند. پس باید از خدا پروا دارند و سخنی [بجا و] درست گویند.
19- اسراء (17)، آیهی 15: و هیچ بردارندهای بار [گناه] دیگری را برنمیدارد.
20- شوری (42)، آیهی 30: و هر [گونه] مصیبتی به شما برسد، به سبب دستاورد خود شماست.
21- هود (11)، آیهی 18: هان! لعنت خدا بر ستمگران باد!
22- همان، آیهی 19: همانان که (مردم را) از راه خدا باز میدارند و آن را کج میشمارند و خود، آخرت را باور ندارند.
23- بقره (2)، آیهی 254: کافران خود ستمکارانند.
24- ابراهیم (14)، آیهی 42: و خدا را از آنچه ستمکاران میکنند غافل مپندار، جز این نیست که [کیفر] آنان را برای روزی به تأخیر میاندازد که چشمها در آن خیره میشود.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}