نويسنده: صالح عضيمه
مترجم: سيد حسين حسيني



 
خداوند اضافه کننده‌ي وجود، خالق هر موجود است و از کمال او دور است که مخلوقاتش را به خود واگذارد تا بدون نظام پيش بيني شده حرکت کنند و يا بدون هدف و غايت به سوي آن بکوشند. پس نظام مقدر و راهي که اين نظام مي‌پيمايد و غايتهايي که اميد به رسيدن آن است، اينها معاني فراگير و گسترده است که در آيات مشتمل بر کلمه‌ي هدايت و مشتقات آن و يا نزديک به معنا و دلالت آن، آشکار است.
علامه طباطبايي در شرح آياتي که به بحث بين ابراهيم و دشمنانش مي‌پردازد، سخناني دارد که از معناي صريح هدايت با دقت و با تمثيل پرده برمي‌دارد، گويي به بيان مفصل آنچه که به ايجاز گفته‌ايم، پرداخته است. مي‌گويد: «هر چيزي پس از اتمام خلقت و آفرينش خود، به هدايت خداوند، به مقاصد وجود خود و کمال ذات خود هدايت مي‌شود؛ اين امر با ارتباط ديگر اشياء و استفاده از آنها به فعل و انفعال و اجتماع و افتراق و ارتباط و انفصال و قرب و بعد و برگرفتن و وانهادن و... ممکن است. بديهي است، امور تکويني در آثارشان دچار اشتباه نمي‌شوند و در تشخيص غايتها و مقصدها خطا نمي‌کنند؛ براي مثال، آتش در سوزاندن چوب که سوزان است و سردشدن را نمي‌خواهد، و نامي مثل گياه که رشد مي‌کند، تنها در پي بزرگ شدن حجم است نه کوچک شدن. و إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (1)؛ پس در وجود، تخلف و اختلافي راه ندارد.»
هر يک از اشياء با اشياي ديگر روابطي حقيق دارد و ميان آن و آثار و غايتهايي که در پي آنهاست، راه يا راههايي خاص است که براي رسيدن به غايت خود و تأثير ويژه از آن، آنها را مي‌پيمايد. همچنين است غايتها و مقصدهاي وجودي که زماني به آن مي‌رسد که از راههاي خاص آن و راههاي مربوط به آن بگذرد؛ براي مثال، دانه زماني درخت مي‌شود که در توان آن باشد و راههاي منجر به آن به واسطه‌ي اسباب و شرايط ويژه‌ي آن را بپيمايد. همچنين درخت زماني ميوه مي‌دهد که ميوه دادن در آن باشد. پس هر سبب به مسبب خود منجر مي‌شود: «و البَلَدُ الطيّبَ يَخرُجُ نباتَه بإذنِ رَبِّه و الَّذي خَبُث لا يَخرُجُ ألا نَکِداً.» عقل و حس به اين امر گواهي مي‌دهند، مگر اين که قانون فراگير عليت دچار اختلال گردد.
اگر اين چنين باشد، پس آفرينش، هر چيز را به غايت خاصي هدايت مي‌کند و به غير آن رهنمون نمي‌سازد؛ و هر غايتي را هم از طريقي خاص هدايت مي‌کند که به غير آن هدايت نمي‌کند؛ اين همان صنع متقن خداوند است. پس هر سلسله از سلسله‌‌هاي وجودي که به غايت و تأثيري منجر مي‌شود- اگر تبديل يکي از آن حلقه‌‌ها را فرض کنيم- حتماً تبديل اثر آن را ايجاب مي‌کند. اين، در امور تکويني است و در امور غيرتکويني، اعتبارهاي اجتماعي و غير اجتماعي نيز وجود دارند که نتيجه‌ي فطرت متکي بر تکوين است؛ پس امور اجتماعي و مقامهايي که در آن هست، و افعالي که از آن صادر مي‌شود، همه به آثار و غايتهايي مرتبطند که از آن، همان آثار و غايتها به وجود مي‌آيد و اينها هم از آن به وجود مي‌آيند؛ پس ترتيب نيکو تنها از مربي شايسته محقق مي‌شود و بر تربيت مربي فاسد هم تأثير فاسد پديد مي‌آيد، هرچند تظاهر به صلاح کند و در تربيت خود راه درست را برود، و بر فساد پنهان در نفسش صدها پرده و هزاران حجاب بزند؛ همچنين است حاکم ستمگر در حکومت و قاضيي که بر مسند قضا بدون شايستگي تکيه زده باشد، و يا هر کس که داراي منصبي اجتماعي از راه غير مشروع باشد، و يا هر فعلي که به گونه‌اي باطل باشد، آن گاه که به حق شبيه باشد و جاي فعل حق را بگيرد و يا سخن باطل که جاي سخن حق را بگيرد؛ مثلاً خيانت جاي امانت و بدي جاي نيکي و مکر جاي نصيحت و دروغ جاي راستي را بگيرد؛ هر يک از اينها اثرشان ظاهر خواهد شد و ادامه نخواهند يافت، هر چند صباحي مايه‌ي اشتباه شوند و لباس راستي و حق بپوشند. اين سنت خداوند است که در آفرينش جاري است؛ و سنت خداوند، تغيير و تبديل پذير نيست.
علامه طباطبايي هدايت را به سه گونه تقسيم مي‌کند:
1- هدايت به حق با برهان و استدلال؛ مثل داستان ابراهيم (عليه السلام) با پروردگارش که ابراهيم به سخن حق هدايت شد، و آن که براي او استدلال مي‌کرد، هدايت نشد، بلکه به گمراهي دچار گشت.
2- هدايت به حق با نماياندن و شهود؛ مثل داستان آن کس که بر شهري که همگي خواب بودند، گذشت، و مشکل زنده کردن را براي او به واسطه‌ي ميراندن و زنده کردن او و ديگر مسائل مذکور در آيه، تبيين کرد. همه‌ي اينها به نماياندن و شهود بوده است
3- هدايت به حق و بيان واقعيت با نشان دادن حقيقت و علتي که حادثه از آن به وجود مي‌آيد؛ به عبارت ديگر با نماياندن سبب و مسبب با هم.

در البيان علامه ابوالقاسم خويي در شرح آيه‌ي: إهدِنا الصِّراطَ المُستَقيم (2) به تقسيمي ديگر از هدايت برمي‌خوريم که با سخن علامه طباطبايي تنها در روش و سبک متفاوت است. هدايت از طرف خداوند بر دو گونه است: 1- هدايت عام. 2- هدايت خاص. 1- هدايت عام گاهي تکويني است و گاهي تشريعي، هدايت عامِ تکويني همان است که خداوند در طبيعت هر موجود چه جماد و چه نبات و چه حيوان به وديعت نهاده است، و اين هدايت به طبع يا اختيارشان، آنها را به کمال مي‌رساند. و خداوند کسي است که در آنها اين قوه‌ي کمال جويي را نهاده است. مگر نه اين است که نبات به رشد کردن هدايت مي‌شود و به جهتي مي‌رود که مانعي در حرکت آن وجود ندارد! و حيوان هم به تشخيص بين آزاردهنده و کسي که او را آزار نمي‌دهد هدايت مي‌شود! و يا مورچه و زنبور عسل چگونه به تشکيل گروه و حکومت و ساختن مسکن مي‌پردازند! و يا کودک چگونه به پستان مادرش هدايت مي‌شود و از زمان تولدش از او شير مي‌خورد: قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى (3).

اما هدايت تشريعي، هدايتي است که خداوند به واسطه‌ي آن همه‌ي بشر را با فرستادن پيامبران و کتاب راهنما هدايت فرموده است و با بخشيدن قوه‌ي عقل و تشخيص حق از باطل و فرستادن رسولاني که بر آنها آياتش را تلاوت کنند و احکام شريعت را تبيين کنند، اتمام حجت نموده است. رسالت پيامبران را براي صادق بودن آن، با معجزه‌اي شگفت و برهاني فاطع مقرون نمود و گروهي هدايت شدند و گروهي گمراه: إِنَّا هَدَينَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (4).
2- نوع دوم، يعني هدايت خاص، که همان هدايت تکويني و عنايت رباني است؛ خداوند به برخي از بندگانش طبق مقتضاي حکمتش عطا کرده است و آنچه که موجب هدايت به کمال و رسيدن به مقصود مي‌شود، آماده ساخته؛ که اگر آن نبود در گمراهي مي‌افتادند. برخي از آيات به اين گونه از هدايت اشاره کرده‌اند؛ مثل: فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيهِمُ الضَّلَالَةُ (5)؛ قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ (6)؛ لَيسَ عَلَيكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يشَاءُ (7)؛ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (8)؛ وَاللَّهُ يهْدِي مَنْ يشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (9)؛ إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يهْدِي مَنْ يشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (10). و ديگر آيات، که از آنها هدايت خداوند و عنايت خاص او به گروهى خاص از مردم، استنباط مي‌شود.
نمي‌دانيم آيا علامه خويي در اين تقسيم بندي تحت تأثير ملاهادي سبزواري بوده است يا خير؟ چون ملاهادي در بيشتر کتابهايش معتقد است، هدايت دو گونه است: «هدايت تکويني، که به اين معناست تقدير هر چيز و هدايت آن به آنچه شايسته‌ي اوست و به حسب ماهيت آن، وي را راضي مي‌سازد (مؤمن و کافر تحت اين هدايتند)؛ و هدايت تشريعي، که خاص است و به معناي الهام دين و توحيد به هر کس که بخواهد و هر کس از بندگانش را برگزيده باشد.» به گفته‌ي علامه طباطبايي در تفسير سوره‌ي طه، همان ايمان به رسول و پيروي از او در امر دين و دنياست؛ به عبارت ديگر، همان هدايت شدن به ولايت اوست. گفته شد: هدايت شدن، لازمه ايمان و استمرار بر آن است تا زماني که حيات باقي است. و گفته شد: ثانيه‌اي در ايمانش شک نکنيد. و گفته شد: برگرفتن سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و به راه بدعت نرفتن. و اين که بداند عمل او ثواب و پاداشي دارد. و همان تطهير قلب از اخلاق ناپسند است. و يا حفظ عقيده با حق. همه‌ي اين اقوال دور از صواب نيست و همه قابل بحث و مناقشه است.
راغب اصفهاني در فرق بين هدي و هدايت- هرچند که در لغت يکي است- مي‌گويد: خداوند لفظ هدي را به آنچه که به کسي بخشيده اختصاص داده است؛ يعني به خود، نه انسان، مثل: هُديً لِلمُتَقينَ (11)؛ أولئِکَ عَلي هُديً مِن رَبِّهِم (12)؛ هُديً لِلنّاسِ (13)؛ قَل إنَّ هُدَي اللهِ هُوَ الهُدي (14). اما اهتدا مخصوص آن است که انسان از سر اختيار آن را کسب کند- چه در امور دنيوي و چه در امور اخروي. مثل: وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا (15)؛ لَا يسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يهْتَدُونَ سَبِيلًا (16). براي طلب هدايت هم گفته مي‌شود. وَإِذْ آتَينَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (17). گفته مي‌شود مهتدي کسي است که از عالمي پيروي کند؛ مثل: أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يعْلَمُونَ شَيئًا وَلَا يَهْتَدُونَ (18)، که بيان مي‌کند آنها از خودشان چيزي نمي‌دانند و از عالمي هم پيروي نمي‌کنند. و يا آيه‌ي: مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيهَا (19).
پس اهتدا در اين آيه، شامل گونه‌‌هاي آن و کسي که در پي هدايت و پيروي است، مي‌گردد.
وي معتقد است، هدايت خداوند نسبت به انسان چهارگونه است:
1- هدايتي که بر هر مکلفي عموميت دارد؛ از قبيل عقل، هوش و معارف ضروري که هر موجودي به‌ اندازه‌اش و به حسب تحمل آن داراست: قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى (20)
2- هدايتي که به دعاي آنها از زبان پيامبران و فرستادن قرآن براي مردم قرار داد، که مراد آيه‌ي: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنَا (21) است.
3- توفيقي که خاص هدايت يافتگان است: وَ الَّذينَ اهتَدُوا زادَهُم هُديً (22) ؛ وَ مَن يُؤمِن بِاللهِ يَهدِ قَلبَهُ (23)؛ وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا (24)؛ وَ يَزيدُ اللهُ الَّذينَ اهتَدُوا هُدًي (25)؛ فَهَدَي اللهُ الَّذينَ آمَنُوا (26).
4- هدايت در آخرت به سوي بهشت: سَيَهديهِم وَ يُصلِحُ بالَهُم (27)؛ الحَمدُ لِلهِ الَّذِي هَدانا لِهذا (28).
راغب پس از ذکر اين وجوه چهارگانه، با مهارت و دقت، مي‌کوشد به تعليل دور يا نزديک آياتي که پيرامون هر وجهند دست زند و معناي خاص آنها را بيان کند (29).

پي‌نوشت‌ها:

1- هود (11)، آيه‌ي 56: به راستي پروردگار من بر راه راست است.
2- فاتحه (1)، آيه‌ي 6: خدايا! ما را به راه راست هدايت فرما!
3- طه (20)، آيه 50: گفت: پروردگار ما کسي است که هر چيزي را خلقتي که در خور اوست داد. پس آن را هدايت فرموده است.
4- انسان (76)، آيه‌ي 3: ما راه را به او نشان داديم، خواه شاکر باشد [و پذيرا گردد] يا ناسپاس.
5- اعراف (7)، آيه‌ي 30: [در حالي که] گروهي را هدايت نموده، و گروهي گمراهي بر آنان ثابت شده است.
6- انعام (6)، آيه‌ي 149: بگو برهان رسا ويژه‌ي خداست، و اگر خدا مي‌خواست قطعاً همه‌ي شما را هدايت مي‌کرد.
7- بقره (2)، آيه‌ي 272: هدايت آنان بر عهده‌ي تو نيست، بلکه خدا هر که را بخواهد هدايت مي‌کند.
8- مائده (5)، آيه‌ي 51: آري، خدا گروه ستمگران را راه نمي‌نمايد.
9- بقره (2)، آيه‌ي 213: و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدايت مي‌کند.
10- قصص (28)، آيه‌ي 56: در حقيقت، تو هر که را دوست داري نمي‌تواني راهنمايي کني، ليکن خداست که هر که را بخواهد راهنمايي مي‌کند.
11- بقره (2)، آيه ي2: مايه‌ي هدايت تقواپيشگان است.
12- همان، آيه‌ي 5: آنان برخوردار از هدايتي از سوي پروردگار خويشند.
13- همان، آيه‌ي 185: [کتابي که] مردم را راهبر است.
14- همان، آيه‌ي 120: بگو: «در حقيقت، تنها هدايت خداست که هدايت [واقعي] است.»
15- انعام (6)، آيه‌ي 97: و اوست کسي که ستارگان را براي شما قرار داده تا به وسيله‌ي آن راه يابيد.
16- نساء (4)، آيه ي98: که چاره جويي نتوانند و راهي نيابند.
17- بقره (2)، آيه‌ي 53: و آن گاه که موسي را کتاب و فرقان داديم، شايد هدايت يابند.
18- مائده (5)، آيه‌ي 104: حتي اگر نياکانشان چيزي نمي‌دانسته، و هدايت نيافته بودند.
19- اسراء (17)، آيه‌ي 15: پس هر که هدايت يابد به سود خويش هدايت مي‌يابد، و هر که گمراه گردد به زيان خود گمراه مي‌گردد.
20- طه (20)، آيه‌ي 50: پروردگار ما کسي است که هر چيزي را خلقتي که در خور اوست داده، پس آن را هدايت فرموده است.
21- انبياء (21)، آيه‌ي 73: و آنان را پيشواياني قرار داديم که به فرمان ما هدايت مي‌کردند.
22- محمد (47)، آيه‌ي 17: آنان که به هدايت گراييدند، خدا آنان را هر چه بيشتر هدايت بخشيد.
23- تغابن (64)، آيه‌ي 11: و کسي که به خدا بگرود، دلش را به راه آورد.
24- عنکبوت (29)، آيه‌ي 69: و کساني که در راه ما کوشيده‌اند، به يقين راههاي خود را بر آنان مي‌نماييم.
25- مريم (19)، آيه‌ي 76: و خداوند کساني را که هدايت يافته‌اند بر هدايتشان مي‌افزايد.
26- بقره (2)، آيه‌ي 213: پس خداوند آنها را که ايمان آورده بودند به توفيق خويش هدايت کرد.
27- محمد (47)، آيه‌ي 5: به زودي آنان را راه مي‌نمايد و حالشان را نيکو مي‌گرداند.
28- اعراف (7)، آيه‌ي 43: ستايش خدايي را که ما را بر اين [راه] هدايت نمود.
29- براي آگاهي بيشتر، به مفردات مراجعه شود.

منبع مقاله :
عضيمه، صالح؛ (1392)، معناشناسي واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآني)، ترجمه‌ي سيدحسين سيدي، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ چهارم