تأملی در باب امکان سنجی نقد در گذار پساایدئولوژیک
گوش بسته و دهان باز ایدئولوژی
تأملی در باب امکان سنجی نقد در گذار پساایدئولوژیک
اشاره
بسیاری نقد را نقد ایدئولوژی میدانند. اگر ایدئولوژی آن سازوکار و نظام پنهانی است که ندانسته اعمال شهروندان را سامان میدهد، کار نقد چیزی جز افشاگری و رسواکردن این نظام نیست. اگر چنین نیست، پس در دورانی که ادعا میشود دوران ایدئولوژیها به پایان رسیده است، نقد به چه کار میآید؟ آیا ممکن است نقد به ایدئولوژی جدید تبدیل شود؟نقد: حقیقت یا اعتبار؟
متعلق نقد چیست؟ مسئولیت ناقد چیست؟ وظیفهی ناقد کدام است؟ اینها همواره سؤالاتی است که هنگامی که از نقد سخن میگوییم به ذهن متبادر میشود. برای بررسی آن میتوان به طیفی از نظرات اندیشمندان ارجاع داد که به طور عمده به مسئلهی نقد در استقلال موضوع آن پرداختهاند. به تعبیر بارت متعلق نقد، که وی آن را زبان دوم، «فرا- زبان» یا سخنی بر سخن دیگر در نظر میگیرد چیزی جز بازسازی و بازتولید شیئی بازسازی شده برای فهمپذیری متن- به طور موسع- نیست. در واقع وظیفهی منتقد- به تعبیر بارت- بازسازی معنای اثر نیست بلکه بازسازی «قواعد و محدودیتهای گسترش آن معنا» است. بدین ترتیب ناقد با توجه به نشانگان تولید شدهی زبانی، که در وهلهی دوم معطوف به کنش میشود، سعی در بازسازی و بازآفرینی نظام نشانگان یک متن به منظور بازتولید- بررسی دارد. (2) اساس و فلسفهی نقد، کشف «حقایق» نیست بلکه کشف «اعتبارها» است. در واقع نقد بر این بنیاد تکثرگرایی اپیستمولوژیک/ انتولوژیک (هستیشناختی/ معرفتشناختی) استوار است که مدعی اندرکنش مفهومی برای ارائهی استدلال برتر است. در کنه خاستگاه وجودی نقد چیزی به نام حقیقت وجود ندارد بلکه ما با امر واقعی مواجهایم که، در بهترین حالت ممکن، به دنبال کشف «اعتبار» آن هستیم- یعنی پاسخ به این سوال که آیا متن نظام منسجمی از نشانهها را تشکیل میدهد یا خیر؟ در این صورت ما به دنبال گرفتن ذرهبین حقیقتیاب نیستیم بلکه «نشانگان متنی» راه بر نقد خواهد بود؛ چرا که متن دارای معنایی تعلیق یافته و نیازمند رمزگشایی است و تن به چرخهای از رمزگشاییهایی بیپایان میدهد؛ چرا که دریچهی گفت و گوی متن در بحث نقد به خوانش درآمدن آن است و این خوانشها سیری بیپایان است که میتواند همواره بازتولید معنایی/ مفهومی شده و یا گذر زمان پرده از زوایای پنهان متن بردارد. نقد میتواند وارد جنبههای عینی، ذهنی و تاریخی شود و ناقد به دیالوگ با متن میپردازد. (3) مسئلهی اساسی مطروح این است که ناقد با متن به دیالوگ پرداخته و سعی در گفت و گویی نقادانه بین خود و متن را دارد. آنچه که نقد را به امری غامض تبدیل کرده است چارچوبهی آن، روندهای آن و مشروعیت امر نقادی است. در واقع مسئلهی نقد وابسته به گفتمانها، ایدئولوژیها و ماهیت نظام سیاسی و امر سیاسی واقعاً موجود است. (4) اما آنچه بیش از همه راه را بر نقد خواهد بست، شاید چیزی جز ایدئولوژی نباشد. در نسبت نقد با ایدئولوژی و واکاوی سازوکار آن میتوان سؤالهایی از این دست مطرح کرد: نسبت نقد و ایدئولوژی چیست؟ آیا نقد مربوط به ایدئولوژی است؟ آیا نقد، جدل و گفت و گو بر سر ارزشهاست؟ آیا نقد میخواهد به تولید ارزش بپردازد و در سپهر سیاست سعی در بدعتگذاری داشته باشد؟ اصولاً نقد بایستی در حوزهی عمومی مطرح شود و کار روشنفکران است، و یا حکومت، خود سعی در کنش یک جانبه جهت تولید متنی تمامیت خواهانه به منظور بستن چارچوبههای ورود به عرصهی دیالوگ را دارد؟ آیا اساساً میتوان در نقد از فراروایتها صحبت کرد؟ اساساً آیا میتوان گفت که نقد پدیدهای مرتبط با «امر سیاسی» است؟مسئلهای که در نظامهای نقادی اندیشهی چپ وجود داشته است- البته دربارهی اندیشهی لیبرالیستی و محافظهکاری هم نمود دارد- آنومی فراگیری است که به اعتقاد نگارنده، سعی در «ترویج شعارها» به جای «تبیین معیار ارزشها» دارد. متن اساساً یک فعالیت است و صرفاً مجموعهای بیجان از داوریها نیست. نقد رشتهای از کنشهای فکری است که به زیست جهان تاریخی- ذهنی انسانی که در موضع نقد/ منتقد نشسته است عمیقاً متعهد است. منتقد خود حاصل جمع زمانه و زمینهی خود است. موضوع نقد، «جهان» فی ذاته نیست بلکه سخن و متن است. به تعبیر بارت، موضوع نقد فرازبانی است که بر زبان اول یعنی «زبان موضوعی» بار میشود و بر محور آن عمل میکند. اصطکاک متن- منتقد است که نقد را معین میکند. در واقع این اندرکنش متن- منتقد میتواند به پایهای برای استبداد منتقد و دیکته کردن امری بر متن به مثابه دیکتاتوری خوانش مشروع شناخته شود. در تمامی نقدها گونهای مونولوگیسم پدید میآید و اگرچه منتقد می میتواند از رویکردها و دریچههای گوناگون و در درون و یا بیرون پارادایم و یا گفتمانی مسلط به متن ورود کند، لکن مسئله اساسی وجود دارد و آن ادعای دسترسی به حقیقت و سلطهی هنجاری- ارزشی به متن- زمینه است که به نوبه خود سبب تشکیل دایرهای غیریتبخش در سپهر اندیشه و کنش کلامی- اندیشهای خواهد شد. این مهم میتواندبار دیگر بر این نظر پرتو افکند که به قول مانهایم ما همواره با اتخاذ موضع خود را درون ایدئولوژی قرار میدهیم. نقدهایی که از خاستگاه ایدئولوژیک برمیخیزند خود درصدد بازتولید مطلقگرایی دیگری هستند، و در واقع سعی در درآمدن از چاله دارند ولی به چاه میافتند.
مسئلهی اساسی مطرح شده در این بحث، نسبت و رابطهی نقد با ایدئولوژی است. آیا میتوان تمامی نقدها را دارای سویهی ایدئولوژیک دانست؟ آیا هدف آن صرفاً سرکوب غیر و یا بیاعتبارکردن دیگری در قبال کسب اعتبار برای خود با استفاده از تمامی ابزارها است؟ آیا نقد کار طبقهای از افراد ایدئولوگِ میان رده و یا حکومتی- به تعبیر گرامشی- است؟ بارت بر این باور است که موجودی که نقد نام دارد برای تأیید خود محتاج حقیقت نیست و از یک انتخاب ایدئولوژیک تشکیل نمییابد. در واقع ظهور ایدئولوژی در نقد را نمیتوان به مثابه گناهی کبیره درنظر گرفت، بلکه مسئلهی اساسی سکوتی است که ایدئولوژی را در رحم خود حمل میکند، که فرزند آن، حسن نیت یا فریب غیر میتواند باشد. در واقع اگر ایدئولوژی را از نقد بگیریم چه باقی خواهد ماند؟
به نظر میرسد آنچه نیازمند تعیین کارکردی- مفهومی در حوزهی نقد است، تدقیق و تعیین مرز بین نقد و حقیقت، و بهتر بتوان گفت رابطهی بین اخلاق و نقد است. تمامی نقدها بایستی با خود به دیالوگ بنشینند، چرا که نقد اساساً یکی از ابعاد چندگانهای است که یک نفر متن را به مثابه ابژهای به خوانش درمیآورد. اگرچه ایدئولوژیها مانند یک کالای ممنوع در محدودهی علمگرایی قاچاق میشود اما در زمینهی نقد، بسیاری اوقات منتقد سعی در القای نگرش به موضوع مورد نظر دارد و از این رو بایستی به برساختههای فکری وی در واکنش به متن توجه اساسی کرد تا بتوان به صحت ادعای وی پی برد.
ایدئولوژی، مانهایم و گرامشی
شناخت و تبیین ایدئولوژی، به طور مستقل، به فهم چرایی ضرورت نقد، به مثابه کنش برهم زنندهای نظام غیرِ عادلانهی اجتماعی- سیاسی و اقتصادی، و برساخت آن در دیالکتیک با نقدِ همواره حاضر در حوزهی عمومی- به تعبیر هابرمارس- و تبیینگر و برملاکنندهی سازوکار پنهان قدرت- به گفتهی گرامشی- میانجامد. دانشپژوهان مطالعات ادبی و فرهنگی، ایدئولوژی را برای اشاره به ساختارهای سلطهای که یک ایده حول محور آنها شکل میگیرد به کار میبرند. بایستی اشاره کرد که البته نمیتوان ایدئولوژی را از امر سیاسی در رابطه با نقد جدا کرد، چرا که تا زمانی که ایدئولوژیها اعمال قدرت میکنند و در کشاکش قدرت ورود پیدا میکنند سعی در ارائهی خوانشی برین از متن میکنند تا به امر سیاسی آنگونه که خود میخواهند شکل دهند شکل میدهند. امر سیاسی که توسط ایدئولوژیها تولید و بازتولید میشود تنوع را برنمیتابد و سعی در کنترل جریان نقد با تمامی ابزارهای موجود برای القای باور به «خود» در «دیگری» دارند. ایدئولوژی از مانهایم تا گرامشی و آلتوسر همواره در ادبیات سیاسی حضور داشته است و ایشان با فاصله گرفتن از مارکس سعی در تبیین حوزهی کارکردی آن و سازوکارهای پشت پرده آن داشتهاند. نزد مارکس، ایدئولوژی، حقیقت وارونه برای سلطه را- که از بیرون تقویت شده و به جریان ناآگاهی و ممانعت از کنش انقلابی برهم زنندهی ساختارِ استثمارگونه و آگاهیستیز کمک میکند- در درون خود میپرورد.ایدئولوژی به تعبیر کارل مانهایم بازتابی از تمامی دنیای/ محیط تاریخی و اجتماعی است. وی بر آن بود که ایدئولوژی خصیصهای از تمامی نظامهای اجتماعی- سیاسی است که درصدد تأثیرگذاری بر فرآیند تفکر و تصمیم گیری نوع بشر است و با مشارکت سوژههای انسانی یا ابژههای ایدئولوژیک به بازتولید خود ادامه میدهد. آنچه که مانهایم را از منفینگری در باب ایدئولوژی، برخلاف سلف خود مارکس، جدا میسازد شناسایی تنوع گروههای اجتماعی و محیط طبقاتی- سیاسیای است که به تکثر روشی در تفهم و اندیشه میانجامد که میتواند چیزی بیش از یک ایدئولوژی را در یک جامعه و یا نظام اجتماعی بپروراند. به تعبیر مانهایم، ما همواره در جهانی از ایدئولوژی محصوریم. اگرچه وی نسبت به امکان انتخاب بین گزارهها و تغییر ایدئولوژی فرد انسانی بسیار مبهم رفتار میکند. مانهایم بر این باور است که سوژهی رهایی از ایدئولوژی، میتواند گروهی از افراد باشد که از خاستگاه طبقاتی خود فراتر رفته و زنجیرههای ایدئولوژیکی را که از متن میجوشد گسستهاند. گرچه وی بر این باور بود که رهایی از ایدئولوژی امری به غایت دشوار و یا شاید محال باشد و همواره فرد با اتخاذ موضعی خود را در معرض ایدئولوژی دیگری قرار میدهد. در مسئلهی نقد و ایدئولوژی- به تعبیر مانهایم- اگر تمامی روشنفکران به یک نقطهی اشتراک و مورد توافق دست یابند میتوان آن نقطه را منطقه الفراغ ایدئولوژیک نامید که به تعبیری این مسئله با توجه به تکثر معرفت شناختی منعکس در نقد، از زوایای گوناگون کمتر به واقعیت نزدیک است و در اکثر مواقع نظامهای ایدئولوژی پایه و تمامیتخواه سعی در القای این یکرنگی و یک دست شدن جامعه دارند و آن را برگ برندهای برای خود میپندارند. برای این منظور یا به نقد نمیپردازند و اجازهی نقد فراروایتی که توسط قوای حکومتی و وابستگان به خود اعمال شده را نمیدهند و یا به بسیج امکانات خود در راستای حفظ و صیانت از ایدئولوژی خود از گزند نقدهای روشنفکرانه میپردازند. (5)
گرامشی ایدئولوژی را به مثابه عامل وحدتبخش و یگانهساز در درون یک «بلوک اجتماعی»- یک گروه منسجم اجتماعی- در نظر میگیرد که سعی در بسط خود برای تعین بخشی به حقیقت، واقعیت، و به عنوان الگوی عمل دارد. ایدئولوژی با گرامشی از دولت فاصله گرفته و آنچه که وی سلطهی ایدئولوژیک مینامد میتواند توسط طبقهی مسلط، بورژوازی، و سایر طبقات، نه تنها به صورت فشار دولتی بلکه با استفاده از ابزارهای فرهنگی نیز اعمال شود. در واقع دیگر ایدئولوژی کالای انحصاری حاکمیت- به تعبیر گرامشی- نیست بلکه در خود جامعهی مدنی ساخته میشود؛ یعنی در محدودهی افراد غیرِحکومتی. گرامشی معتقد است که روشنفکران، خود صورتبندی و اجرای امر ایدئولوژی را به مثابه رهبران غیرِ حکومتیای که دارای اتوریتهی فرهنگی هستند برعهده میگیرند و پس از چندی با پیوند با حاکمیت به تولید و بازتولید آگاهانه ایدئولوژی میپردازند، در حالی که مصرف کنندگان آن ناآگاهانه و نامتعمدانه از آن استفاده میکنند. مسئلهی گرامشی به سلطهای بازمیگردد که حاکمیت با تزریق ایدئولوژی و برساختن آن در پیوند با روشنفکران در نهایت سعی در یگانه کردن و یکدست کردن «امر سیاسی»- در مفهوم موسع آن- و روشنفکران و منتقدان داشته، تا به تثبیت سلطه و به یکسانسازی حوزهی عمومی و دیگری غیر بپردازد. این یکسانسازی همان کنترل ایدئولوژیک از راه تثبیت هژمونی اندیشگی برای مشروعیت بخشی به سرکوب دیگری است.
در واقع برای گرامشی، اندیشه در کنش انضمامی به طور واقعی متولد میشود؛ کنشی که از قبل روشنفکران مرتبط با حاکمیت به همسانسازی آن با نیازهای زمان برآمدهاند و از خلال دستکاری آن سعی در نزدیک کردن خود به توده و القای تودهگرایی با یکسانسازی فرهنگی، قانونی، اقتصادی و سیاسی دارند. گرامشی عصر جدید را عصر تثبیت جایگاه سلطهی ایدئولوژیک از طریق دیالوگ مداوم روشنفکرانِ حاملان ایدئولوژی با اندیشهی وابسته به عوام میداند که نطفهی جهان جدید را در خود میپروراند. (6)
ایدئولوژی آلتوسری و نقد
به باور نویسنده، آنچه که تعبیر بهتری از ایدئولوژی و نسبت آن با نقد و امر سیاسی به دست میدهد، تعریف و تبیین سازوکار ایدئولوژی به مثابه یک سیستم فراگیر و همه جا حاضر توسط آلتوسر است. آلتوسر بر این باور است که ایدئولوژی یک واقعیت جدید است که در بالای هرم زیربنا و روبنای سیاسی- قانونی و زیربنای اقتصادی و تولیدی قرار میگیرد. اگرچه شاخ و برگهای سرکوبگری دولت سعی در سلطه بر فضای امر سیاسی را دارد، لکن ایدئولوژی به مثابه امر کنترل کنندهی سمبولیک به حیات مستقل خود در عین تأثیر بر سایر ساختارها ادامه میدهد. در واقع ایدئولوژی امری زدودنی نیست بلکه خود را در سازوبرگها و ساختارهای دینی، قانونی، و فرهنگی، در رسانههای جمعی و خانواده و در نظام آموزشی وارد میکند. در اینجا ما با تکثرگرایی کاری نداریم و کثرت سازوکارها و نهادهای ایدئولوژیک دال بر تکثر نیست. خود ایدئولوژی به مثابه یک فرآیند برساختی، فراگیر، یکدست کننده و سرکوبگر به گونهای واحد و منسجم به حیات خود ادامه میدهد تا جایی که کل حوزهی عمومی و خصوصی را به زیر چنگال خود میکشد. ایدئولوژی به تکثر میرسد ولی تنها در تعدد جایگاههایی که حضور پیدا میکند و مستقر میشود و در کارکردها و ماهیت خود به تکثر تن نمیدهد. به تعبیر آلتوسر ایدئولوژیها جاودانهاند. ایدئولوژیها آیینهی بازنمایی و تصویری از جایگاه افراد در جهان کنونی هستند؛ بازنمایی تصویری خیالی که سعی در بازتولید خود در سوژگی انسانها به منظور کنش را دارد. ایدئولوژی میتواند به هر دو صورت مادی- در عمل اجتماعی- و یا به صورت نهادی و سازمان یافته که سازوبرگها و ساختارهای جامعه را دربرمیگیرد به وجود خود ادامه دهد. در این منظومه، سوژههای انسانیِ انضمامی به صورت ناگزیر به حمالان ایدئولوژی تبدیل خواهند شد، اگرچه خود فکر میکنند که به طور مستقل از آن زیست میکنند. (7) در واقع ایدئولوژی به تعبیر آلتوسر چیزی است که «در ما» و «نسبت به ما» رخ میدهد در حالی که ضرورتاً آگاهی چندانی از آن وجود ندارد. ایدئولوژیها در واقع سعی در هزارهنگری و غایتبینی دارند و تلوس آنها چیزی در ورای دسترس است. همین سبب میشود که توان تشکیل مفهومی به نام نقد به اغما رود، چراکه در تضاد با نقد که کارویژهی آن بررسی نشانگان متنی برای ابهام ستیزی است قرار میگیرد و سعی در بالا نگه داشتن شعلهی ابهام برای باقی ماندن در مکان و زمان و هژمونی خوانشگری دارد. برای جلوگیری از شکست مفهومی و تکثر خوانش و جلوگیری از نقد منتقدان، سعی در برکشیدن، ساختن و برساختن طبقهای/ قشری به منظور ارایه و بازنماییِ خوانش مشروع خود به دیگران دارد. این خوانش مشروع سعی میکند به وسیلهی رسانهها، در نهادهای آموزشی، دینی، فرهنگی و قانونی و حتی در نهاد خانواده وارد شود و به سلطه خود ادامه دهد. در واقع ایدئولوژیها راه را برای نقد جدی و ساختاری/ ذاتی از طریق ایجاد حلقهی مشروعیت بخشی به خود و یا ایجاد فضای رعب و وحشت و مصونیتستیزی از منتقدان، در قبال بازگذاشتن دست «خودی»ها خواهد بست. ایدئولوژی با روح نقد در تضاد است، اگرچه حتی منتقدان هم با اتخاذ موضع به جهان ایدئولوژی وارد شده و در واقع داور بیطرف نباشند، لکن مونولگیسم ایدئولوژیها به ورود گفتمانها راه نخواهد داد. ایدئولوژی به دنبال تراشیدن بتی است که میخواهد از تبر نقد ابراهیمی بتی است که میخواهد از تبر نقد ابراهیمی در امان بماند. این دو با یکدیگر به سازش نخواهند رسید چرا که اساساً نقد نیازمند باور به این اعتقاد ساده است که فرا- روایتی- به تعبیر دریدایی/ لیوتاری- وجود ندارد؛ در نتیجه ادعای امر استعلایی مصون از نقد بیمعنی خواهد بود. در این کشاکش متن/ خوانش که به تکثر معرفت شناختی خواهد انجامید، ایدئولوژی به نوعی خود را به تیغ جراحان و به قیچی ناقدان برای چیدن پروبالهای تمامیتطلبانه خود خواهد سپرد. با ابزار نقد ایدئولوژیها جای خود را با گفتمان عوض خواهند کرد و به دیالوگ و تلاش برای ارایهی استدلال برتر خواهند پرداخت. امر استعلایی که به هالهی تقدس آمیخته شده است و از دسترس منتقدان و دگراندیشان دور مانده است و دیگری را در دایرهی بیگانه، غیریتبخشی کرده است، پس از سالها با تیغ نقد همچون دمل چرکینی سرباز میکند و تخم گفتمان و دیالکتیک را در خود خواهد کاشت. البته این به معنای این نیست که چیزی به نام نقد در ساختار و سازوکار نظامهای ایدئولوژیک و ایدئولوژیگرا وجود ندارد، بلکه سعی در آمورفیزه کردن نقد و چرخاندن پایههای آن به ناکجاآباد خود را دارند و در واقع نقد به جای کنش معناساز و اعتبارسنج به توصیفی خنثی برای عوامفریبی بدل خواهد شد. متن در اینجا قابلیت خوانش ندارد. متن خود سوژهای است که از خود سخن میگوید و در واقع به جای تبدیل شدن به ابژه، به سوژهی مقدس استعلایی راه خواهد یافت و نمیتواند به تکثیر برسد.به طور خلاصه، نقد درصدد به چال کشیدن هژمونی ایدئولوژیک متن است، سعی در شکستن المانها و نشانگان متنی برای کندوکاو درون و دیالوگ برقرارکردن با موجودی است (ایدئولوژی) که گوش بسته و دهان باز دارد. نقد در واقع در سازوکار بازتولید ایدئولوژی و رسوخ آن در کنه جامعه و حوزهی عمومی ایجاد اخلال میکند و به تعبیری سعی در فراهم کردن ابزار و پلی است برای گذار پسا- ایدئولوژیک که با تضعیف و کم رنگ شدن ایدئولوژی و یا ظهور آن در قامت یک گفتمان میتواند به دیالوگ درآید و در واقع فضا برای نقد، و آنچه فلسفه وجودی نقد یعنی باور به تکثر معرفت شناختی و شناخت شناختی است در حوزهی عمومی و سپهر سیاسی که امر سیاسی را در خود میپروراند به کنش انضمامی درآید. در پس این گذار ایدئولوژیک نقد بازهم بایستی به وظیفهی خود عمل کند، و آن، تزریق عقلانیت، اخلاق و تلاش در جهت کندوکاو در سازوکارهای پنهان قدرت پنهان شده در پس ایدئولوژیهاست تا بتواند به رشد تفهم و پرتوافکنی بر امر سیاسی در مواجهه با متن یاری رساند. اگرچه در ذات خود نقد نیز گونهای استبداد خوانش نهفته است و سعی در تولید ارزش دارد لکن، در فضای تکثرشناختی/ معرفتی باور به خطاکاری و پذیرفتن آن، احترام به دیگری غیر و شکستن خوانشهای تمامیتطلبانه راه را برای دیالوگ انتقادی و رسیدن به استدلالها و دالهای معنایی/ استدلالی قدرتمندتر با مدلولی زمینی، تقدسزدایی شده، عینی شده و قابل خوانش بازخواهد کرد.
پینوشتها:
1- دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی.
2- بارت، رولان، نقد چیست؟، ترجمه حمیدرضا ابک، کارنامه، سال اول، شماره 4، مقدمه صص. 22- 25.
3- Rivkin,julie, michael ryan, " literary theory: an anthology, blackwell anthologies, wiley, blackwell, 2004, pp. 100 -103.
4- منظور از امر سیاسی، به مفهوم موسع آن است که از متن می جوشد و می تواند دربرگیرنده ی تمامی کنش های سوژه های انسانی و دیالتیک متن- سوژه باشد. البته مقصود از متن نیز در معنای گسترده و فراگیر آن است که بستری برای تولید و باز تولید ایدئولوژی و بررسی نقادانه ی نشانگان متنی است.
5- Freeden, Michael "Ideology; A very short Introduction". oxford university press, 2003, pp. 23-30.
6- Ibid, 2003, pp. 30-36.
7- Ibid, 2003, pp. 36-41 and pp. 133-138.
همچنین نگاه کنید به
آلتوسر، لویی، ایدئولوژی و سازوبرگهای ایدئولوژیک دولت، ترجمهی روزبه صدرا، نشر چشمه، تهران، چاپ اول، پاییز 1387
ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه، شماره 86 و 87، مهر و آبان ماه 1394
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}