رابطه قرآن و سياست

نويسنده:سيد محمد ميرعماد

مقدمه:

جامعيت قرآن كريم از جمله ويژگيهاي قرآن است كه مورد قبول همگان است. در قرآن كريم از مباحث و موضوعات مختلفي بحث شده است كه نشان از گستردگي و عمق والاي معارف آن است. يكي از مباحثي كه در قرآن كريم به آن اهميت خاصي داده شده مباحث سياسي است.
مسأله مهم و اساسي ارتباط دين و سياست را مي‌‌توان در معارف قرآن كريم به وضوح دريافت. از آن طرف، در مباحث سياست با توجه به اتقان مباحث سياسي قرآن، استفاده‌هاي فراواني از قرآن مي‌شود. مباحثي مانند ضرورت تشكيل دولت و حكومت، روابط بين‌الملل، شورا و مشورت نظام سياسي و مفاهيم مختلف سياسي و... از ديدگاه قرآن كريم را در اين نوشتار به اختصار مورد بحث و بررسي قرار مي‌دهيم.

ضرورت تشكيل دولت:

از منظر قرآن كريم، دولت امري است كه در ذات ديانت نهفته است. حضرت آيت الله مكارم شيرازي مي‌فرمايند: بعثت انبياء براي اقامه قسط و عدل است (سوره حديد، آيه 25). دين براي گسستن زنجيره‌هاي اسارت انسان و تأمين آزادي بشر است. (سوره اعراف، 157). دين براي نجات مستضعفان از چنگال «ظالمان و ستمگران» و پايان دادن به دوره سلطه آنها است؛ بديهي است اين هدفهاي بزرگ بدون تشكيل حكومت امكان‌پذير نيست. و اگر دين از سياست جدا شود بازوي اجرائي خود را به كلي از دست مي‌دهد و اگر سياست از دين جدا گردد، مبدل به يك عنصر مخرّب در مسير منافع خودكامگي مي‌شود.[1] شهيد مطهري نيز مي‌فرمايد: «همبستگي دين و سياست را بايد به مردم تفهيم كرد. سيد جمال فكر جدايي دين از سياست را به كلي محكوم كرد كه اسلام دين سياست است. اسلام دين اجتماع است».[2]
يكي از آياتي كه مي‌توان براي تشكيل حكومت و دولت به آن استناد كرد آيه 25 سوره ص مي‌باشد. در اين آيه از قول حضرت سليمان چنين آمده است: «وهَبْ لي مُلْكاً» يعني خدايا حكومتي به من عطا كن. يكي از نويسندگان بعد از بيان داستان حضرت سليمان، ذيل آيه سوره «ص» يكي از نكاتي كه ذكر مي‌كنند اين است كه داشتن يك حكومت نيرومند با امكانات مادي فراوان و اقتصاد گسترده و تمدن درخشان هرگز منافاتي با مقامات معنوي و ارزشهاي الهي ندارد و اين نكته در لابلاي داستان حضرت سليمان عينيت يافته است.[3]
علامه طباطبايي (ره) نيز در ذيل آيه 26 سوره آل عمران « قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ...»؛ بگو (اي پيامبر): خدايا تو داراي پادشاهي هستي، هر كه را خواهي ملك و سلطنت بخشي و از هر كه بخواهي مي‌گيري. چنين مي‌فرمايد:
«مُلك» به ضم ميم، كه عبارت از سلطنت بر افراد باشد از اعتبارات ضروريه‌اي است كه انسان از آن بي‌نياز نيست. قرآن شريف اين مطلب را به نحو تام و كامل در ذيل داستان «طالوت» شرح داده است.[4] در آيه 251 بقره كه بعد از داستان طالوت آمده است چنين آمده است: « وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» و اگر خدا برخي از مردم را به وسيله برخي دفع نمي‌كرد، زمين تباه شده بود. در ذيل اين آيه نيز علامه طباطبايي مي‌فرمايد: نوع بشر بدون اجتماع و همكاري به سعادت كامل خود نمي‌رسد. در حقيقت معناي دفع و غلبه يك معناي عامي است كه در همة شئون اجتماعي انساني سريان دارد و حقيقتش عبارت است از اينكه: شخص، ديگري را به هر كيفيتي كه ممكن باشد وادار نمايد كه موافق اراده او كار كند. و بايد دانست كه فطري بودن غلبه و دفع يك اصل عمومي در همه افراد است خواه در حقوق مشروع كه با عدالت مقرون مي‌باشد و خواه در غير آنها.[5]
در نتيجه، قرآن مجيد تشكيل حكومت را امري ضروري مي‌داند و انديشه سياسي خويش را در عالي‌ترين شكل ممكن مطرح نموده است، يعني در نهايت، جهانداري صالحان و دولت كريمه اسلامي را، دولت آرماني و نهايي اسلامي مي‌داند.[6]

قرآن و روابط بين الملل

از برخي از آيات قرآن كريم استفاده مي‌شود كه اگر جامعه و دولت اسلامي با دولت خارجي اگر چه دار الكفر باشد قرارداد بين المللي منعقد كند و آن را امضاء نمايد، بايد به اين قرارداد پايبند باشد و نقض عهد ننمايد؛ البته تا زماني كه آنها عهد خودشان را نقض نكرده‌اند. از جمله اين آيات، آيه 4 توبه مي‌باشد. در اين آيه آمده است: «برائت از مشركين شامل كساني كه با شما مسلمين پيمان بسته‌اند، نمي‌شود؛ زيرا عهدشان را نقض نكرده‌اند و به دشمنان شما هم كمك نكرده‌اند، با آنان تا پايان قراردادشان طبق تعهداتي كه سپرده‌ايد، عمل نماييد كه خداوند متقيان را دوست دارد.» بنابراين در موضوع سياست خارجه و روابط بين الملل، كشور اسلامي، نسبت به مردم و ساير كشورها مسئوليت و تعهد دارد. يعني اگر دولت اسلامي بر طبق صلاحديد خود و بدون تحميل و اجبار، ‌با دولتي ديگر يا اشخاص يا شركتهاي وابسته به كشورهاي خارجي قراردادي را به امضاء رسانيد بايد به عهد و پيمانش عمل كند.
حضرت آيت الله مكارم شيرازي، ‌ذيل آيات 8 و 9 سوره ممتحنه كه خداوند مي‌فرمايد: «خدا شما را از نيكي كردن و رعايت عدالت نسبت به كساني كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند، نهي نمي‌كند، چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد. تنها شما را از دوستي كساني نهي مي‌كند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانه‌هايتان بيرون راندند.» چنين مي‌گويد: از اين آيات يك اصل كلي و اساسي در چگونگي رابطه مسلمانان با غيرمسلمين استفاده مي‌شودو آن اين است كه مسلمانان موظفند در برابر همه گروه و جمعيت و هر كشوري كه موضع خصمانه با آنها داشته باشند و برضد اسلام و مسلمين قيام كنند، قطع رابطه كند. امّا اگر آنها در عين كافر بودن، نسبت به اسلام و مسلمين بي‌طرف بمانند و يا تمايل به اسلام داشته باشند، مسلمين مي‌توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند؛ البته در آن حد كه با برادران مسلمان دارند و نه در آن حد كه موجب نفوذ آنها در ميان مسلمانان گردد.[7]
نكته مهمي كه در روابط دولت اسلامي ما دولت‌هاي كافر بايد توجه داشت اين است كه اصل اوليه در روابط مزبور حفظ استقلال امت اسلامي و عدم سلطه كفار بر مسلمين است.[8] اين نكته از آيه 141 سوره نساء صراحتاً فهميده مي‌شود، ‌آنجا كه مي‌فرمايد: «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» و خداوند تا ابد اجازه نداده كه كافران كمترين تسلطي بر مؤمنان داشته باشد. در نتيجه مي‌بينيم در آيات متعددي از قبول ولايت كفار نهي مي‌كند و چنين مي‌فرمايد: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ»[9] اي كساني كه ايمان آورديد به جاي مؤمنان، كافران را وليّ خود قرار ندهيد. در تفسير راهنما ذيل اين آيه آمده است: چنانچه «وليّ» به معني سرپرست باشد جمله «لا تَتّخذوا» دلالت بر حرمت پذيرش كافران دارد و «من دون المؤمنين» حكايت از ضرورت تشكيل و پذيرش حكومتي بر پايه ايمان دارد.[10] آيه ديگري كه همچنين در اين رابطه وجود دارد، آيه 28 سوره آل عمران است. در اين آيه نيز آمده است: « لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ»؛ مؤمنين به هيچ بهانه‌اي نبايد كفار را ولي و سرپرست خود بگيرند. علامه طباطبايي (ره) ذيل اين آيه مي‌فرمايد: اگر ما كفار را اولياي خود بگيريم، خواه ناخواه با آنان امتزاج روحي پيدا كرده‌ايم، امتزاج روحي هم ما را مي‌كشاند به اينكه رام آنان شويم و از اخلاق و ساير شئون حياتي آنان متأثر گرديم.[11]
آنچه گفته شد در مورد رابطه با كفار بود، امّا در برابر ساير دولت‌هاي اسلامي، بايد مطابق آيه 92 سوره انبياء عمل كرد، زيرا در اين آيه آمده است: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً». مرحوم طبرسي مي‌فرمايد: يعني دين شما، دين واحد است.[12] پس اگر دين همه مسلمين، واحد است،‌و همه به سوي يك هدف مشترك حركت مي‌كنند و آن پرستش خداي يگانه است، نبايد از ارتباط با يكديگر اجتناب كنند.

قرآن كريم و شورا

قديمي‌ترين شيوه‌هاي مديريت و زندگي اجتماعي انسانها، نمودهايي از نظام شورايي به همراه دارد، حتي مستبدترين حكومت‌ها سعي بر آن داشته‌اند كه با استفاده از شورا، از يك سو مردم را قانع و وادار به سكوت نمايند و از سوي ديگر از حجم اشتباهات مبتني بر خودكامگي‌ها و خودمحوري‌ها بكاهند. در قرآن كريم نيز براي اداره دولت اسلامي شوراها پيش بيني شده است. به طوري كه شورا ستون فقرات نظام سياسي اسلام محسوب مي‌شود. از جمله آياتي كه براي اين موضوع مي‌توان به آن استناد كرد آيه 38 سوره شوري مي‌باشد كه مي‌فرمايد: « وَ أَمْرُهُمْ شُوري بَيْنَهُمْ» و امورشان در بينشان به مشورت صورت مي‌گيرد. حضرت آيت الله مكارم در ذيل اين آيه مي‌گويد: يك انسان هر قدر از نظر فكري نيرومند باشد، نسبت به مسائل مختلف تنها از يك يا چند بعد مي‌نگرد، امّا هنگامي كه مسائل در شوري مطرح گردد و عقلها و تجارب به كمك هم بشتابند، مسائل كاملاً پخته و كم‌عيب و نقص مي‌گردد.[13] آيه ديگر، آيه 159 آل عمران مي‌باشد. در اين آيه شريف آمده است: «و شاورهم في الامر» و دركارها با آنها مشورت كن.
حضرت آيت الله مكارم در ذيل اين آيه نيز مي‌فرمايد: گرچه كلمة «الأمر» مفهوم وسيعي دارد و همه كارها را شامل مي‌شود ولي مسلم است كه پيامبر هرگز در احكام الهي و قانونگذاري مشورت نمي‌كرد بلكه در آنها صرفاً تابع وحي بود.[14]

قرآن كريم و انديشه سياسي

قرآن كريم، مطابق آيه 89 سوره نحل بيانگر هر چيز مي‌باشد، كه از مباحث سياسي نيز بحث كرده است. و همانطور كه قبلا گفتيم دين اسلام در عرصه سياست نيز وارد شده است و ورود به سياست به اين معني است كه قرآن كريم داراي انديشه سياسي است. اين انديشه سياسي داراي دو بخش است، يكي «فلسفه سياسي اسلام» و ديگري «فقه سياسي اسلام» مي‌باشد.[15] يكي از مباحثي كه در فلسفه سياسي اسلام، مطرح است، ارتباط عميق فلسفه سياسي و اعتقادي مي‌باشد. اين مطلب از آيه 59 سوره نساء استفاده مي‌شود. در اين آيه آمده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»؛ اي اهل ايمان، خدا و رسول و فرمانداران از طرف خدا و رسول را اطاعت كنيد، اگر در امري كارتان به گفتگو و نزاع كشد به حكم خدا و رسول بازگرديد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد. در تفسير راهنما آمده است: چون اطاعت از خدا و رسول و اولوالامر يك مسأله سياسي است، مترتب بر ايمان مي‌باشد كه يك مسأله اعتقادي شده است، پس ميان مسائل سياسي و امور اعتقادي رابطه عميق وجود دارد.[16]
همچنين اين مطلب را از آيه 144 سوره نساء نيز استفاده مي‌شود كه حكومت بايد بر مبناي ايمان باشد.[17]
در پايان بايد گفت: زيربناي تمامي اصول، در انديشه‌هاي سياسي اسلام، عدالت است.[18] تا جايي كه واژه عدل و مشتقات آن 29 بار و واژه ظلم و مشتقات آن بيشتر از 290 بار در اين كتاب آسماني آمده است.
لازم به ذكر است كه در اين نوشتار به برخي از مباحث سياسي كه در قرآن كريم به آن پرداخته شده است، اشاره نموديم، گرچه تمامي مفاهيم و مسايل سياسي هر كدام به نوعي در قرآن كريم بيان شده و به آن پرداخته شده است كه در اين اختصار مجال پرداختن به آن نيست.
به اميد آن كه بتوانيم انديشه سياسي قرآن كريم را در همه زمينه‌ها و ابعاد مختلف در جوامع اسلامي پياده كنيم.

پی نوشت

[1] . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، (دار الكتب الاسلاميه، چ نوزدهم، 1379)، ج 19، ص 421.
[2] . مرتضي مطهري، بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، (انتشارات صدرا، چ دوازدهم، 1368)، ص 21؛ و مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، (انتشارات صدرا، چ چهارم، 1367)، ص 54.
[3] . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، (دار الكتب الاسلاميه، چ نوزدهم، 1379)، ج 19، ص 289.
[4] . علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه عبدالكريم نيري، (بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، چ پنجم، 1370)، ج 3، ص 273.
[5] . علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه محمد تقي مصباح، (بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، چ پنجم، 1370)، ج 2، ص 414.
[6] . انبياء، 104؛ نور، 54.
[7] . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، (دار الكتب الاسلاميه، چ هيجدهم، 1379)، ج 24، ص 33.
[8] . ابراهيم اميني، سياست خارجي حكومت اسلامي، (موسسه انتشارات اميركبير، چ دوم، 1367)، ص 119 ـ 133.
[9] . نساء، 144.
[10] . اكبر هاشمي رفسنجاني، تفسير راهنما، (مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چ دوم، 1379)، ج 4، ص 125.
[11] . علامه طباطبايي، تفسير الميزان، مترجم سيد محمدباقر موسوي، (دفتر انتشارات اسلامي، 1363)، ج 3، ص 236.
[12] . الطبرسي، مجمع البيان، (موسسه الاعلمي، چ اول، 1415 هـ)، ج 7، ص 111.
[13] . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، (دار الكتب الاسلاميه، چ دوازدهم، 1373)، ج 20، ص 462.
[14] . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، (دار الكتب الاسلاميه، چ بيستم، 1371)، ج 3، ص 143.
[15] . احمد واعظي، حكومت اسلامي، (سامير، چ اول، 1380)، ص 26.
[16] . اكبر هاشمي رفسنجاني، تفسير راهنما، (انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چ دوم، 1379)، ج 3، ص 435.
[17] . اكبر هاشمي رفسنجاني، تفسير راهنما، (انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چ دوم، 1379)، ج 4، ص 125.
[18] . بهرام اخوان كاظمي، عدالت در انديشه‌هاي سياسي اسلام، بوستان كتاب، چ اول، 1382، ص 51.

منبع:مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه