رابطه قرآن و سياست
مقدمه:
مسأله مهم و اساسي ارتباط دين و سياست را ميتوان در معارف قرآن كريم به وضوح دريافت. از آن طرف، در مباحث سياست با توجه به اتقان مباحث سياسي قرآن، استفادههاي فراواني از قرآن ميشود. مباحثي مانند ضرورت تشكيل دولت و حكومت، روابط بينالملل، شورا و مشورت نظام سياسي و مفاهيم مختلف سياسي و... از ديدگاه قرآن كريم را در اين نوشتار به اختصار مورد بحث و بررسي قرار ميدهيم.
ضرورت تشكيل دولت:
يكي از آياتي كه ميتوان براي تشكيل حكومت و دولت به آن استناد كرد آيه 25 سوره ص ميباشد. در اين آيه از قول حضرت سليمان چنين آمده است: «وهَبْ لي مُلْكاً» يعني خدايا حكومتي به من عطا كن. يكي از نويسندگان بعد از بيان داستان حضرت سليمان، ذيل آيه سوره «ص» يكي از نكاتي كه ذكر ميكنند اين است كه داشتن يك حكومت نيرومند با امكانات مادي فراوان و اقتصاد گسترده و تمدن درخشان هرگز منافاتي با مقامات معنوي و ارزشهاي الهي ندارد و اين نكته در لابلاي داستان حضرت سليمان عينيت يافته است.[3]
علامه طباطبايي (ره) نيز در ذيل آيه 26 سوره آل عمران « قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ...»؛ بگو (اي پيامبر): خدايا تو داراي پادشاهي هستي، هر كه را خواهي ملك و سلطنت بخشي و از هر كه بخواهي ميگيري. چنين ميفرمايد:
«مُلك» به ضم ميم، كه عبارت از سلطنت بر افراد باشد از اعتبارات ضروريهاي است كه انسان از آن بينياز نيست. قرآن شريف اين مطلب را به نحو تام و كامل در ذيل داستان «طالوت» شرح داده است.[4] در آيه 251 بقره كه بعد از داستان طالوت آمده است چنين آمده است: « وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» و اگر خدا برخي از مردم را به وسيله برخي دفع نميكرد، زمين تباه شده بود. در ذيل اين آيه نيز علامه طباطبايي ميفرمايد: نوع بشر بدون اجتماع و همكاري به سعادت كامل خود نميرسد. در حقيقت معناي دفع و غلبه يك معناي عامي است كه در همة شئون اجتماعي انساني سريان دارد و حقيقتش عبارت است از اينكه: شخص، ديگري را به هر كيفيتي كه ممكن باشد وادار نمايد كه موافق اراده او كار كند. و بايد دانست كه فطري بودن غلبه و دفع يك اصل عمومي در همه افراد است خواه در حقوق مشروع كه با عدالت مقرون ميباشد و خواه در غير آنها.[5]
در نتيجه، قرآن مجيد تشكيل حكومت را امري ضروري ميداند و انديشه سياسي خويش را در عاليترين شكل ممكن مطرح نموده است، يعني در نهايت، جهانداري صالحان و دولت كريمه اسلامي را، دولت آرماني و نهايي اسلامي ميداند.[6]
قرآن و روابط بين الملل
حضرت آيت الله مكارم شيرازي، ذيل آيات 8 و 9 سوره ممتحنه كه خداوند ميفرمايد: «خدا شما را از نيكي كردن و رعايت عدالت نسبت به كساني كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند، نهي نميكند، چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد. تنها شما را از دوستي كساني نهي ميكند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانههايتان بيرون راندند.» چنين ميگويد: از اين آيات يك اصل كلي و اساسي در چگونگي رابطه مسلمانان با غيرمسلمين استفاده ميشودو آن اين است كه مسلمانان موظفند در برابر همه گروه و جمعيت و هر كشوري كه موضع خصمانه با آنها داشته باشند و برضد اسلام و مسلمين قيام كنند، قطع رابطه كند. امّا اگر آنها در عين كافر بودن، نسبت به اسلام و مسلمين بيطرف بمانند و يا تمايل به اسلام داشته باشند، مسلمين ميتوانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند؛ البته در آن حد كه با برادران مسلمان دارند و نه در آن حد كه موجب نفوذ آنها در ميان مسلمانان گردد.[7]
نكته مهمي كه در روابط دولت اسلامي ما دولتهاي كافر بايد توجه داشت اين است كه اصل اوليه در روابط مزبور حفظ استقلال امت اسلامي و عدم سلطه كفار بر مسلمين است.[8] اين نكته از آيه 141 سوره نساء صراحتاً فهميده ميشود، آنجا كه ميفرمايد: «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» و خداوند تا ابد اجازه نداده كه كافران كمترين تسلطي بر مؤمنان داشته باشد. در نتيجه ميبينيم در آيات متعددي از قبول ولايت كفار نهي ميكند و چنين ميفرمايد: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ»[9] اي كساني كه ايمان آورديد به جاي مؤمنان، كافران را وليّ خود قرار ندهيد. در تفسير راهنما ذيل اين آيه آمده است: چنانچه «وليّ» به معني سرپرست باشد جمله «لا تَتّخذوا» دلالت بر حرمت پذيرش كافران دارد و «من دون المؤمنين» حكايت از ضرورت تشكيل و پذيرش حكومتي بر پايه ايمان دارد.[10] آيه ديگري كه همچنين در اين رابطه وجود دارد، آيه 28 سوره آل عمران است. در اين آيه نيز آمده است: « لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ»؛ مؤمنين به هيچ بهانهاي نبايد كفار را ولي و سرپرست خود بگيرند. علامه طباطبايي (ره) ذيل اين آيه ميفرمايد: اگر ما كفار را اولياي خود بگيريم، خواه ناخواه با آنان امتزاج روحي پيدا كردهايم، امتزاج روحي هم ما را ميكشاند به اينكه رام آنان شويم و از اخلاق و ساير شئون حياتي آنان متأثر گرديم.[11]
آنچه گفته شد در مورد رابطه با كفار بود، امّا در برابر ساير دولتهاي اسلامي، بايد مطابق آيه 92 سوره انبياء عمل كرد، زيرا در اين آيه آمده است: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً». مرحوم طبرسي ميفرمايد: يعني دين شما، دين واحد است.[12] پس اگر دين همه مسلمين، واحد است،و همه به سوي يك هدف مشترك حركت ميكنند و آن پرستش خداي يگانه است، نبايد از ارتباط با يكديگر اجتناب كنند.
قرآن كريم و شورا
حضرت آيت الله مكارم در ذيل اين آيه نيز ميفرمايد: گرچه كلمة «الأمر» مفهوم وسيعي دارد و همه كارها را شامل ميشود ولي مسلم است كه پيامبر هرگز در احكام الهي و قانونگذاري مشورت نميكرد بلكه در آنها صرفاً تابع وحي بود.[14]
قرآن كريم و انديشه سياسي
همچنين اين مطلب را از آيه 144 سوره نساء نيز استفاده ميشود كه حكومت بايد بر مبناي ايمان باشد.[17]
در پايان بايد گفت: زيربناي تمامي اصول، در انديشههاي سياسي اسلام، عدالت است.[18] تا جايي كه واژه عدل و مشتقات آن 29 بار و واژه ظلم و مشتقات آن بيشتر از 290 بار در اين كتاب آسماني آمده است.
لازم به ذكر است كه در اين نوشتار به برخي از مباحث سياسي كه در قرآن كريم به آن پرداخته شده است، اشاره نموديم، گرچه تمامي مفاهيم و مسايل سياسي هر كدام به نوعي در قرآن كريم بيان شده و به آن پرداخته شده است كه در اين اختصار مجال پرداختن به آن نيست.
به اميد آن كه بتوانيم انديشه سياسي قرآن كريم را در همه زمينهها و ابعاد مختلف در جوامع اسلامي پياده كنيم.
پی نوشت
[1] . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، (دار الكتب الاسلاميه، چ نوزدهم، 1379)، ج 19، ص 421.
[2] . مرتضي مطهري، بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، (انتشارات صدرا، چ دوازدهم، 1368)، ص 21؛ و مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، (انتشارات صدرا، چ چهارم، 1367)، ص 54.
[3] . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، (دار الكتب الاسلاميه، چ نوزدهم، 1379)، ج 19، ص 289.
[4] . علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه عبدالكريم نيري، (بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، چ پنجم، 1370)، ج 3، ص 273.
[5] . علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه محمد تقي مصباح، (بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، چ پنجم، 1370)، ج 2، ص 414.
[6] . انبياء، 104؛ نور، 54.
[7] . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، (دار الكتب الاسلاميه، چ هيجدهم، 1379)، ج 24، ص 33.
[8] . ابراهيم اميني، سياست خارجي حكومت اسلامي، (موسسه انتشارات اميركبير، چ دوم، 1367)، ص 119 ـ 133.
[9] . نساء، 144.
[10] . اكبر هاشمي رفسنجاني، تفسير راهنما، (مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چ دوم، 1379)، ج 4، ص 125.
[11] . علامه طباطبايي، تفسير الميزان، مترجم سيد محمدباقر موسوي، (دفتر انتشارات اسلامي، 1363)، ج 3، ص 236.
[12] . الطبرسي، مجمع البيان، (موسسه الاعلمي، چ اول، 1415 هـ)، ج 7، ص 111.
[13] . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، (دار الكتب الاسلاميه، چ دوازدهم، 1373)، ج 20، ص 462.
[14] . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، (دار الكتب الاسلاميه، چ بيستم، 1371)، ج 3، ص 143.
[15] . احمد واعظي، حكومت اسلامي، (سامير، چ اول، 1380)، ص 26.
[16] . اكبر هاشمي رفسنجاني، تفسير راهنما، (انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چ دوم، 1379)، ج 3، ص 435.
[17] . اكبر هاشمي رفسنجاني، تفسير راهنما، (انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چ دوم، 1379)، ج 4، ص 125.
[18] . بهرام اخوان كاظمي، عدالت در انديشههاي سياسي اسلام، بوستان كتاب، چ اول، 1382، ص 51.