نویسنده: فاضل صالح سامرایی
برگردان: حمیدرضا میرحاجی



 

[نَبتَلِیهِ]

«نَبتَلِیهِ» یعنی او را می‌آزماییم و امتحان می‌کنیم. واژه «نَبتَلِیهِ» انتخاب شده و نه «نبلوه» تا بیانگر شدت و قوت آزمایش باشد؛ زیرا مبالغه و شدتی که در واژه «ابتلی» وجود دارد، در فعل «بلا» وجود ندارد. وزن «افتعل» در مقایسه با وزن «فعل» هم داراى مبالغه و فراوانی بیشتری است و هم شدت و قوت افزون تری را با خود به همراه دارد.
به فعل‌هایی مانند «اكتسب- کسب»، «اصطبر- صبر» و ... دقت کنیم تا این تفاوت ملموس تر و آشکارتر به نظر برسد. اگر به استعمال قرآنی واژه «ابتلی» هم توجه کنیم درمی یابیم که این تفاوت میان فعل‌های این دو باب، آشکار و واضح است. خداوند متعال بعد از جنگ، احد و مشکلات و سختی‌هایی که به مسلمانان رسیده می‌فرماید: وَلِیبْتَلِی اللَّهُ مَا فِی صُدُورِكُمْ وَلِیمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (1) و یا در واقعه احزاب مى فرماید: وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا هُنَالِكَ ابْتُلِی الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِیدًا (2) خداوند هم از فعل «یبلو» استفاده می‌کند و هم «یبتلی» و هر دو هم در معنای کلی با هم یکی هستند. بنابراین این سؤال پیش میآید که چرا در این سوره از فعل «نبتَلِیِه» استفاده کرد، اما در سوره «ملک» از فعل «یبلو»: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَكُمْ أَیكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ (3)
در پاسخ باید بگوییم که هر تعبیر مناسب همان جایگاهی است که در آن به کار رفته است. پیش از این گفتیم که «ابتلاء ء» از «بلاء» شدیدتر و سخت تر است و به همین علت همراه واژه «ابتلاء» مسائلی ذکر شده که با همین واژه تناسب دارد و با «بلاء» چیزهای دیگر ذکر شده که متناسب با همین واژه است و لذا مسائلی که در سورہ "ملک" آمده متناسب با آمدن واژه "بلا" می‌باشد. برای فهم بهتر مطالب به نکات ذیل توجه کنیم:
1. در سوره «ملک» آمده است: وَهُوَ العَزیزُ الغفورُ موضوع مغفرت و گذشت با چشم پوشی و تخفیف همراه است، برخلاف آن چه که در سوره «انسان» آمده است.
2. در سوره انسان اموری ذکر شده که امکان مورد آزمایش قرار گرفتن در آن‌ها وجود دارد از قبیل چشم و گوش و نعمت هدایت یافتن به راه مستقیم. موقعی که موارد این چنینی زیاد شده، موضوع آزمایش و ابتلاءء هم افزون گشته. اما در سوره «ملک» این مسائل ذکر نشده و یا سبک تر و کمتر مطرح شده، از این رو فعل سبک تری هم برای این مضامین انتخاب شده است!
3. خداوند در سوره «ملک» چیزی از ابتلاء اعمال جز آن چه که در مورد کافران و کسانی که از پروردگارشان خشیت و خوف دارند گفته، ذکر نکرده است. وَلِلَّذِینَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (4) و در مورد مؤمنان می‌گوید: ِإنَّ الَّذِینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِیرٌ (5) اما چیزی در مورد اعمال این دو گروه ناگفته است. در حالی که در سوره انسان در مورد اعمال این دو گروه چیزهایی ذکر شده که در سوره «ملک» نیامده است. مثلاً در سوره انسان می‌خوانیم که مؤمنان به نذر خود وفا می‌کنند و از روزی که بدی و شرش فراگیر است، می‌ترسند و با آن که خود راغب و نیازمند غذا هستند، آن را به بینوا و یتیم و اسیر می‌خورانند. خداوند در این سوره از پیامبرش خواسته که بر حکم پروردگارش صبر و پایداری او از هیچ گنه کار و کافر و ناسپاسی اطاعت ننماید. همان گونه که از او خواسته شده پروردگارش را صبح و شام به یاد آورد و برای او سجده کند و شبی طولانی و دراز او را به پاکی بستاید. هم چنین در این سوره خداوند از نعمت‌هایی که به مؤمنان داده چیزهایی را مطرح می‌کند که در سوره «ملک» از آنها سخن نگفته است.
در مورد کافران هم مسأله این چنین است. در این سوره در مورد آنان می‌خوانیم که: یحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَیذَرُونَ وَرَاءَهُمْ یوْمًا ثَقِیلًا (6) در یایان سوره آمده است یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا (7) این‌ها اقتضای این را می‌کند که در این سوره فعل «ابتلاء» ذکر شود و در مورد این فعلی در این سوره با گستردگی و دامنه بیشتری صحبت شود برخلاف سوره ملک!
احتمال دارد «نیتلیه» دارای دو معنی باشد، معنی اول تعلیل و سببیت است، در این صورت معنای آیه این گونه می‌شود. او را آفریدیم تا مورد امتحان و آزمایشش قرار دهیم، مانند این که مثلاً بگوییم «جئت أتعلم منك» (آمدم تا از تو چیزی یاد بگیرم) و یا «جنت أشتری داراً» (آمدم تا خانه ای بخرم یعنی این جمله را استینافیه به حساب می‌آوریم و از لحاظ معنایی بیانگر علت وقوع فعل ماقبل است،
معنای دوم این است که «حال مقدر» از فاعل باشد و در این صورت معنی این گونه می‌شود. او را آفریدیم در حالی که او را می‌آزماییم، یعنی اراده کرده ایم که او را آزمایش کنیم. معنی حال مقدره آن است که حال در آینده اتفاق می‌افتد. (8)
همانند آیه شریفه وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیا مِنَ الصَّالِحِینَ (9) اسحاق در زمان بشارت، بیامبر بوده است و بعدها به این مقام رسیده است. ممکن است «نبتلیه» حال باشد برای ضمیر «ه» در «خلقناه» که در این صورت، معنی این چنین می‌شود: او را در حالی که مورد آزمایش شده بود، خلق کردیم.

در سوره «ملک» این فعل همراه لام تعلیل آمده است: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَكُمْ أَیكُمْ أَحْسَنُ عَمَلً (10)ا اما در سوره «انسان» این فعل همراه لام علت نیامده است دلیل این نیامدن آن است که معنای حال بودن و تعلیل را با همدیگر جمع کند.

اگر کسی بپرسد چرا در سوره «ملک» این کار انجام نگرفته تا دو معنای «حالیت» و «تعلیل» از آن به دست آید؟ جواب این است که تعبیری که در سوره «ملک» آمده نمی‌تواند دربرگیرنده این دو معنی باشد. خداوند در آنجا می‌فرماید: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَكُمْ أَیكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا خداوند در این جا علت آفرینش مرگ و زندگی را بیان کرده و نه علت آفرینش انسان را بنابراین درست نیست که گفته شود: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَكُمْ» هر تعبیری برای جایگاه خودش مناسب است!
گاهی «حال» برای بیان تعلیل هم به کار می‌‌رود، مثلاً اگر شما بگویید: «جئت طالباً للعلم» (آمدم در حالی که جویای علمم) در این جا معنای تعلیل یعنی «به منظور جستجوی علم» از عبارت دریافت می‌شود و یا «عبدت الله طامعاً فی جنته» (خدا را عبادت نمودم در حالی که به بهشتش چشم دوخته بودم) که می‌توان معنای «به علت طمع به بهشتش خدا را عبادت کردم» را از جمله استنباط کرد. و یا در جمله «فعلت ذلک مبتغیاً رضوان الله» (آن را انجام دادم در حالی که رضایت خداوند را می‌خواستم) می‌توان معنای «برای بدست آوردن رضایت خداوند» را از عبارت، استنباط نمود.
با توجه به آنچه گفته شد ممکن است جمله «نبتلیه» جمله استینافیه باشد که در آغاز آمده و بیانگر علت مسأله است و یا آن که بگوییم جمله حالیه است اما بیانگر علت وقوع فعل ماقبل نیز هست. این جمله را می‌توانیم حال مقداره هم فرض کنیم که در این صورت، صاحب حال یا فاعل فعل یعنی ضمیر «نا» است که در این صورت معنای آیه این گونه می‌شود. در حالی که ما آزمایش کننده ایم و یا آن که صاحب حال را مفعول جمله یعنی «انسان» به حساب بیاوریم که معنای آیه این گونه می‌شود. در حالی که انسان مورد آزمایش و امتحان است. (11)
در التفسیر الکبیر می‌خوانیم: در جمله (نبتلیه) چند مسأله وجود دارد:
1. «نبتلیه» بیانگر علت است؛ یعنی تا او را بیازماییم. این جمله مانند این است که کسی بگوید: «جنتک أقصی حقک» (نزد تو آمده ام تا حقت را ادا کنم) یعنی «أقصی» به معنای تعلیل و بیانگر علت وقوع فعل قبلی (جنتک) است و یا در مثال: «أتیتک أستمنحک» (پیش تو آمدم تا از تو بخششی طلب کنم) فعل «أستمنک» بیانگر علت و سبب وقوع فعل قبلی (آتیتک) است. همین طور (نیتلیه) هم معنای تعلیل را می‌رساند؛ یعنی تا او را بیازماییم (12). همین مورد در آیه وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ (13) نیز صادق است. یعنی می‌توان «تستکثر» را تعلیله به حساب آوریم.
2. «نبتلیه» در محل حال واقع شده است؛ یعنی معنای آیه این گونه است: او را آفریدیم در حالی که آزمایش کننده و به ابتلاء اندازنده اوییم، به عبارت دیگر می‌خواهیم او را بیازماییم و قصد کرده ایم او را امتحان کنیم. (14)
در کتاب البحر محیط آمده است: «نبتلیه» یعنی با انجام تکالیف او را در دنیا می‌آزماییم، البته با در نظر گرفتن این که خداوند زمانی که انسان را از نطفه ای آفرید، در همان وقت او را با انجام تکالیف، مورد امتحان قرار نداد، بلکه مقصود آن است که در آن هنگام این هدف وجود داشته که انسان در دنیا در بوته آزمایش قرار گیرد. (15)
در تفسیر کشاف می‌خوانیم: «بنتلیه» جمله حالیه است، معنای آیه این گونه است: او را آفریدیم در حالی که او را مبتلا می‌کنیم و می‌آزماییم، از آن جا که زمان ابتلاء با زمان خلقت یکسان نیست واژه «مریدین» (در حالی که اراده کننده ایم) را در تقدیر می‌گیریم یعنی او را آفریدیم در حالی که قصد داریم او را بیازماییم این جمله همانند این مثال است که گفته می‌شود: مررت برجل معه صقر صائداً به غداً (به مردی برخورد کردم که بازی شکاری همراهش بود در حالی که می‌خواست فردا با آن شکار کند) به دلیل متفاوت بودن زمان «صائدا» که آینده است (غداً) و زمان عامل «صقر» (یعنی همان عامل و متعلق "مع" در "معه") که محذوف و از افعالی است که دلالت بر «وجود داشتن» می‌کند و زمانش هم با توجه به سیاق جمله گذشته است، لفظ «قاصد» (در حالی که قصد کرده بود) را در تقدیر می‌گیریم تا زمان «حال» با زمان صاحب حال (صقر) یکسان شود. در حالی که قصد کرده بود فردا با آن شکار کند. (16)

خداوند در این آیه هر آن چیزی را که می‌شود با آن کسی را مورد آزمایش قرار داد و یا ملزومات و متعلقات چیزی که بتوان کسی را با آن آزمایش کرد، مطرح کرده است از قبیل گوش و بینایی و عقل. خداوند می‌فرماید: فجَعَلناهُ سَمیعًا بَصیراً إنَّا هَدَیناهُ السَّبیلَ إمَّا شَاکِرا وَ إمَّا کَفُورا معنای هَدَینّاهُ السَّبیلَ این است که او را راهنمایی و ارشاد کردیم و آگاهش نمودیم و این مقتضای داشتن عقل است. خداوند در این آیه به موضوع اختیار هم اشاره می‌کند و می‌گوید: إمَّا شَاکِراً وَ إمَّا کَفُورًا آن گاه خمیر مایه و اساس آزمایش و ابتلاء را بیان می‌کند که همان «راه و روش خدایی» است آن جا که می‌گوید: إنَّا هَدَیناهُ السَّبیلَ.

مورد آزمایش قرار گرفتن این چیزهایی که ذکر شد، بدون وجود این مسیر و راه الهی، نمی‌توانست درست باشد. خداوند در دنباله آیه موضع مکلفین را درباره این آزمایش و یا ابتلاء بیان می‌کند و می‌گوید که مردم دو دسته‌اند یا «شاکر»ند و یا «کفور» و ناسپاس. در دنباله آیه سرانجام این ابتلاء و آزمایش را ذکر می‌کند و می‌گوید که یا بهشت است و یا آتش دوزخ، در این آیه هر چیزی که مرتبط با موضوع آزمایش و ابتلاء باشد و یا جزء ارکان و احوال آن به شمار آید، ذکر شده است. از سویی آزمایش کننده معین شده: «نبتلیه» که همان «الله» است. همچنین کسی که مورد ابتلاء واقع می‌شود، یعنی «انسان» هم معین شده، موضوع آزمایش نیز در این آیه مطرح شده: إنَّا هَدَیناهُ السَّبیلَ، همچنین موضع انسان در قبال این هدایت الهی و سرانجام او نیز معین گشته است.
در تفسیر الکبیر آمده است: (17) سپس بیان کرده که او به انسان چیزهایی را داده که امکان آزمایش شدن انسان با آن‌ها وجود دارد، یعنی گوش و بینی و فرموده: فَجَعَلناهُ سَمیعاً بَصِیرًا. گوش و بینایی کنایه از فهم و قدرت تشخیص است؛ همان گونه که خداوند از زبان ابراهیم (علیه السلام) حکایت می‌کند که لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یسْمَعُ وَلَا یبْصِرُ (18).

پی‌نوشت‌ها:

1. و تا خدا آنچه را که در سینه‌های شماست، بیازماید و آنچه که در دل‌های شماست پاک کند و خداوند به آنچه در سینه‌هاست داناست. (آل عمران، 3: 154)
2. و آنگاه که دیدگان خیره شد و دل‌ها به گلوها رسید و به خدا گمانها بردید. در آن جا مؤمنان آزمون شدند و ساخت به لرزه درافتادند. (احزاب، 33: 10-11)
3. آن که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارتر است و اوست توانای بی همتا و آمرزنده. ( ملک، 67: 2)
4. برای کسانی که کافر شدند عذاب دوزخ است و بد بازگشتگاهی است. (ملک،67: 6)
5. همانا کسانی که از پروردگارشان در نهان می‌ترسند، آمرزش و مزد بزرگ دارند. (ملک، 67: 12)
6. اینان این (دنیای) شتابان و زودگذر را دوست می‌دارند و روزی گران (رستاخیز) را پشت سرشان می‌افکنند. (انسان، 76: 27)
7. هر که را خواهد در مهر و بخشایش خویش درآورد و برای ستمکاران عذابی دردناک آماده ساخته است. (انسان، 76: 31)
8. «حال» نیازمند «صاحب حالی» است که در این جا گفته شده یا ضمیر فاعلی «نا» است در «خلقنا» و یا ضمیر مفعولی «ه» در «خلقناه» که در هر یک از دو حالت، معنای جداگانه ای به دست می‌آید. مسأله دوم این است که اصل در حال یکسان بودن زمان عامل حال و خود حال است. اما گاهی در ظاهر این یکسانی وجود ندارد. اگر «نبتلیه» را حال فرض کنیم، زمان آن آینده است اما زمان عامل (خلقنا) گذشته، این نوع حال «مقدره» نام گرفته است. در این حالت کلمه ای در تقدیر گرفته می‌شود: خلقناه مقدرین ابتلاء ه= او را آفریدیم در حالی که در همان زمان خلقت مقدر کردیم او را بیازماییم.
9. و او را به اسحاق، پیامبری از نیکان و شایستگان مژده دادیم. ( صافات، 37: 112)
10. آن که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارتر است.
11. فتح القدیر ج 5 ص 335 .
12. ظاهر جمله بیانگر حال بودن است اما همان طور که پیش از این نیز گفته شد می‌توانیم از این جمله معنای تعلیل نیز دریافت کنیم.
13. و چیزی به کسی ماده (منت نگذار) تا که بیشتر باستانی. (مدثر، 74: 6)
14. التفسیر الکبیر ج 30 ص 237.
15. البحر المحیط ج 8 ص 394.
16. الکشاف ج 3 ص 295.
17. التفسیر الکبیر ج30 ص 237.
18. چرا چیزی را که نمی‌شنود و نمی‌بیند عبادت می‌کنی؟! (مریم، 19: 42)

منبع مقاله :
سامرایی، فاضل صالح؛ (1392)، درآمدی بر تفسیر بیانی قرآن کریم، مترجم: حمیدرضا میرحاجی، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول