معرفی کتاب(3)

پیش‏گفتار

آگاهی از معارف ناب ائمه‏ی معصومین علیهم السلام تنها با دست‏یابی به روایت‏های صحیح و معتبر امكان‏پذیر است كه آن نیز به شناسایی منابع معتبر و موثق بستگی دارد . از این رو، شایسته است، پیش از پرداختن به مباحث مهدویت و بررسی حدیث‏های موجود در این باره، منابع موجود در این زمینه را بشناسیم در نخستین گام، به كتاب غیبت نعمانی می‏پردازیم; زیرا یكی از منابع كهن و بسیار معتبر در زمینه‏ی مهدویت و امام زمان (عج) است .
در آغاز این بحث، درباره‏ی شخصیت نگارنده‏ی كتاب، سخن می‏گوییم . سپس انگیزه‏ی وی از نگارش كتاب و سرفصلهای آن را می‏آوریم . در ادامه، ثقه بودن سه تن از مشایخ وی را از نظر علم رجال بررسی می‏كنیم .
در پایان نیز به بررسی شخصیت رشته پیوند ما با كتاب; یعنی «ابوالحسین محمد بن علی شجاعی‏» و دلایل معتبر بودن كتاب و صحت انتساب آن به نعمانی می‏پردازیم .

1- شخصیت نگارنده

نام ایشان، محمد بن ابراهیم بن جعفر الكاتب معروف به ابن ابی زینب (2) است . در علم رجال، چند نفر به «كاتب‏» شهرت یافته‏اند، كه وی، یكی از آنهاست . او، كاتب محدث بزرگ; شیخ كلینی بوده و بخش بسیاری از كافی را نوشته است . وی اهل منطقه‏ی نعمانیه‏ی عراق بین واسط و بغداد و عراقی اصل بود و در سال 360 ه . ق . درگذشت .
نجاشی درباره‏ی او می‏نویسد: شیخ من اصحابنا، عظیم القدر، شریف المنزله، صحیح العقیده (3) یعنی هیچ انحرافی در عقیده‏اش نیست و شیعه‏ی دوازده‏امامی است . آقابزرگ طهرانی در كتاب الذریعة (4) ، پس از ستودن نعمانی می‏نگارد: كتاب الغیبه للحجة، للشیخ ابی عبدلله الكاتب النعمانی المعروف بابن زینب تلمیذ ثقة‏الاسلام «الكلینی‏» یظهر من بعض المواضع ان الكتاب كان موسوما «او معروفا» ب «ملاء العیبة فی طول الغیبة‏» . از گفته‏ی آقابزرگ طهرانی چنین بر می‏آید نعمانی دست‏پرورده‏ی كلینی است و شهرت كتاب به نام غیبت و نیز وضعش تعینی است نه تعیینی; زیرا نام تعیینی آن «ملاء العیبة فی طول الغیبة‏» است . نعمانی، نگاشته‏های دیگری نیز مانند «الفرائض الرد علی الاسماعیلیه، التفسیر و التسلی‏» دارد كه همه آن‏ها جز همین كتاب غیبت از بین رفته‏اند . علامه حر عاملی می‏گوید كه بخشی از تفسیر نعمانی را دیده است . شاید بخش مورد نظر حر عاملی، همان روایت‏هایی است كه از امام صادق (ع) نقل كرده و مقدمه‏ی تفسیر خویش را به نام «محكم و متشابه‏» قرار داده است . البته باید دانست كه برخی از نویسندگان، «تفسیر محكم و متشابه‏» را به سید مرتضی نسبت می‏دهند .
نعمانی برای دست‏یابی به منابع ناب حدیث، سفرهای فراوانی به مناطق گوناگون داشته است . وی به شیراز، بغداد، اردن و حلب و سفر كرده است . سفر او به حلب، سفر پرباری بود; زیرا در آن‏جا توانست كتاب «غیبت‏» خود را منتشر كند .

2- دلیل نگارش

نگارنده گفته است كه با دیدن پراكندگی فكری شیعیان و شك كردن برخی از آنان در مساله‏ی غیبت امام زمان (عج) به گردآوری روایت‏های ائمه‏ی معصومین علیهم السلام درباره‏ی غیبت همت گماشته است . او با استناد به این سخن امام صادق، من دخل فی هذا الدین بالرجال اخرجه الرجال كما ادخلوه فیه و من دخل فیه بالكتاب و السنة، زالت الجبال قبل ان یزول ناآگاهی از روایت را دلیل مردم می‏داند . البته او اذعان دارد كه گردآوری همه‏ی سخنان ائمه‏ی معصومین علیهم السلام درباره‏ی غیبت‏به مجموعه‏ای فراتر از این كتاب نیاز دارد .

3- محتویات كتاب

این كتاب از 26 باب به شرح زیر تشكیل شده است:
1) در نگه‏داری سر آل محمد علیهم السلام از نااهلش . 2) اخبار اعتصام به حبل الله . 3) بحث امامت . 4) ائمه‏ی اثنا عشر از قرآن و تورات و انجیل و روایاتی كه از طریق سنی و شیعه رسیده است . 5) درباره‏ی كسانی كه مدعی امامت‏شوند و برداشتن علم قیام و امامت قبل از قیام قائم . 6) احادیثی حول امامت از طریق عامه . 7) كسی كه درباره ائمه شك كند . 8) لزوم حجت در زمین . 9) چنان‏چه دو تن روی زمین باشند، یكی امام است . 10) آنچه درباره‏ی غیبت از جمیع ائمه رسیده است . 11) تحمل مشقات و انتظار فرج . 12) سختی‏ها و ناملایمات شیعه در غیبت . 13) صفات و سیرت حضرت . 14) علایم پیش از ظهور . 15) اوضاع نابسامان جامعه قبل از ظهور . 16) نهی از تعیین وقت‏برای ظهور . 17) سختی‏ها و مشكلات حضرت از جانب جهال هنگام قیام . 18) خروج سفیانی . 19) پرچم صاحب، پرچم رسول خداست . 20) جیش الغیب . 21) وضع شیعه هنگام خروج قائم . 22) دعوت جدید . 23) سن حضرت هنگام امامت و زمان امامتش . 24) روایاتی درباره اسماعیل پسر امام صادق علیه السلام . 25) هركس، امام خود را شناخت، تقدیم و تاخر امر ظهور، زیانی به او نخواهد داشت . 26) مدت حكومت قائم پس از قیام .

4- مشایخ نعمانی:

نعمانی در این كتاب، از هفده تن از مشایخ خود، نقل كرده است . آنان عبارتند از: ابن عقدة، ابن هوذة، ابوعلی كوفی، باوری، ارزنی، عبدالعزیز موصلی، ابوالحارث طبرانی، عبدالواحد موصلی، بندنیجی، علی ابن الحسین، (5) ابن جمهور قمی، حمیری، محمد بن عبدالله طبرانی، (6) ابن علان دهنی، اسكافی، (7) كلینی و موسی بن محمد قمی .
از میان هفده نفر به جز چند تن مانند كلینی و ابن عقدة، دیگران برای ما ناشناخته هستند . چون پرداختن به پیشینه‏ی هر یك از این هفده نفر و جایگاه آنان در كتاب‏های رجالی شیعه و سنی در این مجال اندك ممكن نیست، تنها به چند تن از آنان اشاره خواهیم كرد .
نكته
به فرض، اگر توثیقی برای این هفده نفر، یافت نشود، آیا اصلی وجود دارد كه براساس آن، مشایخ ثقات را ثقه بدانیم؟ یعنی اكنون كه در ثقه بودن نعمانی، بحثی نیست، پس افرادی نیز كه وی از آن‏ها حدیث، نقل كرده است‏باید ثقه باشند . در پاسخ باید گفت چنین اصلی وجود ندارد . به عبارت دیگر، شیخوخة و مشایخ اجازه ثقات بودن، دلیلی بر ثقه بودن نیست و به وسیله‏ی وثاقت مستجیز، نمی‏توانیم وثاقت مجیز را احراز كنیم . البته به نظر مامقانی، دلیل بر حسن بودن آن مشخص می‏شود . با این حال، به نظر برخی از معاصران، فراوانی روایت ثقه از شخصی، دلیل وثاقت آن شخص است . برای مثال، كلینی از سهل بن زیاد، روایت‏های بسیاری نقل می‏كند برخی تا دو هزار مورد گفته‏اند و ممكن نیست كه كلینی در دو هزار مورد، از فردی ضعیف، حدیث نقل كند .
اكنون اگر نتوانسته باشیم توثیقی برای آنان بیابیم، می‏توانیم این اصل را با این هفده نفر، هم‏آهنگ سازیم .
نخستین فرد مورد بحث از شمار مشایخ نعمانی، «احمد بن نصر بن هوذة ابوسلیمان باهلی‏» است كه ایشان را احمد بن نصر و یا ابن نصیر نامیده‏اند . آیت‏الله خویی‏قدس سره می‏گوید: «احمد بن نصره همان احمد بن هوذة است .» (8) این نكته برای ما سودمند است، زیرا ممكن است «احمد بن نصر» توثیق نداشته باشد، ولی «احمد بن هوذة‏» توثیق شده باشد، كه در این صورت مشكل ما حل خواهد شد .
آیت‏الله خویی قدس سره در ادامه می‏گوید: «نام برده، 87 مورد در سند احادیث واقع شده است‏» ، اما از وثاقتش هیچ سخنی نمی‏گوید .
مامقانی نیز درباره‏ی او از شیخ نقل می‏كند كه وی در سال 331 ه . ق . از تلعكبری حدیث نقل كرده و تلعبكری، شیخ اجازه‏ی اوست و در 8 ذی الحجة 332 ه . ق . نزدیك پل نهروان درگذشته و نام او در كتاب رجال شیخ طوسی نیز آمده است . روش رجال شیخ، این گونه است كه نام همه‏ی اصحاب و معاصران ائمه معصومین علیهم السلام را به ترتیب معاصر بودن بیان می‏كند، ولی هیچ تضمینی نمی‏دهد كه اینان ثقه‏اند یا نه . مامقانی می‏گوید: «من بیشتر از این، چیزی نیافتم، ولی از همین مطلب بر می‏آید كه ایشان از امامیه است; زیرا شیخ طوسی در رجال خویش، نام ایشان را آورده، ولی از مذهبش، سخنی نرانده است، اگر انحرافی داشت - برای نمونه، اگر زیدی بود - شیخ می‏گفت كه مشكل دارد . مطلب دیگر این‏كه این شخص، شیخ اجازه‏ی شماری از موثقان است و این سبب حسن بودن وی می‏شود .» (9)
همان‏گونه كه می‏دانید روایت‏حسنه، روایتی است كه راوی آن امامی است، ولی توثیق نشده است . برای مثال می‏گویند «حسنه‏ی علی بن ابراهیم عن ابیه‏» ; یعنی این روایت از ابراهیم بن هاشم است . چون پدر، امامی بوده و توثیقی ندارد، می‏گویند روایت‏حسنه است، البته باید گفت كه بعضی افراد، فراتر از توقثیق هستند و اگر توثیق نشده‏اند، به دلیل بزرگی مقامشان بوده است مانند: حضرت زینب علیها السلام، حضرت عباس علیه السلام، حضرت معصومه علیها السلام، حضرت عبدالعظیم علیه السلام . (10) استادمان، آیت‏الله اشتهاردی نقل می‏كردند كه آیت‏الله سید احمد خوانساری در درس خود فرموده بودند: «اگر بعضی‏ها توثیق نشده‏اند، برای این نیست كه مجهول الحالند، بلكه اجل از توثیقند و ابراهیم بن هاشم از این قبیل است‏» مرحوم میرداماد در «الرواشح‏» (راشحه‏ی 33) درباره‏ی شیخ اجازه چند حالت اجازه را نقل می‏كنند كه ما به دو صورت آن اشاره می‏كنیم . برای مثال، یك وقت این آقای زید كه به من اجازه‏ی روایت داده، اجازه روایت كتاب خودش را داده است . در این صورت، نقل شخصی حتی مثل نعمانی از اوسبب وثاقتش نمی‏شود و باید وثاقت او برای ما محرز شود . ولی گاهی این شخص، اجازه‏ی روایت از كتاب معروفی مانند كافی را می‏دهد . در این صورت، وثاقتش لازم نیست; یعنی اگر ثقه هم نباشد، ما می‏توانیم از او روایت نقل كنیم . این در سلسله قرار گرفتن، برای تشریفات است . و كاری است كه مرحوم نمازی در «مستدركات رجال الحدیث‏» به آن پرداخته است . . ایشان، همه‏ی افرادی را كه در سلسله‏ی احادیث‏بوده و دیگران نیاورده‏اند، گردآوری كرده است . اگر هم دیگران بیان كرده‏اند، ایشان مطالب بیشتری درباره‏ی آن شخص بیان می‏كند . كسانی را كه دیگران از «ممن لم یرو عنهم‏» شمرده‏اند، ایشان با دلیل جزء «ممن روی عنهم‏» می‏آورد یا این‏كه معاصر بودن آن را ثابت می‏كند . بنابراین، اگر بخواهیم درباره‏ی راویان تحقیق كنیم، پیش از این‏كه خود را به زحمت اندازیم و كتاب‏های متعددی را ببینیم، ابتدا باید این كتاب را ببینیم . در بیشتر موارد اگر گفته شده است: «لم یذكره‏» یعنی این‏كه دیگر به خودتان زحمت ندهید; زیرا در كتاب‏های دیگر، درباره‏ی ایشان، چیزی نیامده است .
نام وی «احمد بن محمد بن یعقوب بن عمار ابوعلی كوفی‏» است . وی به قرینه نزدیك بودن سال وفاتش با نعمانی و رواج داشتن نسبت دادن نام شخص به جدش، ظاهرا همان احمد بن محمد بن عمار است (11) كه نامش در كتاب «الفهرست‏» شیخ طوسی نیز آمده و ثقه و جلیل القدر است . (12) نجاشی درباره‏ی ایشان می‏گوید: «شیخ من اصحابنا، ثقة جلیل، كثیر الحدیث الاصول، صنف كتب منها كتاب اخبار آل النبی و فضائله و توفی سنه مرحوم نمازی نیز می‏نویسد: «ثقة جلیل بالاتفاق‏» (14) وی كوفی است . بد یست‏بدانید كه ابن عدی در «الكامل‏» می‏گوید: «هر جا من گفتم فلانی كوفی است; یعنی ضعیف است .» این مساله به این دلیل بوده است كه بیشتر مردم كوفه، شیعه بوده‏اند، چه به معنای شیعه دوازده امامی و چه به معنای دوست‏دار علی بن ابی طالب علیه السلام به هرحال، این كار ضد ارزش شمرده می‏شده است . همین گونه یكی از معاصران به نام «محمد بن ابوزهو» در كتابش می‏نویسد كه دو چیز از نشانه‏های ساختگی بودن حدیث است: یكی این‏كه راوی آن، شیعه باشد . دوم این‏كه در فضیلت اهل بیت علیهم السلام باشد .
«احمد بن محمد بن سعید ابوالعباس كوفی‏» معروف به «ابن عقدة‏» از مشایخ مهم «نعمانی‏» است كه حدیث فراوانی از او نقل كرده است . درباره‏ی ایشان به كتاب‏های اهل سنت و شیعه، نظری خواهیم افكند .
خود «نعمانی‏» در مقدمه‏اش می‏گوید: «در وثاقت و اطلاع از حدیث وی، جای هیچ بحث و تاملی وجود ندارد .» (15) افرادی مانند آیت‏الله خویی‏قدس سره در موضوعات توثیق یك نفر را كافی می‏دانند، مگر این‏كه معارض داشته باشد، چنان‏كه خواهیم دید، ایشان هیچ معارضی ندارد . پس اگر ایشان، توثیق دیگری جز همین توثیق نعمانی را نداشته باشد، برای ما كفایت می‏كند . با این حال خواهید دید كه افزون بر توثیق‏های وارده، تعریف و تمجید فراوانی نیز از ایشان شده است . البته منظور از نبود معارض، اهل سنت نیستند; چون بیشتر كسانی را كه سنی‏ها ضعیف می‏كنند، به دلیل عقایدشان است . این مساله را جوزجانی بنیان نهاده است . وی در كتاب «احوال الرجال‏» هر كس را كه به علی بن علی طالب علیه السلام عنایتی دارد، منحرف می‏نامد، برای نمونه، «حریض بن عثمان‏» كسی است كه پس از نماز صبح و نماز مغرب، هفتاد مرتبه علی را لعن می‏كرد . یكی از همراهانش نقل می‏كند كه از مصر تا مكه با وی همراه بودم . سوار بر شتر نمی‏شد و پیاده نمی‏شد مگر این‏كه علی را لعن می‏كرد و من هفت‏سال پشت‏سر او نماز خواندم و این كارش ترك نشد . جوزجانی درباره‏ی چنین فردی می‏گوید: «ثقة الا انه كان یسب علی‏» . هم‏چنین درباره‏ی عمر سعد می‏گوید: «ثقة الا انه قتل الحسین‏» . قتل امام حسین و اهل بیت علیهم السلام برای آنان، هیچ اهمیتی ندارد . با این حال، هنگامی كه به بعضی صحابه می‏رسند، اگر كسی به آن‏ها حرفی بزند از اعتبار ساقط می‏شود . برای مثال ذهبی هنگامی كه به ابن‏عقده می‏رسد، ایشان را به عرش می‏برد، اما می‏گوید: «من از این شخص، روایت نقل نمی‏كنم; چون زمانی به مسجد براثا می‏رفت و در مذمت‏شیخین نقل حدیث می‏كرد» . بنگرید كه بعضی از صحابه، ملاك می‏شوند . او می‏گوید ابن عقدة، ثقة است; یعنی نه دروغ‏گوست و نه این‏كه دقت نظر ندارد، بلكه تنها مشكلش این است كه: «یذم الشیخین‏» . با این حال هنگامی كه به «حریض بن عثمان‏» می‏رسد، سه دفعه می‏گوید: «ثقة، ثقة، ثقة‏» .
با این‏كه «بشار اواد» در شمار افراد كج فهم و متعصبان درجه‏ی یك است، ولی در تعلیقه‏ای كه بر كتاب «سیر ذهبی‏» دارد، از جمله‏ی ذهبی، تعجب می‏كند و می‏گوید: «كیف یكون ثقة من كان یسب علی ابن ابی طالب‏» . همین ذهبی درباره‏ی شیخ طوسی نیز می‏گوید: «كان ذكیا و لیس بزكی‏» . معلوم نیست كه آیا ذهبی، فحش نامه می‏نویسد یا سیر اعلام النبلاء؟ هنگامی كه به شیخ مفید می‏رسد، می‏گوید: «رئیس الروافض‏» است و دویست كتاب دارد كه من - الحمد لله - هیچ‏كدام را ندیدم .
از این‏كه بگذریم در بررسی منابع شیعه، به نظر شیخ درباره‏ی ایشان می‏رسیم . شیخ طوسی درباره‏ی ابن عقدة می‏فرماید: جلیل القدر، عظیم المنزلة، له تصانیف و ذكر نامه‏ها فی الفهرست . (16) اما مشكلی دارد و آن، این‏كه «كان جارودیا» ، زیدی جارودی بوده است . «صنف لهم و ذكر اصولهم‏» ایشان همه‏ی كتاب‏هایی را كه بزرگان ما نوشته بودند، فهرست كرده و گردآورده است . در ادامه شیخ می‏فرماید كه از ابن عقدة، نقل شده است كه من، 120 هزار حدیث را با سندشان از حفظ هستم و 300هزار حدیث دیگر هم در دسترس دارم كه كه آن‏ها را نقل می‏كنم . . تعلبكری از ایشان نقل كرده است كه اجاز لنا ابن الصلت عنه بجمیع روایاته; یعنی هر چه روایت كرده است من به آن دسترسی دارم .
اكنون به نظر اهل سنت درباره‏ی ایشان می‏پردازیم . ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» می‏گوید: «ابوالعباس الكوفی الحافظ‏» . حافظ نزد اهل سنت، رتبه‏ای است و به كسی گفته می‏شود كه دست كم، متن و سند صد هزار حدیث را در حفظ دارد . (17) بعد می‏گوید: «احد الاعلام الحدیث، نادرة الزمان و صاحب التصانیف‏» . اما در آخر، نیشش را می‏زند: «علی ضعف فیه‏» وی در سال 249 ه . ق . به دنیا آمده است وی «طلب الحدیث‏سنة بضع و ستین و مئتین‏» . و در كوفه، بغداد و مكه، چنان حدیث از او نوشته شده است كه قابل شمارش و وصف نیست . نكته‏ی دیگر این‏كه ذهبی می‏گوید: جمع التراجم و الابواب و المشیخه و انتشر حدیثه و بعد صیته . همه جا سخن از ابن عقده و احادیث وی بود و صدا و آوای او به جاهای دوردست هم رسیده بود . سپس می‏گوید: و كتب عمن دب و درج من الكبار و الصغار و المجاهیل و جمع الغث الی السمین و الخذر الی الدر الثمین . یعنی در كتاب‏هایش، همه چیز هست . در هست‏سنگ ریزه هم هست، از آدم‏های ناشناس هم، حدیث نقل كرده است . بعد اسم چند نفر از اهل سنت را می‏آورد كه از وی، حدیث نقل كرده‏اند . یكی از آن‏ها طبرانی است - سلیمان بن احمد طبرانی صاحب معجم كبیر، معجم اوسط و معجم اصغر - وی دویست كتاب نوشته است . دیگری، ابن عدی، صاحب كتاب 8 جلدی «الكامل فی الضعفا» ، شاگرد ابن عقدة است . نفر سوم، ابن شاهین، صاحب كتاب «تاریخ اسماء السقاط‏» قدیم است . افراد بعدی، ابن جعابی و ابن القری، هستند كه همه، پای درس ابن عقدة می‏رفتند و از ایشان، حدیث می‏گرفتند .
نكته‏ی سومی كه ذهبی درباره‏ی ابن عقدة، بیان می‏كند، این است كه: از ابن عقدة احادیثی به من رسیده كه از سنخ صحیح اعلایی است . «وقع لی حدیثه بعلو» . سپس یكی از آن احادیث را می‏آورد كه سندش به «شعبی‏» می‏رسد; یعنی كسی كه دائم الخمر و معروف به قمارباز خمار بوده است و قسم می‏خورد كه علی بن ابی طالب علیه السلام رحلت كرده و قرآن را حفظ نبوده است وی، حدیثی را از ابن عقدة ذكر می‏كند، كه سندش به شعبی می‏رسد كه می‏گوید: من حدیث را از علی نقل می‏كنم كه فرمود: من نزد رسول الله بودم كه عمر و ابوبكر از جلوی ما عبور كردند . در این لحظه، پیامبر رو كرد به من و گفت: یا علی هذان سید اكهول اهل الجنة من الاولین و الاخرین الا النبیین و المرسلین . جالب است‏بدانید درباره‏ی همین حدیث، بحثی میان امام جواد علیه السلام و یحیی بن اكثم كوفی واقع شده است . یحیی در مجلسی، از امام پرسش‏هایی می‏كند . یكی از آن‏ها همین مساله است كه مگر پیامبر نفرموده است: عمر و ابوبكر سیدا كهول اهل الجنة؟ امام در پاسخ می‏فرماید: اصلا كسی پیر، وارد بهشت نمی‏شود و همه‏ی بهشتیان، جوان هستند . سپس امام می‏فرماید: این حدیث از ساخته‏های معاویه است كه آن را در مقابل حدیث الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة وضع كرده‏اند . سپس ذهبی، حدیث دیگری از ایشان نقل می‏كند كه سندش به سفیان می‏رسد . كه پیامبر فرمود: لا یجتمع حب علی و عثمان الا فی قلوب نبلاء الرجال . آن گاه آقای ذهبی می‏گوید: قد رمی ابن عقدة بالتشیع; می‏گویند ابن عقدة شیعه است، ولی این گونه نیست و این روایت‏هایی كه از او آوردیم نشان می‏دهد كه او غلوی ندارد . اما می‏افزاید: كسی كه به رتبه‏ی ابن عقدة برسد و در دل، نسبت‏به خلیفه و سابقین، كینه‏ای داشت‏باشد، یا معاند است‏یا زندیق . ذهبی در جایی دیگر می‏گوید: مردی از بنی هاشم نزد ابن عقدة بود كه بحث میان‏شان در گرفت . ابن عقده رو كرد و به او گفت: ساكت‏شو! من درباره‏ی فضایل خانواده‏ی شما 300 هزار حدیث از حفظ دارم . بنگرید یعنی چقدر؟ كتاب وسائیل الشیعه كه 30 جلد است، 35 هزار حدیث دارد . حال شما ببینید كه 300 هزار حدیث، چند جلد كتاب می‏شود .
ذهبی، سخنی نیز از حاكم نقل می‏كند، كسی كه كارشناس فن است . سمعت ابا علی الحافظ یقول: ما رایت احدا احفظ الحدیث الكوفیین من ابی العباس بن عقده . سپس گفته‏ی «دار قطنی‏» را می‏آورد، كه هم در رجال كتاب دارد و هم در سنن . وی می‏گوید: اهل كوفه معقتدند از زمان ابن مسعود تا زمان ابن عقدة، شخصیتی مانند ابن عقدة و حافظتر از وی نبوده است . ذهبی پس از نقل این دو سخن می‏گوید: «بله . در كوفه شاید این گونه بوده و حافظتر از وی نیامده باشد، اما این گونه نیست كه بگوییم در جاهای دیگر نیز نظیر نداشته است . و این سخن درست نیست; زیرا پس از ابن مسعود و علی، كسان دیگری بودند كه از ایشان بالاتر - در این‏جا نیز حاضر نیست علی را مقدم كند! - آن‏گاه افرادی را نام می‏برد مانند: علقمه، مسروق، عبیده، ثم ائمه حفاظ كابراهیم النخعی، منصور، الاعمش، مسعر، الثوری و سپس می‏افزاید: ثم هولاء یمتازون علیه بالاتقان و العدالة التامه و لكنه اوسع دائرا فی الحدیث منهم . در ستودن آنان نیز یك جانبه قضاوت نمی‏كند، بلكه می‏گوید: هم عدالت‏شان بیشتر است و هم اتقان‏شان . درباره‏ی فراوانی آگاهی وی از حدیث، شخصی به نام برقانی نقل می‏كند كه: ما چهار برادر بودیم و سال‏ها در دروس ابن عقدة شركت می‏كردیم و در كوفه كتاب‏ها و دفترها پر كرده بودیم . هنگامی كه خواستیم از نزد او برگردیم، به ما گفت: آیا آن چه از من شنیدید، برای شما كفایت می‏كند؟ ما گفتیم: بله . ما هر كدام، از شما صد هزار حدیث نقل كرده‏ایم . ابن عقدة گفت: این مقدار كم‏ترین احادیثی است كه من از یكی از استادانم فرا گرفته‏ام . به همین دلیل دار قطنی می‏گوید: یعلم ما عند الناس و لا یعلم الناس ما عنده . همه‏ی این‏ها درباره‏ی حافظه‏ی ابن عقدة بود . و درباره‏ی دقت نظر ایشان نیز ابن جعابی می‏گوید: ابن عقدة سه بار برای نقل حدیث‏به بغداد آمد . بار دوم كه آمد، به من گفت: برو احادیث ابن صاعد را بیاور تا ببینم . من نزد ابن صاعد رفتم . او نیز مسندی را كه درباره‏ی علی بن ابی طالب بود، به من داد و من هم آن را به ابن عقدة دادم . وی آن را مطالعه كرد و به من برگرداند . به او گفتم: نظرتان چیست؟ گفت: در آن، یك غلط وجود دارد . گفتم چیست؟ پاسخ داد: نمی‏گویم مگر این كه از بغداد خارج شوم . پس من منتظر شدم تا روز موعود فرا رسید . هنگامی كه از شهر دور شدیم، گفتم: اكنون به وعده‏ات، وفا كن . وی گفت: ابن صاعد، حدیثی را نقل كرده كه سندش این گونه است عن ابی سعید الاشج عن یحیی بن زكریا بن ابی زائده، حال آن‏كه ابی سعید اشج در شبی به دنیا آمد كه در آن شب، یحیی درگذشته است . پس این سند، اشتباه است . ابن جعابی می‏گوید: هنگامی كه به بغداد برگشتم و قضیه را به ابن صاعد گفتم، چنان خشمگین شد كه گفت: هر تكه از گوشت‏بدنش را به هر شاخه‏ای از این درخت آویزان می‏كنم . او مرا رسوا كرده است . با این حال هنگامی كه به دفترهایش مراجعه كرد، دید در سند روایت، اشتباه كرده است و سند صحیح این گونه بوده: عن شیخ غیر الاشج عن ابی زائدة . حال عنایت كنید كه چنین شخصی تنها 300 هزار حدیث درباره‏ی اهل بیت علیهم السلام از حفظ دارد و این گونه دقت نظر هم دارد، اما بعضی‏ها از ایشان، دل خوشی ندارند . برای مثال، عبدالله بن احمد بن حنبل می‏گوید: از زمانی كه ابن عقدة رشد كرد، احادیث كوفه فاسد شد . خود ذهبی هم می‏گوید: ایشان مشكلی ندارند جز این كه مسالب شیخین را می‏گوید و در مجموع، مشكل ایشان تشیع‏اش است .

5- ناقل كتاب نعمانی

كسی كه این كتاب را از نعمانی نقل كرده است، ابوالحسین محمد بن علی الشجاعی است . وی تنها رشته‏ی پیوند ما با كتاب غیبت نعمانی است . با این حال، ایشان در شمار معاریف نبوده و هیچ توثیقی درباره‏ی ایشان وارد نشده است . ما یك مجهول داریم و یك مهمل . مجهول آن است كه در كتب رجالی آمده اما نه مدح شده است و نه ذم . مهمل هم آن است كه اصلا نامش در كتاب رجالی، نیامده است . بنای نمازی در «المستدركات‏» این است كه بسیاری از این مهمل‏ها را گرد آورده و در این زمینه، بسیار زحمت كشیده است . پس براساس این تفسیر، شجاعی مجهول می‏شود; چون نامش در رجال آمده است . نجاشی می‏گوید: «من ابوالحسین را دیدم كه كتاب غیبت را برای نعمانی می‏خواند . تستری نیز همین سخن نجاشی را بی كم و كاست آورده است و چیز دیگری اضافه ندارد . (18) نمازی با صراحت می‏گوید: «هیچ ذكری از ایشان به میان نیامده است .» (19) در ادامه، سخن نجاشی را می‏آورد .
حال باید در این‏جا بحث كنیم كه اگر نتوانستیم این شخص را توثیق كنیم، آیا اصل كتاب نیز زیر سؤال خواهد رفت‏یا نه؟

راه حل

درباره‏ی اصل كتاب مشكل نداریم; زیرا نجاشی می‏گوید: شجاعی به فرزندش وصیت كرده بود كه كتاب را به من بدهند . اكنون این كتاب نزد من است . یعنی وی اقرار می‏كند كه كتاب نعمانی پیش او است . نجاشی نیز كسی است كه كارشناس فن است و شهادت او بر این‏كه این كتاب، همان كتاب نعمانی است، انتساب كتاب را به نعمانی، برای ما قطعی می‏كند . تستری نیز سخنی را نقل می‏كند كه شاید به وسیله‏ی آن، بسیاری از قضایا برای ما حل شود . ایشان می‏گویند: (20) ما اگر اصول مشهوره و مصنفات معروفه‏ی پیشینیان را داشتیم، می‏توانستیم به صحت‏بسیاری از روایت‏ها، حكم كنیم . توجه كنید . مگر كلینی و دیگران، روایت‏هایشان را از كجا آورده‏اند؟ این‏ها همه از اصول «اربعمائة‏» كه از اصول شیعه است، حدیث را بیان كرده‏اند . ایشان در ادامه می‏فرماید: پیشینیان درباره‏ی صحیح، یك اصطلاحی دارند و 2معاصران، اصطلاحی دیگر .
هنگامی كه پیشینیان می‏گویند روایت صحیح است، بدان معناست كه آن خبر معتبر است و اعتبار خبری دارد و كاری به مخبر آن ندارند . هر چند ممكن است اعتبار مخبری نیز داشته باشد . این گونه تقسیم‏بندی روایت‏ها از نظر سند به صحیح، موثق، حسن و ضعیف را علامه حلی انجام داده است . البته پیش از ایشان نیز این كارها سابقه داشته است، ولی به نام ایشان ثبت‏شد . بعد این تقسیم‏بندی‏ها گسترش پیدا كرد، به گونه‏ای كه مرحوم قمی در جلد دوم «قوانین‏» ، ظاهرا آن را به 45 صورت تقسیم می‏كند . صحیح در اصطلاح معاصران به معنانی اعتبار مخبری است . یعنی همه‏ی رجال سند، امامی عادل باشند . ایشان ادامه می‏دهد كه اكثر واسطه‏ها، مشایخ اجازه هستند . مانند امروز كه از بزرگان، اجازه‏ی روایت می‏گیرند . این اجازه‏ی روایت، تشریفاتی است و تنها برای پیوند سلسله‏ی سند است . ایشان می‏فرماید: كه فلانی به من اجازه داده است و خودش نیز از فلانی اجازه گرفته است تا می‏رسند به كتاب كافی . حال فرض كنید در سلسله، واسطه‏ی چهارم را نشناخته‏ایم . آیا این كار، كافی را از اعتبار می‏اندازد؟ در واقع، اگر مشایخ اجازه، مشكلی داشته باشند، به خود كتاب لطمه نمی‏خورد; چون بسیاری از این روایت‏ها، در مصنفات اصحاب ائمه و اصول آن‏ها گرفته شده است . با پذیرش این سخن، دیگر برای مشكلی به وجود نمی‏آید . به یقین، پیوند نعمانی به بعضی از مشایخی - به ویژه ابن عقدة - كه روایت‏های زیادی از وی نقل می‏كند، اعتبار زیادی به كتاب می‏دهد . پس از مجموع سخنان نجاشی و تستری به دست می‏آید كه هر چند شجاعی توثیق نشده است، اما در اعتبار و صحت انتساب كتاب به نعمانی، جای هیچ شك و شبهه‏ای وجود ندارد .

خلاصه

1- نعمانی، فردی ثقه، جلیل القدر و عظیم المنزلة و در شمار علما و فقهای بزرگوار شیعه‏ی دوازده امامی است .
2- دو تن از مشایخ وی كه از آن‏ها بسیار حدیث نقل كرده است، نزد علمای شیعه، ثقه و معتبر هستند و این خود، اعتبار بیشتری به كتاب می‏دهد .
3- در انتساب این كتاب به نعمانی، جای هیچ تردیدی نیست و كسی منكر آن نشده است . در مجموع، كتاب غیبت نعمانی یكی از دسته اول‏ترین و معتبرترین منابع ما در مباحث مهدویت‏به ویژه در مساله غیبت‏به شمار می‏رود .

پی نوشت ها:

1. نوشته‏ی حاضر، نخستین درس از سلسله درس‏های استاد شیخ نجم‏الدین طبسی با عنوان «منبع‏شناسی مهدویت‏» است كه در مركز تخصصی مهدویت وابسته به بنیاد حضرت مهدی موعود (عج) در قم برای گروهی از طلاب و دانش پژوهان ارایه شده و در نخستین جلسه، به كتاب غیبت نعمانی پرداخته شده است . در شماره‏های آینده منابع دیگر نیز به ترتیب آورده خواهد شد . ان‏شاءالله .
2. گاهی به ایشان «ابن زینب‏» نیز گفته‏اند .
3. قاموس رجال، تستری، جامعه المدرسین، قم، ج‏9، ص 442
4. الذریعة الی تصانیف الشیعه، آقابزرگ تهرانی، موسسه اسماعیلیان، قم، ج‏16، ص 79
5. پرسش این است كه آیا وی، همان صدوق است‏یا مسعودی؟ پژوهش‏گر این كتاب، آقای غفاری باور دارد كه وی صدوق است; زیرا این روایت‏ها در قم برای نعمانی نقل شده و مسعودی نیز به قم نیامده است .
6. وی با طبرانی معروف یعنی سلیمان بن احمد، صاحب كتاب معروف معجم صغیر اوسط و كبیر تفاوت دارد .
7. وی غیز ابوجعفر اسكافی معروف است كه ابتدا سنی بود و بعدها شیعه شد .
8. معجم رجال الحدیث، ابوالقاسم خویی، دارالزهرا، بیروت، ج 1، صص 348 و 360 .
9. تنقیح المقال، مامقانی، مطبعة المرتضویة، نجف، 1350، ج 1، ص 666; مستدركات علم الرجال، علی نمازی، حیدریان، تهران، ج 1، ص 498 .
10. البته ممكن است این بزرگواران دارای توثیق نیز باشند .
11. معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 294 .
12. الفهرست، شیخ طوسی، مكتبة المرتضویة، ص 29; رجال شیخ طوسی، ص 454 .
13. قاموس الرجال، ج 1، ص 626 .
14. مستدركات علم الرجال، ج 1، ص 462 .
15. المقدمة، نعمانی، ص 25 .
16. معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 276 .
17. رجال مقارن، نجم الدین طبسی، ص 7 .
18. قاموس الرجال، ج 9، ص 442 .
19. مستدركات علم الرجال، ج 7، ص 232 .
20. قاموس الرجال، ج 1، ص 60 .

منبع: فصلنامه انتظار