معرفی کتاب(3)
پیشگفتار
در آغاز این بحث، دربارهی شخصیت نگارندهی كتاب، سخن میگوییم . سپس انگیزهی وی از نگارش كتاب و سرفصلهای آن را میآوریم . در ادامه، ثقه بودن سه تن از مشایخ وی را از نظر علم رجال بررسی میكنیم .
در پایان نیز به بررسی شخصیت رشته پیوند ما با كتاب; یعنی «ابوالحسین محمد بن علی شجاعی» و دلایل معتبر بودن كتاب و صحت انتساب آن به نعمانی میپردازیم .
1- شخصیت نگارنده
نجاشی دربارهی او مینویسد: شیخ من اصحابنا، عظیم القدر، شریف المنزله، صحیح العقیده (3) یعنی هیچ انحرافی در عقیدهاش نیست و شیعهی دوازدهامامی است . آقابزرگ طهرانی در كتاب الذریعة (4) ، پس از ستودن نعمانی مینگارد: كتاب الغیبه للحجة، للشیخ ابی عبدلله الكاتب النعمانی المعروف بابن زینب تلمیذ ثقةالاسلام «الكلینی» یظهر من بعض المواضع ان الكتاب كان موسوما «او معروفا» ب «ملاء العیبة فی طول الغیبة» . از گفتهی آقابزرگ طهرانی چنین بر میآید نعمانی دستپروردهی كلینی است و شهرت كتاب به نام غیبت و نیز وضعش تعینی است نه تعیینی; زیرا نام تعیینی آن «ملاء العیبة فی طول الغیبة» است . نعمانی، نگاشتههای دیگری نیز مانند «الفرائض الرد علی الاسماعیلیه، التفسیر و التسلی» دارد كه همه آنها جز همین كتاب غیبت از بین رفتهاند . علامه حر عاملی میگوید كه بخشی از تفسیر نعمانی را دیده است . شاید بخش مورد نظر حر عاملی، همان روایتهایی است كه از امام صادق (ع) نقل كرده و مقدمهی تفسیر خویش را به نام «محكم و متشابه» قرار داده است . البته باید دانست كه برخی از نویسندگان، «تفسیر محكم و متشابه» را به سید مرتضی نسبت میدهند .
نعمانی برای دستیابی به منابع ناب حدیث، سفرهای فراوانی به مناطق گوناگون داشته است . وی به شیراز، بغداد، اردن و حلب و سفر كرده است . سفر او به حلب، سفر پرباری بود; زیرا در آنجا توانست كتاب «غیبت» خود را منتشر كند .
2- دلیل نگارش
3- محتویات كتاب
1) در نگهداری سر آل محمد علیهم السلام از نااهلش . 2) اخبار اعتصام به حبل الله . 3) بحث امامت . 4) ائمهی اثنا عشر از قرآن و تورات و انجیل و روایاتی كه از طریق سنی و شیعه رسیده است . 5) دربارهی كسانی كه مدعی امامتشوند و برداشتن علم قیام و امامت قبل از قیام قائم . 6) احادیثی حول امامت از طریق عامه . 7) كسی كه درباره ائمه شك كند . 8) لزوم حجت در زمین . 9) چنانچه دو تن روی زمین باشند، یكی امام است . 10) آنچه دربارهی غیبت از جمیع ائمه رسیده است . 11) تحمل مشقات و انتظار فرج . 12) سختیها و ناملایمات شیعه در غیبت . 13) صفات و سیرت حضرت . 14) علایم پیش از ظهور . 15) اوضاع نابسامان جامعه قبل از ظهور . 16) نهی از تعیین وقتبرای ظهور . 17) سختیها و مشكلات حضرت از جانب جهال هنگام قیام . 18) خروج سفیانی . 19) پرچم صاحب، پرچم رسول خداست . 20) جیش الغیب . 21) وضع شیعه هنگام خروج قائم . 22) دعوت جدید . 23) سن حضرت هنگام امامت و زمان امامتش . 24) روایاتی درباره اسماعیل پسر امام صادق علیه السلام . 25) هركس، امام خود را شناخت، تقدیم و تاخر امر ظهور، زیانی به او نخواهد داشت . 26) مدت حكومت قائم پس از قیام .
4- مشایخ نعمانی:
از میان هفده نفر به جز چند تن مانند كلینی و ابن عقدة، دیگران برای ما ناشناخته هستند . چون پرداختن به پیشینهی هر یك از این هفده نفر و جایگاه آنان در كتابهای رجالی شیعه و سنی در این مجال اندك ممكن نیست، تنها به چند تن از آنان اشاره خواهیم كرد .
نكته
به فرض، اگر توثیقی برای این هفده نفر، یافت نشود، آیا اصلی وجود دارد كه براساس آن، مشایخ ثقات را ثقه بدانیم؟ یعنی اكنون كه در ثقه بودن نعمانی، بحثی نیست، پس افرادی نیز كه وی از آنها حدیث، نقل كرده استباید ثقه باشند . در پاسخ باید گفت چنین اصلی وجود ندارد . به عبارت دیگر، شیخوخة و مشایخ اجازه ثقات بودن، دلیلی بر ثقه بودن نیست و به وسیلهی وثاقت مستجیز، نمیتوانیم وثاقت مجیز را احراز كنیم . البته به نظر مامقانی، دلیل بر حسن بودن آن مشخص میشود . با این حال، به نظر برخی از معاصران، فراوانی روایت ثقه از شخصی، دلیل وثاقت آن شخص است . برای مثال، كلینی از سهل بن زیاد، روایتهای بسیاری نقل میكند برخی تا دو هزار مورد گفتهاند و ممكن نیست كه كلینی در دو هزار مورد، از فردی ضعیف، حدیث نقل كند .
اكنون اگر نتوانسته باشیم توثیقی برای آنان بیابیم، میتوانیم این اصل را با این هفده نفر، همآهنگ سازیم .
1) ابن هوذة
نخستین فرد مورد بحث از شمار مشایخ نعمانی، «احمد بن نصر بن هوذة ابوسلیمان باهلی» است كه ایشان را احمد بن نصر و یا ابن نصیر نامیدهاند . آیتالله خوییقدس سره میگوید: «احمد بن نصره همان احمد بن هوذة است .» (8) این نكته برای ما سودمند است، زیرا ممكن است «احمد بن نصر» توثیق نداشته باشد، ولی «احمد بن هوذة» توثیق شده باشد، كه در این صورت مشكل ما حل خواهد شد .
آیتالله خویی قدس سره در ادامه میگوید: «نام برده، 87 مورد در سند احادیث واقع شده است» ، اما از وثاقتش هیچ سخنی نمیگوید .
مامقانی نیز دربارهی او از شیخ نقل میكند كه وی در سال 331 ه . ق . از تلعكبری حدیث نقل كرده و تلعبكری، شیخ اجازهی اوست و در 8 ذی الحجة 332 ه . ق . نزدیك پل نهروان درگذشته و نام او در كتاب رجال شیخ طوسی نیز آمده است . روش رجال شیخ، این گونه است كه نام همهی اصحاب و معاصران ائمه معصومین علیهم السلام را به ترتیب معاصر بودن بیان میكند، ولی هیچ تضمینی نمیدهد كه اینان ثقهاند یا نه . مامقانی میگوید: «من بیشتر از این، چیزی نیافتم، ولی از همین مطلب بر میآید كه ایشان از امامیه است; زیرا شیخ طوسی در رجال خویش، نام ایشان را آورده، ولی از مذهبش، سخنی نرانده است، اگر انحرافی داشت - برای نمونه، اگر زیدی بود - شیخ میگفت كه مشكل دارد . مطلب دیگر اینكه این شخص، شیخ اجازهی شماری از موثقان است و این سبب حسن بودن وی میشود .» (9)
همانگونه كه میدانید روایتحسنه، روایتی است كه راوی آن امامی است، ولی توثیق نشده است . برای مثال میگویند «حسنهی علی بن ابراهیم عن ابیه» ; یعنی این روایت از ابراهیم بن هاشم است . چون پدر، امامی بوده و توثیقی ندارد، میگویند روایتحسنه است، البته باید گفت كه بعضی افراد، فراتر از توقثیق هستند و اگر توثیق نشدهاند، به دلیل بزرگی مقامشان بوده است مانند: حضرت زینب علیها السلام، حضرت عباس علیه السلام، حضرت معصومه علیها السلام، حضرت عبدالعظیم علیه السلام . (10) استادمان، آیتالله اشتهاردی نقل میكردند كه آیتالله سید احمد خوانساری در درس خود فرموده بودند: «اگر بعضیها توثیق نشدهاند، برای این نیست كه مجهول الحالند، بلكه اجل از توثیقند و ابراهیم بن هاشم از این قبیل است» مرحوم میرداماد در «الرواشح» (راشحهی 33) دربارهی شیخ اجازه چند حالت اجازه را نقل میكنند كه ما به دو صورت آن اشاره میكنیم . برای مثال، یك وقت این آقای زید كه به من اجازهی روایت داده، اجازه روایت كتاب خودش را داده است . در این صورت، نقل شخصی حتی مثل نعمانی از اوسبب وثاقتش نمیشود و باید وثاقت او برای ما محرز شود . ولی گاهی این شخص، اجازهی روایت از كتاب معروفی مانند كافی را میدهد . در این صورت، وثاقتش لازم نیست; یعنی اگر ثقه هم نباشد، ما میتوانیم از او روایت نقل كنیم . این در سلسله قرار گرفتن، برای تشریفات است . و كاری است كه مرحوم نمازی در «مستدركات رجال الحدیث» به آن پرداخته است . . ایشان، همهی افرادی را كه در سلسلهی احادیثبوده و دیگران نیاوردهاند، گردآوری كرده است . اگر هم دیگران بیان كردهاند، ایشان مطالب بیشتری دربارهی آن شخص بیان میكند . كسانی را كه دیگران از «ممن لم یرو عنهم» شمردهاند، ایشان با دلیل جزء «ممن روی عنهم» میآورد یا اینكه معاصر بودن آن را ثابت میكند . بنابراین، اگر بخواهیم دربارهی راویان تحقیق كنیم، پیش از اینكه خود را به زحمت اندازیم و كتابهای متعددی را ببینیم، ابتدا باید این كتاب را ببینیم . در بیشتر موارد اگر گفته شده است: «لم یذكره» یعنی اینكه دیگر به خودتان زحمت ندهید; زیرا در كتابهای دیگر، دربارهی ایشان، چیزی نیامده است .
2) ابوعلی كوفی
نام وی «احمد بن محمد بن یعقوب بن عمار ابوعلی كوفی» است . وی به قرینه نزدیك بودن سال وفاتش با نعمانی و رواج داشتن نسبت دادن نام شخص به جدش، ظاهرا همان احمد بن محمد بن عمار است (11) كه نامش در كتاب «الفهرست» شیخ طوسی نیز آمده و ثقه و جلیل القدر است . (12) نجاشی دربارهی ایشان میگوید: «شیخ من اصحابنا، ثقة جلیل، كثیر الحدیث الاصول، صنف كتب منها كتاب اخبار آل النبی و فضائله و توفی سنه مرحوم نمازی نیز مینویسد: «ثقة جلیل بالاتفاق» (14) وی كوفی است . بد یستبدانید كه ابن عدی در «الكامل» میگوید: «هر جا من گفتم فلانی كوفی است; یعنی ضعیف است .» این مساله به این دلیل بوده است كه بیشتر مردم كوفه، شیعه بودهاند، چه به معنای شیعه دوازده امامی و چه به معنای دوستدار علی بن ابی طالب علیه السلام به هرحال، این كار ضد ارزش شمرده میشده است . همین گونه یكی از معاصران به نام «محمد بن ابوزهو» در كتابش مینویسد كه دو چیز از نشانههای ساختگی بودن حدیث است: یكی اینكه راوی آن، شیعه باشد . دوم اینكه در فضیلت اهل بیت علیهم السلام باشد .
3) ابن عقدة
«احمد بن محمد بن سعید ابوالعباس كوفی» معروف به «ابن عقدة» از مشایخ مهم «نعمانی» است كه حدیث فراوانی از او نقل كرده است . دربارهی ایشان به كتابهای اهل سنت و شیعه، نظری خواهیم افكند .
خود «نعمانی» در مقدمهاش میگوید: «در وثاقت و اطلاع از حدیث وی، جای هیچ بحث و تاملی وجود ندارد .» (15) افرادی مانند آیتالله خوییقدس سره در موضوعات توثیق یك نفر را كافی میدانند، مگر اینكه معارض داشته باشد، چنانكه خواهیم دید، ایشان هیچ معارضی ندارد . پس اگر ایشان، توثیق دیگری جز همین توثیق نعمانی را نداشته باشد، برای ما كفایت میكند . با این حال خواهید دید كه افزون بر توثیقهای وارده، تعریف و تمجید فراوانی نیز از ایشان شده است . البته منظور از نبود معارض، اهل سنت نیستند; چون بیشتر كسانی را كه سنیها ضعیف میكنند، به دلیل عقایدشان است . این مساله را جوزجانی بنیان نهاده است . وی در كتاب «احوال الرجال» هر كس را كه به علی بن علی طالب علیه السلام عنایتی دارد، منحرف مینامد، برای نمونه، «حریض بن عثمان» كسی است كه پس از نماز صبح و نماز مغرب، هفتاد مرتبه علی را لعن میكرد . یكی از همراهانش نقل میكند كه از مصر تا مكه با وی همراه بودم . سوار بر شتر نمیشد و پیاده نمیشد مگر اینكه علی را لعن میكرد و من هفتسال پشتسر او نماز خواندم و این كارش ترك نشد . جوزجانی دربارهی چنین فردی میگوید: «ثقة الا انه كان یسب علی» . همچنین دربارهی عمر سعد میگوید: «ثقة الا انه قتل الحسین» . قتل امام حسین و اهل بیت علیهم السلام برای آنان، هیچ اهمیتی ندارد . با این حال، هنگامی كه به بعضی صحابه میرسند، اگر كسی به آنها حرفی بزند از اعتبار ساقط میشود . برای مثال ذهبی هنگامی كه به ابنعقده میرسد، ایشان را به عرش میبرد، اما میگوید: «من از این شخص، روایت نقل نمیكنم; چون زمانی به مسجد براثا میرفت و در مذمتشیخین نقل حدیث میكرد» . بنگرید كه بعضی از صحابه، ملاك میشوند . او میگوید ابن عقدة، ثقة است; یعنی نه دروغگوست و نه اینكه دقت نظر ندارد، بلكه تنها مشكلش این است كه: «یذم الشیخین» . با این حال هنگامی كه به «حریض بن عثمان» میرسد، سه دفعه میگوید: «ثقة، ثقة، ثقة» .
با اینكه «بشار اواد» در شمار افراد كج فهم و متعصبان درجهی یك است، ولی در تعلیقهای كه بر كتاب «سیر ذهبی» دارد، از جملهی ذهبی، تعجب میكند و میگوید: «كیف یكون ثقة من كان یسب علی ابن ابی طالب» . همین ذهبی دربارهی شیخ طوسی نیز میگوید: «كان ذكیا و لیس بزكی» . معلوم نیست كه آیا ذهبی، فحش نامه مینویسد یا سیر اعلام النبلاء؟ هنگامی كه به شیخ مفید میرسد، میگوید: «رئیس الروافض» است و دویست كتاب دارد كه من - الحمد لله - هیچكدام را ندیدم .
از اینكه بگذریم در بررسی منابع شیعه، به نظر شیخ دربارهی ایشان میرسیم . شیخ طوسی دربارهی ابن عقدة میفرماید: جلیل القدر، عظیم المنزلة، له تصانیف و ذكر نامهها فی الفهرست . (16) اما مشكلی دارد و آن، اینكه «كان جارودیا» ، زیدی جارودی بوده است . «صنف لهم و ذكر اصولهم» ایشان همهی كتابهایی را كه بزرگان ما نوشته بودند، فهرست كرده و گردآورده است . در ادامه شیخ میفرماید كه از ابن عقدة، نقل شده است كه من، 120 هزار حدیث را با سندشان از حفظ هستم و 300هزار حدیث دیگر هم در دسترس دارم كه كه آنها را نقل میكنم . . تعلبكری از ایشان نقل كرده است كه اجاز لنا ابن الصلت عنه بجمیع روایاته; یعنی هر چه روایت كرده است من به آن دسترسی دارم .
اكنون به نظر اهل سنت دربارهی ایشان میپردازیم . ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» میگوید: «ابوالعباس الكوفی الحافظ» . حافظ نزد اهل سنت، رتبهای است و به كسی گفته میشود كه دست كم، متن و سند صد هزار حدیث را در حفظ دارد . (17) بعد میگوید: «احد الاعلام الحدیث، نادرة الزمان و صاحب التصانیف» . اما در آخر، نیشش را میزند: «علی ضعف فیه» وی در سال 249 ه . ق . به دنیا آمده است وی «طلب الحدیثسنة بضع و ستین و مئتین» . و در كوفه، بغداد و مكه، چنان حدیث از او نوشته شده است كه قابل شمارش و وصف نیست . نكتهی دیگر اینكه ذهبی میگوید: جمع التراجم و الابواب و المشیخه و انتشر حدیثه و بعد صیته . همه جا سخن از ابن عقده و احادیث وی بود و صدا و آوای او به جاهای دوردست هم رسیده بود . سپس میگوید: و كتب عمن دب و درج من الكبار و الصغار و المجاهیل و جمع الغث الی السمین و الخذر الی الدر الثمین . یعنی در كتابهایش، همه چیز هست . در هستسنگ ریزه هم هست، از آدمهای ناشناس هم، حدیث نقل كرده است . بعد اسم چند نفر از اهل سنت را میآورد كه از وی، حدیث نقل كردهاند . یكی از آنها طبرانی است - سلیمان بن احمد طبرانی صاحب معجم كبیر، معجم اوسط و معجم اصغر - وی دویست كتاب نوشته است . دیگری، ابن عدی، صاحب كتاب 8 جلدی «الكامل فی الضعفا» ، شاگرد ابن عقدة است . نفر سوم، ابن شاهین، صاحب كتاب «تاریخ اسماء السقاط» قدیم است . افراد بعدی، ابن جعابی و ابن القری، هستند كه همه، پای درس ابن عقدة میرفتند و از ایشان، حدیث میگرفتند .
نكتهی سومی كه ذهبی دربارهی ابن عقدة، بیان میكند، این است كه: از ابن عقدة احادیثی به من رسیده كه از سنخ صحیح اعلایی است . «وقع لی حدیثه بعلو» . سپس یكی از آن احادیث را میآورد كه سندش به «شعبی» میرسد; یعنی كسی كه دائم الخمر و معروف به قمارباز خمار بوده است و قسم میخورد كه علی بن ابی طالب علیه السلام رحلت كرده و قرآن را حفظ نبوده است وی، حدیثی را از ابن عقدة ذكر میكند، كه سندش به شعبی میرسد كه میگوید: من حدیث را از علی نقل میكنم كه فرمود: من نزد رسول الله بودم كه عمر و ابوبكر از جلوی ما عبور كردند . در این لحظه، پیامبر رو كرد به من و گفت: یا علی هذان سید اكهول اهل الجنة من الاولین و الاخرین الا النبیین و المرسلین . جالب استبدانید دربارهی همین حدیث، بحثی میان امام جواد علیه السلام و یحیی بن اكثم كوفی واقع شده است . یحیی در مجلسی، از امام پرسشهایی میكند . یكی از آنها همین مساله است كه مگر پیامبر نفرموده است: عمر و ابوبكر سیدا كهول اهل الجنة؟ امام در پاسخ میفرماید: اصلا كسی پیر، وارد بهشت نمیشود و همهی بهشتیان، جوان هستند . سپس امام میفرماید: این حدیث از ساختههای معاویه است كه آن را در مقابل حدیث الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة وضع كردهاند . سپس ذهبی، حدیث دیگری از ایشان نقل میكند كه سندش به سفیان میرسد . كه پیامبر فرمود: لا یجتمع حب علی و عثمان الا فی قلوب نبلاء الرجال . آن گاه آقای ذهبی میگوید: قد رمی ابن عقدة بالتشیع; میگویند ابن عقدة شیعه است، ولی این گونه نیست و این روایتهایی كه از او آوردیم نشان میدهد كه او غلوی ندارد . اما میافزاید: كسی كه به رتبهی ابن عقدة برسد و در دل، نسبتبه خلیفه و سابقین، كینهای داشتباشد، یا معاند استیا زندیق . ذهبی در جایی دیگر میگوید: مردی از بنی هاشم نزد ابن عقدة بود كه بحث میانشان در گرفت . ابن عقده رو كرد و به او گفت: ساكتشو! من دربارهی فضایل خانوادهی شما 300 هزار حدیث از حفظ دارم . بنگرید یعنی چقدر؟ كتاب وسائیل الشیعه كه 30 جلد است، 35 هزار حدیث دارد . حال شما ببینید كه 300 هزار حدیث، چند جلد كتاب میشود .
ذهبی، سخنی نیز از حاكم نقل میكند، كسی كه كارشناس فن است . سمعت ابا علی الحافظ یقول: ما رایت احدا احفظ الحدیث الكوفیین من ابی العباس بن عقده . سپس گفتهی «دار قطنی» را میآورد، كه هم در رجال كتاب دارد و هم در سنن . وی میگوید: اهل كوفه معقتدند از زمان ابن مسعود تا زمان ابن عقدة، شخصیتی مانند ابن عقدة و حافظتر از وی نبوده است . ذهبی پس از نقل این دو سخن میگوید: «بله . در كوفه شاید این گونه بوده و حافظتر از وی نیامده باشد، اما این گونه نیست كه بگوییم در جاهای دیگر نیز نظیر نداشته است . و این سخن درست نیست; زیرا پس از ابن مسعود و علی، كسان دیگری بودند كه از ایشان بالاتر - در اینجا نیز حاضر نیست علی را مقدم كند! - آنگاه افرادی را نام میبرد مانند: علقمه، مسروق، عبیده، ثم ائمه حفاظ كابراهیم النخعی، منصور، الاعمش، مسعر، الثوری و سپس میافزاید: ثم هولاء یمتازون علیه بالاتقان و العدالة التامه و لكنه اوسع دائرا فی الحدیث منهم . در ستودن آنان نیز یك جانبه قضاوت نمیكند، بلكه میگوید: هم عدالتشان بیشتر است و هم اتقانشان . دربارهی فراوانی آگاهی وی از حدیث، شخصی به نام برقانی نقل میكند كه: ما چهار برادر بودیم و سالها در دروس ابن عقدة شركت میكردیم و در كوفه كتابها و دفترها پر كرده بودیم . هنگامی كه خواستیم از نزد او برگردیم، به ما گفت: آیا آن چه از من شنیدید، برای شما كفایت میكند؟ ما گفتیم: بله . ما هر كدام، از شما صد هزار حدیث نقل كردهایم . ابن عقدة گفت: این مقدار كمترین احادیثی است كه من از یكی از استادانم فرا گرفتهام . به همین دلیل دار قطنی میگوید: یعلم ما عند الناس و لا یعلم الناس ما عنده . همهی اینها دربارهی حافظهی ابن عقدة بود . و دربارهی دقت نظر ایشان نیز ابن جعابی میگوید: ابن عقدة سه بار برای نقل حدیثبه بغداد آمد . بار دوم كه آمد، به من گفت: برو احادیث ابن صاعد را بیاور تا ببینم . من نزد ابن صاعد رفتم . او نیز مسندی را كه دربارهی علی بن ابی طالب بود، به من داد و من هم آن را به ابن عقدة دادم . وی آن را مطالعه كرد و به من برگرداند . به او گفتم: نظرتان چیست؟ گفت: در آن، یك غلط وجود دارد . گفتم چیست؟ پاسخ داد: نمیگویم مگر این كه از بغداد خارج شوم . پس من منتظر شدم تا روز موعود فرا رسید . هنگامی كه از شهر دور شدیم، گفتم: اكنون به وعدهات، وفا كن . وی گفت: ابن صاعد، حدیثی را نقل كرده كه سندش این گونه است عن ابی سعید الاشج عن یحیی بن زكریا بن ابی زائده، حال آنكه ابی سعید اشج در شبی به دنیا آمد كه در آن شب، یحیی درگذشته است . پس این سند، اشتباه است . ابن جعابی میگوید: هنگامی كه به بغداد برگشتم و قضیه را به ابن صاعد گفتم، چنان خشمگین شد كه گفت: هر تكه از گوشتبدنش را به هر شاخهای از این درخت آویزان میكنم . او مرا رسوا كرده است . با این حال هنگامی كه به دفترهایش مراجعه كرد، دید در سند روایت، اشتباه كرده است و سند صحیح این گونه بوده: عن شیخ غیر الاشج عن ابی زائدة . حال عنایت كنید كه چنین شخصی تنها 300 هزار حدیث دربارهی اهل بیت علیهم السلام از حفظ دارد و این گونه دقت نظر هم دارد، اما بعضیها از ایشان، دل خوشی ندارند . برای مثال، عبدالله بن احمد بن حنبل میگوید: از زمانی كه ابن عقدة رشد كرد، احادیث كوفه فاسد شد . خود ذهبی هم میگوید: ایشان مشكلی ندارند جز این كه مسالب شیخین را میگوید و در مجموع، مشكل ایشان تشیعاش است .
5- ناقل كتاب نعمانی
حال باید در اینجا بحث كنیم كه اگر نتوانستیم این شخص را توثیق كنیم، آیا اصل كتاب نیز زیر سؤال خواهد رفتیا نه؟
راه حل
هنگامی كه پیشینیان میگویند روایت صحیح است، بدان معناست كه آن خبر معتبر است و اعتبار خبری دارد و كاری به مخبر آن ندارند . هر چند ممكن است اعتبار مخبری نیز داشته باشد . این گونه تقسیمبندی روایتها از نظر سند به صحیح، موثق، حسن و ضعیف را علامه حلی انجام داده است . البته پیش از ایشان نیز این كارها سابقه داشته است، ولی به نام ایشان ثبتشد . بعد این تقسیمبندیها گسترش پیدا كرد، به گونهای كه مرحوم قمی در جلد دوم «قوانین» ، ظاهرا آن را به 45 صورت تقسیم میكند . صحیح در اصطلاح معاصران به معنانی اعتبار مخبری است . یعنی همهی رجال سند، امامی عادل باشند . ایشان ادامه میدهد كه اكثر واسطهها، مشایخ اجازه هستند . مانند امروز كه از بزرگان، اجازهی روایت میگیرند . این اجازهی روایت، تشریفاتی است و تنها برای پیوند سلسلهی سند است . ایشان میفرماید: كه فلانی به من اجازه داده است و خودش نیز از فلانی اجازه گرفته است تا میرسند به كتاب كافی . حال فرض كنید در سلسله، واسطهی چهارم را نشناختهایم . آیا این كار، كافی را از اعتبار میاندازد؟ در واقع، اگر مشایخ اجازه، مشكلی داشته باشند، به خود كتاب لطمه نمیخورد; چون بسیاری از این روایتها، در مصنفات اصحاب ائمه و اصول آنها گرفته شده است . با پذیرش این سخن، دیگر برای مشكلی به وجود نمیآید . به یقین، پیوند نعمانی به بعضی از مشایخی - به ویژه ابن عقدة - كه روایتهای زیادی از وی نقل میكند، اعتبار زیادی به كتاب میدهد . پس از مجموع سخنان نجاشی و تستری به دست میآید كه هر چند شجاعی توثیق نشده است، اما در اعتبار و صحت انتساب كتاب به نعمانی، جای هیچ شك و شبههای وجود ندارد .
خلاصه
2- دو تن از مشایخ وی كه از آنها بسیار حدیث نقل كرده است، نزد علمای شیعه، ثقه و معتبر هستند و این خود، اعتبار بیشتری به كتاب میدهد .
3- در انتساب این كتاب به نعمانی، جای هیچ تردیدی نیست و كسی منكر آن نشده است . در مجموع، كتاب غیبت نعمانی یكی از دسته اولترین و معتبرترین منابع ما در مباحث مهدویتبه ویژه در مساله غیبتبه شمار میرود .
پی نوشت ها:
1. نوشتهی حاضر، نخستین درس از سلسله درسهای استاد شیخ نجمالدین طبسی با عنوان «منبعشناسی مهدویت» است كه در مركز تخصصی مهدویت وابسته به بنیاد حضرت مهدی موعود (عج) در قم برای گروهی از طلاب و دانش پژوهان ارایه شده و در نخستین جلسه، به كتاب غیبت نعمانی پرداخته شده است . در شمارههای آینده منابع دیگر نیز به ترتیب آورده خواهد شد . انشاءالله .
2. گاهی به ایشان «ابن زینب» نیز گفتهاند .
3. قاموس رجال، تستری، جامعه المدرسین، قم، ج9، ص 442
4. الذریعة الی تصانیف الشیعه، آقابزرگ تهرانی، موسسه اسماعیلیان، قم، ج16، ص 79
5. پرسش این است كه آیا وی، همان صدوق استیا مسعودی؟ پژوهشگر این كتاب، آقای غفاری باور دارد كه وی صدوق است; زیرا این روایتها در قم برای نعمانی نقل شده و مسعودی نیز به قم نیامده است .
6. وی با طبرانی معروف یعنی سلیمان بن احمد، صاحب كتاب معروف معجم صغیر اوسط و كبیر تفاوت دارد .
7. وی غیز ابوجعفر اسكافی معروف است كه ابتدا سنی بود و بعدها شیعه شد .
8. معجم رجال الحدیث، ابوالقاسم خویی، دارالزهرا، بیروت، ج 1، صص 348 و 360 .
9. تنقیح المقال، مامقانی، مطبعة المرتضویة، نجف، 1350، ج 1، ص 666; مستدركات علم الرجال، علی نمازی، حیدریان، تهران، ج 1، ص 498 .
10. البته ممكن است این بزرگواران دارای توثیق نیز باشند .
11. معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 294 .
12. الفهرست، شیخ طوسی، مكتبة المرتضویة، ص 29; رجال شیخ طوسی، ص 454 .
13. قاموس الرجال، ج 1، ص 626 .
14. مستدركات علم الرجال، ج 1، ص 462 .
15. المقدمة، نعمانی، ص 25 .
16. معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 276 .
17. رجال مقارن، نجم الدین طبسی، ص 7 .
18. قاموس الرجال، ج 9، ص 442 .
19. مستدركات علم الرجال، ج 7، ص 232 .
20. قاموس الرجال، ج 1، ص 60 .