آثار نيايش

نويسنده:غلامرضا بهرامي
آرامش در پرتو نيايش ، خداشناسي و مراحل شناخت و ضرورت توجه هميشگي به پروردگار ، خودشناسي و بازگشت به خود ، اتکا به او و دوري جستن از بلاها و قضا و قدر ، آموزش و نقش تربيتي و تأثير فراوان دعا در انسان سازي ، نمونه هايي از آثار گرانقدر نيايش هستند که در اين مقاله به شرح آن مي پردازيم :

1-آرامش در سايه ي نيايش

آرامش در لغت به معناي آسايش ، راحتي و سکون و در اصطلاح همان سکينه است و در مقابل اضطراب قرار دارد .
تمامي مکاتب روان درماني در اين که دليل اصلي بروز بيماري هاي رواني « اضطراب » است متفق القول هستند ولي در تعيين عوامل اضطراب برانگيز اختلاف نظرهايي با هم دارند . ليکن همه ي مکاتب قبول دارند که هدف اصلي روان درماني ، رهايي از اضطراب و به وجود آوردن احساس آرامش و امنيت در نفس انسان است .
بررسي تاريخ اديان بويژه دين اسلام نشان مي دهد که ايمان به خدا در درمان اين گونه بيماري ها و تحقق احساس آرامش و پيشگيري از اضطراب و بيماري هاي رواني ناشي از آن کاملا موفق بوده است. همچنين بين روانشناسان گرايش هايي پيدا شده است که طرفدار توجه بيشتر به دين براي سلامت روان و درمان بيماري هاي رواني است . آنها معتقدند در ايمان به خدا نيروي فوق العاده اي وجود دارد که نوعي قدرت معنوي به انسان متدين مي دهد و او را در تحمل سختي هاي زندگي کمک مي کند و از نگراني و اضطرابي که بسياري از مردم در معرض ابتلاي آن هستند دور مي سازد .
اين مسئله قابل توجه است که درمان معمولا پس از ابتلاي شخص به بيماري رواني شروع مي شود . اما ايمان به خدا اگر از کودکي در نفس انسان استقرار يابد ، نوعي مصونيت و پيشگيري از آسيب هاي رواني به شخص مي بخشد . قرآن امنيت و آرامش را که از طريق ايمان در نفس مؤمن ايجاد مي شود ، چنين توصيف مي کند :
(الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم أولئک لهم الأمن و هم مهتدون) (1)
«آنها که ايمان آوردند وايمان خود را باشرک نياميختند ، امنيت از آن آنهاست و آنها هدايت يافتگان اند .»
قرآن کريم درآيه اي ديگر، راه رسيدن به آرامش راتوجه به خدا و ياد او و نيايش به درگاه پروردگار مي داند:
(الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئن القلوب) (2)
«آنها کساني هستند که ايمان آوردند و دل هايشان به ياد خدا مطمئن و آرام است . آگاه باشيد با ياد خدا دل ها آرامش مي يابد .»
اضطراب ممکن است عوامل مختلفي داشته باشد از جمله نگراني از آينده ، غصه از گذشته ، حرص و آرزوهاي طولاني ، مسائل اقتصادي ، دنياپرستي و ... امروزه در علم پزشکي ثابت شده است که بسياري از بيماري ها از جمله زخم معده ، سوء هاضمه ، سر درد و ... معلول اضطراب در روان آدمي است . به قول يکي از دانشمندان فرانسوي :
«هر يک از فعل و انفعالات روحي در اعضاي بدن ما تأثير مستقيم دارد . مثلا به طوري که همه مي دانيم ، در نتيجه ي اضطراب و نگراني زياد ، تغييرات بزرگي در گردش خون ايجاد مي شود ؛ خوشحالي زياد پوست صورت را سرخ و خشم و غضب و ترس آن را سفيد مي کند . » (3)
مؤمني که حقيقتا به خدا ايمان دارد از هيچ چيز در اين دنيا نمي هراسد . او مي داند که تا خدا نخواهد هيچ شري و آزاري به او نمي رسد و تا خدا نخواهد يچ قدرتي در دنيا قادر نيست به او ضرري برساند . اين آرامش و اطمينان معلول اعتقاد به آينده اي روشن و نوراني است که در
سايه ي ايمان براي خود تأمين کرده است . چنين انساني تمام توجهش به خداست و هميشه در تلاش است که رابطه ي خود را با خدا قوي ترکند و تمام دعا و خواسته هايش از خدا باشد . در اين صورت هرگز اضطراب بر او چيره نمي شود بلکه به دنبال ايمان، سکينه و آرامش در دل او جايگزين مي شود . به فرموده ي قرآن کريم :
(هو الذي أنزل السکينه? في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا) . (4)
«اوست که آرامش را در دل هاي مؤمنان نازل کرد تا ايماني بر ايمانشان بيفزايد .»
دکتر محمد حس شرقاوي روانشناس مسلمان مي گويد :
«ياد کردن خداوند متعا ل و نيايش با او همه ترس ها و وحشت ها و وسوسه ها را از درون آدمي مي زدايد وآرامش ، رضا ، امن و محبت را جايگزين آنها مي کند و از اين رهگذر است که اطمينان و اتکاء به خدا به روان انسان باز مي گردد . از اين پس آفات و عيوب رواني ، فکر او را به خود مشغول مي سازد بلکه با تمام وجود خويش به خداي متعال روي آورده و با او انس مي گيرد و قلب هراسان او آرام مي گردد و درون او از سکون و اطمينان برخوردار مي شود .» (5)
پيامبر گرامي اسلام حضرت محم بن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود :
«ما جلس قوم يذکرون الله الا حقتهم الملائکه و غشيتهم رحمه و تنزلت عليهم السکينه» (6)
«هر گروهي که گرد هم مي آيند و در آن گردهمايي خدا را ياد مي کنند ، آنان را فرشتگان در برگرفته و زير پوشش رحمت قرار مي دهند و آرامش را بر آنها فرو مي آورند .»

2- دوري از بلاها

يکي ديگر از آثار دعا ، برطرف شدن بلاهايي است که در اين جهان رخ مي دهد .
انسان در اين زندگي مادي درگير بلاهاي زميني و آسماني است که ناخواسته با آنها مواجه مي شود زيرا که دنيا « دار بالبلاء محفوفه و بالغدر معروفه » (7) ؛ دنيا خانه اي است که گرفتاري و بلا آن را در برگرفته و به نيرنگ زدن شناخته شده است .
نکته ي مهم تر آن است که انسان هيچ اطلاعي از آينده ي خود ( آينده اي نزديک و دور ) ندارد و حتي از دقيقه هاي آينده ي خود بي اطلاع است و ممکن است در هر لحظه با بلاها ومصيبت هايي روبرو شود که با هيچ کدام از مظاهر قدرت مادي امکان جلوگيري و گريز از آن نباشد. آدمي فقط با استمداد از خدا و دعا به درگاه او مي تواند قدرت بي پايان الهي را جلب کند و به وسيله ي آن از بلاها مصون بماند و يا اگر گرفتار بعضي از بلاها شد به کمک دعا و درخواست از خدا ، از آن رهايي پيدا کند .


در احاديث فراواني، امامان معصوم عليهم السلام اهميت و نقش دعا را در رهايي از بلاهاگوشزد نموده و بيان فرموده اندکه براي محفوظ ماندن از بلاهاي زميني آسماني و يا رهايي از آن به درگاه خداوند متعال التجا و التماس نماييد و با دعا و درخواست کمک از او مصيبت ها را از خود دور کنيد ، زيرا که تدبير همه ي عالم در دست اوست و او بر همه ي جهان هستي قدرت مطلق دارد . پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد :
«ان البلاء يتعلق بين السماء و الأرض مثل القناديل فاذا سأل العبد ربه العافيه صرف الله تعالي البلاء عنه و قد أبرم له ابراما» (9)
«همانا که بلاها بين زمين و آسمان آويزان است . زماني که بنده از خداي خود درخواست عافيت کرده و دعا کند ، آن بلاها از بنده برطرف مي شود گر چه به مرحله ي قطعيت رسيده باشد .»
از أبو ولاد روايت است که امام موسي کاظم عليه السلام فرمود :
«عليکم بالدعاء فان الدعاء لله و الطلب الي الله يرد البلاء» (10)
«بر شما باد به دعا کردن ، به درستي که دعا و طلب از خداوند است که بلاها را برطرف مي سازد .»
و در حديث ديگري اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد :
«ادفعوا أمواج البلاء عنکم بالدعاء و قبل ورود البلاء» . (11)
«امواج بلا را قبل از رسيدن آن به وسيله ي دعا برطرف کنيد .»
آري ، تنها در سايه ي دعا و نيايش و استمداد از خداست که مي توان بلاها و گرفتاري ها را از خود دور نمود ، چنانچه در حديث شريف آمده است :
«لا يدفع البلاء الا الدعاء»
«تنها دعاست که مي تواند بلاها را برطرف نمايد .»
و به قول حافظ شيرازي :

3- خداشناسي

خداوند متعال قوه اي به نام عقل در وجود انسان قرار داده است که به وسيله ي آن مي توان به آنچه که فطرت آدمي مبتني بر اوست آگاهي پيدا کرد و با تفکر و تأمل در آثار خلقت به وجود مؤثر و پديدآورنده ي آن پي برد .
آيات و روايات فراواني انسان را به اين نکته توجه مي دهد که در خلقت انسان ، زمين و آسمان ، خورشيد و ماه و ستارگان و ذرات عالم تأمل کنيد و از آثار شگفت انگيز جهان به وحدانيت و قدرت پروردگار بهتر پي ببريد .
(أفلا ينظرون الي الابل کيف خلقت *و الي السماء کيف رفعت * و الي الجبال کيف نصبت * و الي الأرض کيف سطحت) (12)
«آيا به شتر نمي نگرند که چگونه خلق شده است؟ و به آسمان نگاه نمي کنند که چگونه برافراشته شده ؟ به کوه ها که چگونه در جاي خود نصب گرديده و به زمين که چگونه گسترده و هموار گشته است؟»
اين آيات با ذکر چهار نمونه از مظاهر قدرت پروردگار ، انسان ها را دعوت ميکند که درباره ي آن مطالعه کنند و از شگفتي عالم خلقت پي به آفريننده ي او ببرند .
آيه ي شريفه ي ديگر ، انسان ها را به خلقت آسمان ها و زمين توجه داده که عظمت خلقت آنان گواه بر خالق بي همتاي آن است.
(قل أغير الله أتخذ وليا فاطر السموات و الأرض و هو يطعم و لا يطعم) (13)
«بگو اي پيامبر ، آيا غير از خدا را ولي خود انتخاب کنم . خدايي که آفريننده ي آسمان ها و زمين است . اوست که روزي مي دهد و از کسي روزي نمي گيرد . »
و با نگاهي توحيدي به دعاها و مناجات هاي وارد شده از ائمه عليهم السلام در مي يابيم که زيباترين و لطيف ترين راه هاي خداشناسي و مراحل توحيد در آنها بيان شده است و اين دعاها ما را از طرق مختلف متوجه پروردگار نموده اند .

به هر جا بنگرم آنجا تو بينم

«أنت الذي لا اله غيرک تعرفت لکل شيء فما جهلک شيء و أنت الذي تعرفت الي في کل شيء فرأيتک ظاهرا في کل شيء و أنت الظاهر لکل شيء» (14)
«تويي آنکه جز تو خدايي نيست . تو خود را به هر چيز شناسانده و مشهود ساخته اي ، چنان گه هيچ موجودي از معرفت تو جاهل نيست . و تويي که در همه ي موجودات تجلي کرده اي و خود را به من نشان داده اي به طوري که در هر چيز تو را آشکارا ديده ام . تويي که بر هر کس و هر چيز پيدايي .»
جمله ي اول درصدد بيان اين نکته است که نه تنها انسان بلکه تمامي موجودات عالم ، خدا را مي شناساند و او را مي جويند و نه تمامي موجودات عالم، خدا را مي شناسند و او را مي جويند و نه تنها انسان بلکه عالم خلقت بر مبناي فطرت توحيدي خلق شده و هر موجودي به زبان حال خود ، خدا را مدح مي گويد . قرآن کريم مي فرمايد :
(و ان من شيء الا يسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبيحهم) (15)
«هيچ موجودي نيست مگر اينکه خداوند را با ستايش و مدح تسبيح مي کند ولي شما تسبيح آنان را نمي فهميد .»

جمله ي دوم اشاره به آن دارد که واجب الوجود با همه ممکنات همراه است و هر جا که نظر کنيم او را مي يابيم :
(ألا انه بکل شيء محيط) (16)
«آگاه باشيد که خداوند به همه چيز احاطه دارد .»
و هيچ جايي نيست که او از شما جدا باشد :
(و هو معکم أين ما کنتم) (17)
«و او همراه شماست هر کجاکه باشيد .»
اين مطلب در کلام توحيدي امير بيان حضرت علي عليه السلام نيز آمده است ، که فرمود :
«ما رأيت شيئا الا و رأيت الله قبله و معه و بعده»
«هيچ چيزي را نديدم مگر آنکه قبل و بعدش و همراه او خدا را ديدم .»

بنابراين به طور خلاصه مي توان گفت که آنچه فلاسفه به عنوان وحدت وجود از آن دم مي زنند و عرفاي بالله عالم را فاني حق مي دانند همه به يک نقطه و يک حقيقت اشاره دارند که :
(الله نور السماوات و الأرض) (18)
«خداوند نور آسمان ها و زمين است .»
و از بيان انديشه ساز امام حسين عليه السلام اين طور استفاده مي شود که خداي متعال با همه ي موجودات همراه است و جداي از مخلوقات نيست و همه ي عالم در محضر او و قوام آنها به اوست و موجودات عالم همه به تسبيح و تقديس او مشغول اند. البته ميزان شناخت و معرفت انسان ها نسبت به اين معنا بسيار متفاوت است . هيچ کس به اندازه ي سرور آزادگان و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اين گونه شناخت به خدا و حقيقت عالم ندارد که بگويد :
«کيف تخفي و أنت الظاهر أم کيف تغيب و أنت الرقيب الحاضر» (19)
«چگونه پنهان هستي و حال آنکه ظاهر حقيقي تويي يا چگونه پنهان باشي و حال آنکه ديده بان حاضر تو مي باشي !»
موحدان ديگر هم ، هر کدام به اندازه ي ايمان و شناخت و سعه ي وجودي خويش از اين حقيقت اطلاع و آگاهي دارند .
«فالأمر لک وحدک لا شريک لک و الخلق کلهم عيالک و في قبضتک و کل شيء خاضع لک تبارکت يا رب العالمين»
امام معصوم عليه السلام با خدا چنين مي گويد : «پس اختيار هر کار به دست توست که شريکي برايت نيست ؛ آفرينش همه ريزه خوار خوان احسان تو و يک سره در اختيار تو هستند و هر چيز در پيش تو خاضع است ؛ فرخنده اي اي پروردگار جهانيان !»
اين جمله ي نوراني ، ما را به سوي اين معنا هدايت مي کند که عالم « امر» که ملکوت عالم است هم در حدوث و هم در بقا محتاج به او هستند که :
(ألا له الخلق و الأمر) (20)
«آگاه باشيد که آفرينش و تدبير جهان از آن او و به فرمان اوست .»
و چون او مالک عالم خلق و امر (که همان ملک و ملکوت است) مي باشد و همه ي موجودات مخلوق او هستند ، هم در ايجاد و هم در بقا نيازمند به اويند و در قبضه ي اختيار او قرار دارند و همه چيز دانسته يا ندانسته نسبت به او خاضع و متواضع است .
«الهي علمت باختلاف الآثار و تنقلات الأطوار أن مرادک مني أن تتعرف الي في کل شيء حتي لا أجهلک في شيء». (21 )
«خدايا ! من از اختلاف تأثرات و متفاوت بودن تحولات جهان بر خويش دانستم که غرض تو از آفرينشم آن است که تو خود را در همه چيز به من بشناساني و من در هيچ يک از امور عالم از تو غافل و جاهل نباشم .»
اين قسمت از دعا ما را متوجه هدف از خلقت مي کند و مي گويد هدف از خلقت ، معرفت خداوند تبارک و تعالي است همانگونه که قرآن کريم مي فرمايد :
(و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون) (22)
«من جن و انس را نيافريدم جز براي اينکه عبادتم کنند و نسبت به من شناخت پيدا کنند .»
پس عالم آفرينش و تجليات مختلف وجود و تحولات گوناگون جهان به خاطر آن است که پروردگار بي همتا مي خواسته از طريق همه ي مظاهر و تمام مخلوقاتش ذات و صفات خود را به ما بشناساند و از طريق آثار به او پي ببريم .

شناخت شهودي

«بک عرفتک و أنت دللتني عليک و لو لا أنت لم أدر ما أنت» (23)
«پروردگارا ! تو را به تو شناختم و تو خود مرا به خويش دلالت کردي و به سوي خويش دعوت فرمودي و اگر تو نبودي نمي دانستم که چيستي . »
ايمان به خداوند و توحيد استدلالي از طريق عقل و تدبر در آيات آفاق و انفس است و در سطور گذشته گفتيم که قرآن مجيد دستور اکيد مي دهد که در آيات الهي تدبر کنيد تا به عظمت و کبريايي حضرت حق پي ببريد .
اما شناخت شهودي پروردگار به نور دل ، تنها به وسيله ي خود او ممکن است و فقط به کمک او مي توان او را شناخت و شناخت شهودي نسبت به وي پيدا کرد . به عبارت ديگر علم به خداوند از طريق آثار و قانون علت و معلول و استدلال است اما عرفان و شناخت حقيقي و کسب مراحل شهود فقط به اوست :
«يا من دل علي ذاته بذاته» (24)
«اي آنکه ذاتش دليل هستي اوست !»
و در اين دعا امام سجاد عليه السلام نسبت به خداي متعال عرض مي کند : من به وسيله ي تو جمال کبريايي تو را با ديده ي دل مشاهده مي کنم و خودت براي خودت دليل و راهنماي من هستي .

آنان که از جميع خلايق برتر و در عبوديت و بندگي تامه ي پروردگار هستند ، بيش از همه ي خلايق خدا را مي شناسند و نزديک ترين همه ي آنها به او يعني محمد و آل محمد عليهم السلام هستند . اين نوع شناخت و معرفت مخصوص آنان و بندگان وارسته اي است که انوار الهي بر دلشان تابيده و قلبشان حرم الهي شده است که :
«أنا عند قلب عبدي المؤمن»
«من در قلب بنده ي مؤمنم جاي دارم .»
و به فرموده ي امام حسين عليه السلام تنها به وسيله ي اشراق و تجلي انوار الهي است که مي توان به اين نوع از معرفت نايل شد .
«أنت الذي أشرقت الأنوار في قلوب أوليائک حتي عرفوک و وحدوک و أنت الذي أزلت الأغيار عن قلوب أحبائک حتي لم يحبوا سواک و لم يلجئوا الي غيرک»
«اي خدا ! تويي که به انوار تجلي ، بر دل اوليا و خاصانت اشراق کردي تا به مقام معرفت و شناخت نايل شدند و تو را به يکتايي شناختند . تويي که از دل دوستان و مشتاقان ، توجه اغيار را محو کردي تا غير تو را دوست نداشته و جز به درگاهت به جايي پناه نبرند .»
آري اينان کساني هستند که :
(تتجافي جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ينفقون) (26)
«پرهيزکاران (شب هنگام) پهلو از بستر بر مي گيرند و پروردگارخود را از روي بيم و اميد مي خوانند و از آنچه روزي شان کرديم انفاق مي کنند .»

4- خودشناسي

خودشناسي پايه و اساس موفقيت هاي مادي و معنوي انسان در زندگي است . طبعا تا انسان خود را نشناسد و نداند که کيست و از کجا آمده و به کجا خواهد رفت و چه نيازمندي هايي در زندگي دارد . به دنبال کسب موفقيت و اهداف بلند انساني نخواهد رفت . درحديث شريف از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله رسيده است که:
«من عرف نفسه فقد عرف ربه» (27)
«هر کس خود را شناخت خدا را شناخته است .»
اگر انسان خود را به حقيقت شناخت ، اين خودشناسي او را به خداشناسي مي رساند . خودشناسي موجب مي شود که آدمي نيازهاي درون و برون خويش را احساس کند و خدا را بشناسد . آنگاه با شناخت خود و خدا قطعا رمز موفقيت در زندگي را پيدا خواهد کرد .
وقتي که بشر خود را به جهل و فقر و ناتواني کامل شناخت و دانست که به خودي خود هيچ قوامي ندارد و ديگران نيز اينچنين هستند ، در مي يابد که خدايي در اين جهان حاکم است که بر همه ي موجودات احاطه دارد .
(ألا انه بکل شيءمحيط) (28)
«آگاه باشيد که خداوند بر همه چيز احاطه دارد .»
خداي را شاکريم که به پيروي از کتب انسان ساز اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ادعيه و مناجات هايي به ما تعليم شد که علاوه بر آنکه چگونه دعا کردن را آموخت، به ما ياد داد که در محضر او بنشينيم و عطش جانمان را از طريق انس با او سيراب کنيم و با دقت و تأمل در مفاهيم بلند اين ادعيه ، خود را بشناسيم .
«ما أنا و ما خطري هبني بفضلک و تصدق علي بعفوک»
«پروردگارا ! من کيستم و قدرم چيست ؟ ببخش مرا به فضلت و تصدق فرماي بر من به عفوت .»
امام سجاد عليه السلام که خود در عبوديت به کمال رسيده و الگوي هميشگي بشريت در دعا و مناجات و بندگي است ، اين گونه با تواضع با خداي خود سخن مي گويد . شايد بتوان سر اين مسئله را چنين باز گفت که آن حضرت چنان شناختي نسبت به خداوند دارد و آن قدر مقام ربوبي او را درک کرده و محو عظمت او گشته که خود را در مقابل آن عظمت اينچنين کوچک مي بيند .
در تاريخ آورده اند که آن حضرت هر گاه وضو مي گرفت، رنگش زرد مي شد . يکي از نزديکان آن حضرت سؤال کرد چرا شما هنگام وضو گرفتن چنين حالتي داريد؟ در جواب فرمود : آيا مي دانيد در پيشگاه با عظمت چه کسي خواهم ايستاد . (29) در اين دعا نيز آن حضرت اينچنين اظهار ناچيزي و تقاضاي عفو و بخشش دارد .
اين بيانات به پيروان مکتب امام سجاد عليه السلام چه مي آموزد ؟ و به کساني که دغدغه ي خودشناسي و خداشناسي در نهادشان هست و به ادعيه به عنوان خورشيد فروزان هدايت مي نگرند چه تعليم مي دهد؟
قطعا سخنان عرشي آن بزرگواران ، ما را متوجه خود مي کند که به خود بنگريم و از خود بپرسيم ما کيستيم و قدر و منزلمان چيست؟ بهترين موفقيت در بازنگري نسبت به خود وقتي است که انسان در مقابل خداي قادر متعال قرار گرفته و با نگاهي به درون و برون خود دريابد که سراپا عجز و فقر است و با اين شناخت روي به درگاه کسي بياورد که علم و قدرت مطلق است .

در فقره اي از دعاي عرفه ي امام حسين عليه السلام ، پيشواي آزادگان و تجلي عشق پروردگارچنين آمده است :
«الي أنا الفقير في غناي فکيف لا أکون فقيرا في فقري . الي أنا الجاهل في علمي فکيف لا أکون جهولا في جهلي» (31)
«معبودا ! در عين ثروت فقيرم ، پس در حال فقرم چگونه فقير نباشم؟ خدايا در حال دانش اهلم ، پس در حال جهل چگونه جاهل نباشم ؟!»
اشاره ي اين دو جمله به آن است که انسان هر چه دارد از خدا است و اگر آدمي ثروت و علمي داشته باشد قوام آنها و قوام خود انسان به اوست . در واقع فقرذاتي انسان و جهل ذاتي بشر مورد اشاره قرار گرفته است و اين معنا بر ارباب معرفت کاملا مشهود است و براي جويندگان راه حقيقت درس شناختي است که انسان با فقر و جهل ذاتي خود بايد به جايي پناهنده شود که بي نياز از هر پناه دهنده اي است .

5- تعليم و تربيت

به نظر شما برترين خواسته ي بشر در زندگي چيست و کام او با چه چيز شيرين مي شود و نهايت آرزوي وي را در چه و کجا مي توان يافت؟ در جواب اين سؤال ممکن است ميان نعمت هاي دنيوي و يا اخروي انتخاب کرد و پاسخ ها نسبت به افراد مختلف مي تواند گوناگون باشد . زيرا هر کس به لحاظ دلبستگي هاي مادي و يا معنوي خود آرزوهايي دارد که سال ها به آنها دل بسته و يا در انتظارشان بوده است و خلاصه هر کس به قدر ظرفيت و سعه ي وجودي خود خواهش ها و آرزوهايي دارد .
يکي از آثار دعا و نيايش و دقت و تأمل در مفاهيم عاليه ي آن، اين است که جواب اين سؤال را کاملا براي ما بيان نموده به طوري که افق آينده را ترسيم کرده و دريچه اي به سوي موفقيت باز نموده است و به ما مي فهماند که انسان کيست و بهترين نعمت ها و آرزوهاي او در دنيا و آخرت چه بايد باشد؟
ابتدا مقاصد بلند انساني و رسيدن به کمالات عاليه را تعليم مي دهد و مي فهماند که انسان برتر از دنيا و مافيها و بهشت و نعمت هاي آن است (به عبارت ديگر ، دعاها صراط مستقيم را نشان مي دهند) . سپس ما را پرورش مي دهد که بدانيم با استمداد و دعا و درخواست و التجا به درگاه باري تعالي تمام همت خويش را به کار بنديم تا به اين نعمت ها و کمالات انساني برسيم . به طور خلاصه مي توان گفت که يکي از آثار دعا ، آموزش و پرورش روح آدمي است .
امام خميني گويد :
«صراط مستقيم، راه انسانيت است و اين مناجات ها و ادعيه اي که ائمه ي ما عليهم السلام بعد از اينکه دستشان کوتاه شده بود از اينکه دعوت ظاهري خيلي واضح بکنند ، مردم را با همين ادعيه به آن راهي که بايد ببرند، مي بردند . مقصد انبيا اين نبود که بيايند يک جايي را بگيرند و مثلا کاري براي خودشان درست بکنند ، مقصد اين نيست . مقصد پيغمبرها اين نبود که دنيا را بگيرند و آبادش کنند، مقصد اين بود که راه را به اهل دنيا و به اين انسان ظلوم و جهول نشان بدهند که از اين راه برويد؛ آن راهي که شما را مي رساند به خداي تبارک و تعالي .» (32)
عبوديت و بندگي ، نيايش و ارتباط با خدا تنها راه سعادت مادي و معنوي انسان است و در اين نوشتار به گوشه اي از آثار دعا از جمله، آرامش، گريز از بلاها، خوشناسي و خداشناسي، تعليم و تربيت پرداخته شد.

پي نوشت ها:

1. سوره ي انعام، آيه ي 82.
2. سوره ي رعد ، 28 .
3. انسان موجود ناشناخته، ص 92 .
4. سوره ي فتح آيه ي 4 .
5. روانشناسي اسلامي، ص 114.
6. روضه الواعظين، ج2، ص 391.
7. نهج البلاغه، ص 348 .
8. ديوان حافظ .
9. مستدرک الوسائل، ج 5، ص 180.
10.کافي، ج 2، ص 470.
11. وسائل الشيعه، ج 9، ص 402 .
12. سوره ي غاشيه، آيات 17 تا 20 .
13. سوره ي انعام، آيه ي 14 .
14. اقبال الاعمال، ص 349 .
15. سوره ي اسرا، آيه ي 44 .
16. سوره ي فصلت، آيه ي 54 .
17. سوره ي حديد، آيه ي 4 .
18. سوره ي نور، آيه ي 35 .
19. اقبال الاعمال، ص 349 .
20. سوره ي اعراف، آيه ي 54 .
21. اقبال الاعمال، ص 348 .
22. سوره ي ذاريات، آيه ي 56 .
23. اقبال الاعمال، ص 148 .
24. بحارالانوار، ج 84 ، ص 339 .
25. احمد زمرديان .
26. سوره ي سجده، آيه ي 16 .
27. عوالي اللئالي، ج 4، ص 102.
28. سوره ي فصلت، آيه ي 54 .
29. اسرار الصلوه، ص 313 .
30. احمد زمرديان .
31. اقبال الاعمال، ص 348 .
32. صحيفه ي نور، ج 12، ص 241 .

منبع: کتاب دعا و زندگي