مؤلف: محمدرضا افضلی




 

این مثل بشنو که شب دزدی عنید *** در بن دیوار، حفره می‌برید
نیم بیداری که او رنجور بود *** طق‌طق آهسته‌اش را می‌شنود
رفت بر بام و فرو آویخت سر *** گفت او را در چه کاری‌ای پدر
خیر باشد نیم شب چه می‌کنی *** تو کیی؟ گفتا دهُل زن‌ای سنی
در چه کاری؟ گفت می‌کوبم دهل *** گفت کو بانگ دهل‌ای بوسبل
گفت فردا بشنوی این بانگ را *** نعره‌ی یا حسرتا وا ویلتا
آن دروغ است و کژ و بر ساخته *** سرّ آن کژ را تو هم نشناخته
نوح اندر بادیه کشتی بساخت *** صد مثل گو از پی تسخیر بتاخت
در بیابانی که چاه آب نیست *** می‌کند کشتی چه نادان و ابلهی است
آن یکی می‌گفت‌ای کشتی بتاز *** وآن یکی می‌گفت پرش هم بساز
او همی گفت این به فرمان خداست *** این بچربک‌ها نخواهد گشت کاست

مولانا در بیان این که سطحی نگرانِ عافل، از شناخت حقیقی پدیده‌ها و نتایج اعمال خود و دیگران عاجزند و همواره حکم به ظاهر می‌کنند، حکایت لطیفی را ذکر می‌کند و می‌گوید: دزدی در نیمه‌های شب، دیوار منزلی را سوراخ می‌کرد. کسی او را دید و گفت: آهای پدر جان، در این تاریکی شب، چه می‌کنی؟ دزد گفت: دارم دهُل می‌زنم. آن شخص گفت: چرا صدایش نمی‌آید؟ گفت: صدایش فردا به گوش می‌رسد. مولانا می‌گوید: چنان که قوم نادان حضرت نوح از راز کشتی‌سازی نوح در آن هامان خشک و بی‌آب بی‌خبر بودند و آن را کاری بیهوده و جنون‌آمیز می‌شمردند، چون غافل بودند که به زودی سیلابی هولناک به راه خواهد افتاد و تنها وسیله نجات، همین کشتی خواهد بود. سرمستانِ مفتون و دنیازدگانِ زبون نیز دائم فریفته ظواهر و از عواقب امور غافل‌اند. فریادهای مردم، بانگِ دهل من است.
مولانا می‌گوید: در این داستانِ جعلی و ساختگی، رازی و مقصودی هست که تو هم نمی‌دانی. «دهل زدن» عاملی است که ما را از راه حق دور می‌کند و «فردا» قیامت است و منکرِ عوالم غیبی نمی‌داند که چه بر سر دیوارِ وجودش می‌آورند.

منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.