شاعر: مجيد لشكري

اين من وَ او بدون شما، ما نمي‌شود

با تو سكوت، غرق معمّا نمي‌شود

با ديده‌اي كه باز به نامحرمان شده

مي‌خواستم ببينمت، امّا نمي‌شود

اينجا ميانِ مردم نامردِ شهر ما

يك مرد هم براي تو پيدا نمي‌شود

داريم ادّعا كه گل نرگس علي

با اين همه حبيب كه تنها نمي‌شود

امّا ميانِ ذكرِ قنوت و گهِ دعا

يك دست هم براي تو بالا نمي‌شود

در بين لحظه‎ها و مكان‌ها و يادها

جايي براي بودنتان وا نمي‌شود

اينجا تمام بود و شد و هست‎هايمان

نابود و نيست شد همگي با نمي‌شود

اين است حرفِ آخر اين نسل روسياه

وقتي دگر بيا كه حالا نمي‌شود!