شاعر: سيد حسين هاشمي نژاد

تا به كي دل را ز هجران تو دلداري دهم

تا به كي با ناله قلب خسته را ياري دهم

تا به كي با اشك سوزان و نوایي سوخته

اين دل بيمار شيدا را پرستاري دهم

محرم اسرار من راز مشو نزد كسان

باز گردد عقده‌ام شرح گرفتاري دهم

اي اميد نااميدان مهدي زهرا بيا

تا به عشاق جهان درس فداكاري دهم

ديده‌ام يعقوب‌وار از هجر رويت شد سپيد

يوسف من، بس كه او را رنج بيداري دهم

بنده‌ی بي ارزش عاصي مجنون را بخر

تا به كي دل به عياران بازاري دهم

(هاشمي) در نيمه شب گفت با اشك روان

تا به كي چشمان خود را شوق ديداري دهم؟