شاعر: فروغي بسطامي


كي رفته‌اي ز دل كه تمنا كنم تو را
كي بوده‌اي نهفته كه پيدا كنم تو را
غيبت نكرده‌اي كه شوم طالب حضور
پنهان نگشته‌اي كه هويدا كنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدي كه من
با صد هزار ديده، تماشا كنم تو را
چشمم به صد مجاهده آيينه ساز شد
تا من به يك مشاهده، شيدا كنم تو را
بالاي خود در آينه، چشم من ببين
تا باخبر ز عالم بالا كنم تو را
خواهم شبي، نقاب ز رويت بر افكنم
خورشيد كعبه، ماه كليسا كنم تو را
طوبا و سدره گر به قيامت به من دهند
يك جا فداي قامت رعنا كنم تو را
زيبا شود به كارگه عشق، كار من
هر گه نظر به صورت زيبا كنم تو را