شاعر: يغماى جندقى

آن كه در پرده، دل خلق جهانى برباید

چه قیامت شود آن لحظه كه از پرده برآید؟!

بر فلك آن نه هلال ست، كه انگشتِ تماشا

 مه برآورده، كه ابروى تو بر خلق نُماید!

گر چنین طرّه پریشان گذرى جانب بستان

تا قیامت نفَس باد صبا غالیه ساید

بگشا ناوَك مژگان و به خون كش پر و بالم

 تا نگویند كه بر صید حرم تیغ نشاید