شاعر: حاج غلامرضا سازگار

ز کجا پای نهادیم سر کوی تو بود 

آنچه دیدیم و ندیدم گل روی تو بود 

سجده بر سنگ بلا برد وضو ساخت ز خون 

هر که محراب نمازش خم ابروی تو بود 

چون معلم بخرد درس جنون می‌آموخت 

دل که دیوانه زنجیری گیسوی تو بود 

پای هر قافله از خار رهت آبله داشت 

دست هر سلسله بر سلسله موی تو بود 

هر چه گفتیم و نگفتیم حکایت ز تو داشت 

آنچه خواندیم و نخواندیم هیاهوی تو بود 

آسمان گشت به هر سوی و زمین بوس تو داشت 

مهر پروانه شمع رخ دلجوی تو داشت 

از بیابان عدم تا به گلستان وجود 

همه جا باغ گل از نرگس جادوی تو بود 

غزل میثم بی دست و زبان را بپذیر 

که ز آغاز غزل خوان و ثنا گوی تو بود