عزم سفر كن
شاعر: سپيده كاشانی
ز كعبه عزم سفر كن، به اين ديار بيا!
چو عطر غنچه نهان تا كى؟ آشكار بيا
حريم دامن نرجس شد از تو رشك بهار
گل يگانه گلزار روزگار، بيا
تويى، تو نور محمد، تو جلوهيى ز على
تو سيف منتقمى، عدل پايدار بيا
زمان، گذرگه پژواك نام نامى تست
زمين ز راى تو گيرد مگر قرار، بيا
زلال چشمه تويى، روح سبزه، رمز بهار
بيا كه با تو شود فصلها، بهار بيا
براى آنكه نشانى تو اى مبشر نور
درختخشك عدالت به برگ و بار، بيا
براى آمدنت، گر چه زود هم دير است!
شتاب كن كه برآرى ز شب دمار، بيا
نگاه منتظرانت فسرد و مىترسم
كه پژمرد همه گلهاى انتظار، بيا
فشاندهايم به راهت بسى شكوفه خون
به كربلاى غريبان اين ديار بيا
به انتظار تو تا كى، طلايهدار بهار
تو اى قرار به دلهاى بيقرار بيا
قسم به اشك يتيمان بيا! بيا مهدى
قسم به حسرت دلهاى داغدار، بيا
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}