ویژگیهای محكم و متشابه در آیات قرآنی
خداوند، قرآن را بر تو فرستاد، بخش عمدهی آن را آیات محكمه تشكیل میدهد كه مرجعیّت كتاب در همان آیات است. در كنار آنها آیات متشابه نیز قرار دارد. ولی كسانی كه در دلهایشان كجی هست، پیوسته در پی آیات متشابه میباشند، زیرا فتنه جو و آشوبگر افكار و عقاید میباشند و به دنبال آنند تا با دست یازیدن به چنین آیاتی، آن را مورد سوء استفاده قرار داده، طبق دلخواه خویش تأویل و تفسیر كنند. در حالی كه تأویل صحیح آن را جز از راه خدایی نمیتوان یافت. دانشمندان راستین و استوار، از همین راه رفته چنین گوید: تمامی آیات متشابه و محكم، از یك سرچشمه نشأت گرفته، پس در پشت پردهی ظاهر، حقیقتی نهفته است كه باید آن را یافت و عاقبت جوینده یابنده است. البته این واقعیت را جز خردمندان یادآور نمی شوند.
طبق این آیهی كریمه، بخشی از آیات قرآن متشابه میباشد كه مایهی شُبهه و گاه دست آویزی برای فتنه جویان گردیده است!
اكنون جای این پرسش است: چرا چنین شده و آیات متشابه كدامند كه چنین ویژگی را دارند؟ در پاسخ به این سؤال، ناگزیر از مطرح نمودن مطالب زیر میباشیم:
اِحكام و تشابه
اِحكام در قرآن به سه معنا به كار رفته:1. استوار بودن گفتار یا كرداری كه راه خلل و شبهه در آن بسته باشد. در مقابل آن، متشابه قرار دارد؛ گفتاری نارسا یا كرداری شبهه انگیز.
2. پایدار و ثابت بودن، در مقابل ناپایدار. احكام ثابته در شریعت را محكم گویند، در مقابل احكام منسوخه. چنانچه در باب ناسخ و منسوخ اصطلاح «اِحكام» به كار میرود و بر آیات غیر منسوخه «محكمه» گفته می شود.
3. اِتقان و دقت در عمل یا گفتار، كه براساسی متین و مستحكم استوار بوده باشد، آن را محكم یا مستحكم گویند. چنانچه در سورهی هود آمده: «کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ»(2)آیات قرآنی تماماً حساب شده و با كمال دقت و بر پایهای مستحكم استوار گردیده، آنگاه در بخشهای گوناگون بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نازل گردیده است.
اِحكام- به معنای سوم- تمامی آیات قرآن را در برمی گیرد و به معنای دوم، مخصوص آیات غیر منسوخه است. به معنای نخست صرفاً در مقابل آیات متشابهه به كار رفته است؛ كه این معنا اكنون مورد بحث ما است:
محكم- در مقابل متشابه- به معنای استوار و خلل ناپذیر، از ریشهی «حَكَمَ حكْماً» به معنای «منَعَ منْعاً» گرفته شده است و معنای بازداشتن و جلوگیری از هرگونه اخلال گری و تباهی را میرساند. بدین جهت دهانهی اسب (لگام) را در لغت عرب «حكَمَهُ الفرَس» گویند، زیرا لگام او از سركشی و ناهمواری در حركت بازمی دارد.
راغب اصفهانی گوید: «حكمَ، اصْلُهُ: منَعَ منْعاً لإصلاحٍ» حكم در اصل به معنای منع نمودن و جلوگیری به كار رفته است. البته جلوگیری از اِفساد به جهت اصلاح خواهد بود، لذا هر سخن و گفتاری كه رسا و شبهه ناپذیر باشد و مورد كج فهمی قرار نگیرد، به چنان گفتار- و حتی كرداری- محكم گویند، یعنی مستحكم و خلل ناپذیر.
تشابه نیز در قران به دو معنا به كار رفته:
1. همانند و یك سان بودن، چنانچه در سورهی زمر میخوانیم: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ (3)؛ خداوند بهترین گفتار را فرو فرستاده و آن نوشتهای است [سر تا پا] یك سان و یكنواخت [در نیرومندی بیان و استواری گفتار]. قابل تكرار در تلاوت. آنان كه از پروردگارشان میهراسند، اندام بدنشان از آن به لرزه می افتد.» این خود دلیل بر آن است كه از نزد خداوند فرو فرستاده شده و سخن بشری نیست، زیرا اگر گفتاری همانند گفتار آدمیان بود، هر آینه در آن اختلاف و دگرگونی به چشم میخورد «وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً»(4).
2. شُبهه انگیز بودن، چنانچه گفتار یا كرداری- بر اثر احتمالاتی چند- شبهه برانگیز باشد و مقصود پنهان گردد. در سوره بقره آمده: «إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ» (5). گاوی كه دستور ذبح آن صادر گشته اكنون برای ما -بنی اسرائیل- مایهی شبهه گردیده و روشن نیست كه مقصود، كشتن یك گاو معمولی است یا آنكه در پس پردهی این دستور، رازی نهفته كه ما از آن آگاهی نداریم.
در آیهی 7 سورهی آل عمران «مُتَشَابِهَاتٌ» به همین معنا به كار رفته است. برخی آیات، بر اثر وجوه محتمله، ظاهری شبهه انگیز به خود یافته، دست خوش كج اندیشان قرار گرفته تا با تأویل بردن آنها مایهی فتنه گردند و مردم ساده لوح را از راه به در برند. تشابه، به همین معنای دوم، مورد بحث ما است:
تشابه از ریشهی «شِبْه» اسم مصدر، به معنای «مِثْل و همانند» یا «شَبَه» مصدر، به معنای همانند بودن گرفته شده است، كه این همانندی مایهی شُبهه گردد، زیرا حقیقتْ پنهان گردیده، حق و باطل به هم آمیخته مایهی اشتباه حق به باطل شده است، لذا یك گفتار یا یك كردار حق گونه به صورت باطل جلوه گر گردیده است.
اصطلاحاً در تعریف آن گفتهاند: «ما لا یُنِبیءُ ظاهرُه عن مراده؛ آنچه ظاهر آن مراد واقعیاش را ارائه ندهد». نارسایی لفظ یا عمل موجب گردد كه حقیقت و واقع آن آشكار نباشد.
این تعریف خود نارسا است، زیرا شامل مبهمات نیز می گردد كه نیاز به تفسیر دارند نه تأویل. متشابه باید علاوه بر نارسایی و ابهام، مایهی شبهه و اشتباه نیز باشد. لذا راغب اصفهانی- در تعریف متشابه- بهتر گفته است:
«و المتشابه من القرآن ما اُشكل تفسیره لمشابهته بغیره؛ متشابهات قرآن آن باشد كه تفسیر آن مشكل آید، زیرا نمود آنچه هست را ندارد و به چیز دیگر شباهت دارد.» لذا در مورد قرآن، آن چیز دیگر جز ضلالت و گمراهی نباشد «فَمَا ذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ» (6). پس كلام حق (قرآن كریم) هرگاه نمودی جز حق داشته باشد و به باطل همی ماند، آن را متشابه گویند.
طبق این تعریف، تشابه- در آیات متشابهه- تشابه حق و باطل است كه سخن حق گونهی خداوند، باطل گونه جلوه گر شود.
از این رو، تشابه علاوه بر آنكه بر چهره ی لفظ یا عمل، پردهای از ابهام میافكند، موجب شبهه نیز میباشد. بدین ترتیب هر متشابهی هم به تفسیر نیاز دارد كه رفع ابهام كند و هم به تأویل نیاز دارد تا دفع شبهه كند. لذا تأویل نوعی تفسیر است كه علاوه بر رفع ابهام، دفع شبهه نیز میكند. بنابراین مورد تأویل نسبت به تفسیر، اخصّ مطلق است. هر كجا تأویل باشد، تفسیر نیز هست. تفسیر در مورد مبهمات است كه در محكم و متشابه هر دو وجود دارد و تأویل صرفاً در متشابه است كه هم ابهام و هم تشابه دارد.
تشابه شأنی (نوعی)
در بحث تشابه یك پرسش مهم این است كه آیا تشابه در آیات قرآن، نسبی است یا مطلق؟ آیا متشابه بودن آیات یك واقعیت ذاتی آیات قرآن است و این آیات فی نفسه برای همه متشابه است، گرچه برای دانشمندان امكان رفع تشابه فراهم است! یا آنكه اساساً، برای ارباب بصیرت تشابهی وجود ندارد و وجود تشابه تنها برای آن دسته از مردم است كه علم كافی ندارند؟در پاسخ باید گفت: تشابه برخی از آیات نه نسبی است و نه ذاتی و واقعی، بلكه شأنی و نوعی است. به این معنا كه برخی آیات، به جهت محتوای بلند و كوتاهی لفظ و عبارت، زمینهی تشابه در آنها فراهم است؛ یعنی جای آن را دارد كه تشابه ایجاد كند، زیرا تنگی و كوتاهی قالب، موجب گردیده تا لفظ در اِفادهی معنای مراد- كه بسیار بلند و پهناور است- كوتاه آید و نارسا جلوه كند. نوعاً افراد، با برخورد با این گونه موارد دچار اشتباه و تردید میگردند، زیرا ظاهر عبارت نمی تواند معنا را كاملاً در اختیار بیننده یا شنونده قرار دهد. ولی احیاناً كسانی هستند، با سبق اطلاعات و واقف بودن بر رموز معانی و الفاظ واردهی در قرآن كه دچار این اشكال نگردند، لذا تشابه در قرآن شأنی و نوعی است، نه نسبی و نه واقعی و همگانی.
تشابه اصلی و عرضی
تشابه در آیات قران اساساً دو گونه است: اصلی و عرضی. تشابه اصلی آن است كه به گونهی طبیعی به جهت كوتاهی لفظ و بلندای معنا به وجود آمده است. الفاظ و كلمات موضوعه در لغت عرب، بیشتر برای افادهی معانی كوتاه و سطحی ساخته شده، گنجایش و كشش آن را ندارند تا معانی گسترده و عمیق را افاده كنند. از طرفی هم قرآن ملتزم بوده كه از الفاظ موضوعهی عرب و از شیوههای كلامی آنان استفاده كند «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (7). لذا برای بیان معانی والا به ناچار راه كنایه و مجاز و استعاره را پیمود و این خود، بر عرب غریب مینمود. مثلاً آیهی «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمَى (8)؛ و چون [ریگ به سوی آنان] افكندی، تو نیفكندی بلكه خدا افكند.» اشاره به قدرت ناچیز انسان است در انجام افعال اختیاری خویش، در مقابل عوامل مؤثر در به وجود آمدن آن، كه همگی با اذن الهی انجام میگیرد. درك این معنا برای عرب آن روز دشوار بود، لذا بوی جبر از آن استشمام میگردید.و نیز آیهی «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (9)؛ای كسانی كه ایمان آوردهاید، چون خدا و پیامبر شما را به چیزی فرا خوانند كه به شما حیات میبخشد، آنان را اجابت كنید، و بدانید كه خدا میان آدمی و دلش حایل میگردد [خودفراموشی]. عاقبت نیز به سوی او برانگیخته میشوید.»
در این آیه، مسألهی حیلوله (حایل شدن خدا میان انسان و قلب او) مطرح شده و این تهدیدی است برای كسانی كه از فرامین شرع سرپیچی كنند. اكنون مقصود از این حیلوله چیست؟
ابوالحسن اشعری و پیروان مكتب وی، از این آیه جبر در حیات و غیر ارادی بودن ایمان و كفر را استفاده كرده گویند: كافری كه خداوند مقدّر كرده كافر باشد، اگر اراده كند ایمان آورد و اطاعت فرمان خدا نماید، خداوند مانع او میگردد. هم چنین مؤمنی كه خداوند مقدر كرده مؤمن باشد اگر قصد كفر كند، خدا مانع او می شود.
فخر رازی اشعری این تفسیر را تأیید كرده گوید: «این آیه برخلاف مكتب معتزله است كه قابل به جَبْر نیستند.» (10)
ولی این آیه چیز دیگری را میگوید و مردم را به یك حقیقتی اجتناب ناپذیر رهنمون میسازد. این آیه میگوید كه زندگی واقعی، كه انسان در آن احساس زنده بودن و برخورداری از نعمت حیات مینماید، موقعی به دست میآید كه به قوانین شریعت احترام نهد و هركس در سایهی قانون از حق شرعی خود بهره مند گردد و به حقوق دیگران تجاوز ننماید. چنین جامعه ای در آسایش حیات زندگی میكند. در سایهی شریعت، انسان به واقعیت خویش پی میبرد و انسانیّت بر جامعه حاكم میشود. ولی ممكن است انسان سركش، هم چون حیوان درّنده، در خواستههایی پست زندگی كند. در چنین جامعهای انسانیت فراموش شده، انسان خود را گم میكند. این بزرگترین عقوبتی است كه دامنگیر این گونه انسانها میگردد، لذا انسان با دست خود از خویشتن فاصله گرفته، ره سپار عالم بهیمیّت میگردد. آنگاه است كه: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (11)صدق میكند. «وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ» (12) پس قلب های آنان وارونه و خود را فراموش كردهاند. این همان حیلولهی خداوندی است. بدین ترتیب مراجعهی به سایر آیات نشان میدهد كه مراد از حیلولهی خداوندی، حكومت جبر بر انسان نیست، بلكه این امر در اثر كردار انسان حاصل میشود.
نوعاً آیاتی كه در رابطه با مبدأ و معاد و مسألهی استطاعت (قدرت در اختیار) انسان و مقدار تصرف او در جهان و آیات آفرینش و علل تكلیف و مانند آن بحث می كنند، در زمرهی آیات متشابهه قرار دارند، زیرا معانی، بلند و دقیق است ولی الفاظ مستعمل بسیار كوتاه و نارسا است.
مثلاً آیات مشیّت و علم و ارادهی پروردگار، آیهی امانت و آیهی خلافت و آیات تسخیر آسمان و زمین برای انسان و آیات اذن و آیات هدایت و ضلال و امثال آن متشابه جلوه كردهاند، بدین لحاظ نیاز به تأویل صحیح و مستند دارند.
تشابه عرضی در آن دسته از آیات به وجود آمد كه در آغاز اسلام متشابه نبوده، مسلمانان با سلامت طبع و خلوص نیت با آن برخورد میكردند. بدین لحاظ عموماً معنا و مراد آن را به خوبی درك نموده، هیچ گونه شبههای ایجاد نمیكرد.
ولی پس از به وجود آمدن مباحث جَدَلی و مسایل كلامی و رایج شدن برخی مطالب فلسفی، كه جسته و گریخته به گونهی ناپخته و نارس از یونان به این دیار راه پیدا كرده بود، بر چهرهی بسیاری از آیات هالهای از غبار ابهام نمودار گشت. آیاتی كه تا دیروز از محكمات بود امروز در زمرهی متشابهات درآمد. این بر اثر دست آویزیهای ناروای برخی اهل كلام و ارباب جدل بود كه چهرهی تابناك این گونه آیات را دگرگون ساخت و از درخشش و تابش اولی خود فرو افكند. مثلاً آیهی «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» (13)؛ چهرههایی در آن روز شكفته است، زیرا به پروردگار خویش چشم دوخته است». این آیه- برحسب استعمالات متعارف عرب- چشم داشتن به جایگاه بلند پروردگار را میرساند.
زمخشری گوید: «سمعت سرویّه مستجدیه بمكه وقت الظهر، حین یغلق الناس ابوابهم و یأوون الی مقائلهم، تقول: عَیَیْنَتی نوَیْظره الی الله و الیكم (14)؛ دختركی از مردمان سرو (15) را دیدم به هنگام نیم روز، موقعی كه مردم در آسایش لمیده بودند، گدایی میكرد و چنین میگفت: چشمان كوچك من، به خدا و شما مردم دوخته است.»
این آیه، همانند گفتار این دخترك عرب، چیزی جز چشم داشتن و حالت توقع به خود گرفتن را نمیرساند و عرب به طبع سلیم خود میداند كه این گونه تعبیر، جز معنای یاد شده را اِفاده نمیكند. اكنون چرا مانند ابوالحسن اشعری (متوفای 324) كه شیخ اهل سنت و جماعت و سركردهی اَشاعرهی تا امروز به شمار میرود، این آیه را دگرگون ساخته، آن را به معنای رؤیت بصر» گرفته است؟! اشعری میگوید: «نظر سه گونه است: نظر اعتبار، نظر انتظار و نظر رؤیت.» آنگاه گوید: «نظر اعتبار (عبرت جستن) در قیامت جایی ندارد. نظر انتظار با حرف «الی» مقرون نگردد، مانند آیهی «فَنَاظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ» (16) پس مراد از آیه چیزی جز نظر رؤیت نباشد.»
در جواب این پرسش كه چرا «الی ثواب ربها» را تقدیر نگیریم؟ میگوید: «در قرآن خالی از این تقدیر آمده، باید به ظاهر كلام بسنده شود.» در پاسخ از آیهی «لاَ تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ» (17) میگوید: «مقصود درك بصری در این جهان است نه جهان آخرت. یا آنكه كافران از درك لذت رؤیت پروردگار، در دو جهان محرومند.» (18)
ولی او ندانسته كه نظر توقع (چشم داشت) در كلام عرب با حرف «الی» استعمال میشود. شاعر عرب می گوید:
«انی الیك لما وعدت لناظر *** نظر الفقیر الی الغنیّ الموسر» (19)
و در سخن دخترك (سرویّه)، نظر به سوی خدا و مردم، هر دو یكنواخت، با حرف «إلی» قرین بود و آیهی كریمه از همین قبیل است.
هم چنین آیهی «الرَّحْمانُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» (20) روشن است كه مقصود سُلطه و استیلاء بر عرش تدبیر است. «عرش» كنایه از علمِ به تدبیر جهان میباشد، كما اینكه «كرسی» كنایه از سُلطه و فراگیری سلطنت و حكومت پروردگار است. استیلاء بر عرش تدبیر همان «استواء علی العرش» است. این معنا هیچ گاه موجب شبهه نبوده است تا ارباب جدل آن را به ظاهر لفظی گرفته و به معنای تكیه زدن بر تخت سلطنت پنداشته و لازمهی آن را جسمیت در ساحت قدس الهی دانستهاند.
ابن بطوطه در سفرنامهی خویش آورده: «وارد مسجد دمشق شدم، ابن تیمیّه را بالای منبر دیدم سخن از جسمیّت خدا میگفت و از نشستن خدا بر تخت سلطنت حكایتها میبافت. آن گاه گفت: خداوند از عرش خود نزول اجلال میفرمایند مانند من كه از منبر فرود میآیم. آنگاه بلند شده چند پله فرود آمد، كه غوغا بلند شد. . .» (21) در صورتی كه این گونه استعمال در متعارف عرب همان معنای استیلاء را میدهد، شاعر گوید:
«قد استوی بشر علی العراق. . . من غیر سیف و دم مهراق؛
بشر، بر عراق مستولی گردید. . . بدون شمشیر زدن و ریختن خونی»
نیز آیهی «یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ» (22). استعمال لفظ «ساق» در متعارف عرب كنایه از شدت و وخامت امر است، چنانچه گفتهاند: «و قامت الحرب علی ساق؛ جنگ برپا ایستاد.» یعنی شدت گرفت. كشف ساق كنایه از آمادگی كامل برای انجام كار است. یعنی دامن به كمر زدن، زیرا لازمهی آن كشف ساق پا است.
این آیه طبق استعمال متعارف بر آن دلالت دارد كه روز قیامت اوضاع شدت یافته، رو به وخامت میگذارد و كفار در حالت سختی قرار میگیرند. چنانچه زمخشری در كشاف گفته است (23). ولی اشاعره و اهل تجسیم آن را به ظاهر لفظ گرفته گفتهاند: مقصود، ساق پای خداست كه در آن روز برهنه شود و كفار مأمور به سجود گردند و نتوانند. (24)
تشابه در تفسیر دیگران
برای اِحكام و تشابه تفاسیر بسیاری گفتهاند، كه بیشتر درهم و متداخل بوده و با اندك تفاوتی قابل افتراق و جدایی میباشند. برخی تعیین مصداق كرده یا متشابهات را با مبهمات اشتباه گرفتهاند.علامه طباطبایی (قدس سره) تا شانزده وجه در تفسیر خود آورده و برخی بیشتر كه ذیلاً بدان اشاره میرود:
مثلاً از ابن عباس روایت شده آیات محكمه از قبیل آیهی «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً» (25) و متشابهات از قبیل حروف مقطعه در اوایل سوَر است.
برخی گفتهاند آیات منسوخه، متشابهاتند و آیات ناسخه محكمات؛
یا آنكه محكمات، آیات الاحكام و متشابهات دیگر آیات می باشند؛
محكمات، آیات مربوط به قصص انبیا و امم سالفه و متشابهات، ابهامات وارده در این آیات میباشد؛
آیات متشابهات آیاتی است كه دربارهی صفات باری تعالی آمده است (26)؛
متشابهات آیات مربوط به احوال و اهوال روز قیامت و آخرت است (27)؛
متشابه آن است كه مجمل (مبهم) باشد و معنای روشنی نداشته باشد؛
متشابه مفهومی پیچیده و سر درگم دارد و محكم دلیل روشن و استوار دارد؛
متشابه آن است كه راه رسیدن به معنای آن بسته است، ولی برای محكم راه باز است؛
متشابه آن است كه بیش از یك معنا را متحمل است، ولی محكم بیش از یك معنا را متحمل نیست؛
متشابه آن است كه به بیان و توضیح نیاز دارد و محكم نیاز ندارد؛
متشابه آن است كه عقل برای رسیدن به كنه آن راه ندارد و محكم راه دارد؛
متشابه آن است كه ظاهر عبارت آن مقصود نیست، ولی ظاهر محكم مراد است؛
محكمات آن است كه همگی در تفسیر آن اتفاق نظر دارند، ولی در متشابه اتفاق ندارند؛
متشابه آن است كه تفسیر آن مشكل آید، ولی تفسیر محكم مشكل نباشد. . . (28).
دو فرضیّهی دیگر
اخیراً، دو فرضیهی دیگر در تفسیر محكم و متشابه ارائه شده كه كاملاً غریب مینمایند:1. مرحوم طالقانی برای قرآن دو حالت فرض كرده: پیش از نزول و پس از نزول. حالت پیش از نزول را محكم و حالت پس از نزول را متشابه دانسته گوید: «قرآن دارای دو وجود و دو مرحله است، مرحلهی پیش از نزول و تنزیل و مرحلهی پس از نزول. قرآن، پیش از نزول محكم، ثابت، كلی و نامتغیر است. آن كتابِ محكم و مكنون و جمعی پیش از نزول، ام الكتاب است كه برتر از حواسّ و اندیشهها است و به زبان عربی هم نمیباشد. اصول ثابتی هستند؛ قوانین ثابت جهان و انسان، معرفت مبدأ و توحید و صفات علیا، رابطهی خلق با خالق، مراحل معاد، تكامل، مسؤولیت و تعهد انسان، احكام كلی عقلی و عملی، فروع نظری، فكری و عملی، همه از آن «امّ الكتاب» ناشی میشوند.
آن كتاب محكم و حكیم و ام الكتاب و محفوظ و مكنون، در ظروف اندیشههای گوناگون و زمانها و مكانها و شرایط و استعدادها، به صورت كلمات و آیات متفرق و تفصیلها، تبیین گردیده و قرائت شده است. در نتیجه این آیات مفصّل و تنزّل یافتهی همان محكمات و ام الكتاب است كه در لباس عبارات و كلمات درآمده و متشابه گردیده است. «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً» (29). متشابهات تنها همین نیست كه تشابه در مقصود و معنا داشته باشد، بلكه متشابه از جهت تشابه با محكمات هم هست.» (30)
در این گفتار دو اشتباه به چشم میخورد:
اولاً؛ تشابهِ شُبْهه انگیز و فتنه آفرین، با تشابه به معنایِ هم آهنگ و یكسان بودن مشتبه شده است. در آیهی 7 سورهی آل عمران، متشابهات زمینهای برای فتنه جویان شمرده شده است و قسمتی از آیات قرآنی چنیناند؛ از قبیل آیات صفات و آفرینش و شناخت. . . كه در گنجایش فهم كوته اندیشان درست نیاید. ولی در آیهی 23 سورهی زمر، وصف تمامی كتاب آمده و همهی آیات و سوَر قرآنی، زیبا و شیوا با محتوایی بلند و بیانی رسا جلوه گر شدهاند. تفاوت و اختلافی در میان نیست و این خود شاهد بر صدق كلام خدا است. خلط كردن میان این دو مفهوم شایسته نیست، بلكه یك نوع تفسیر به رأی به شمار میرود.
ثانیاً؛ روشن نیست چرا فرض دو مرحلهای بودن نزول قرآن، كه دارای دو وجود عرشی و فرشی است (گفتار علامه طباطبایی دربارهی نزول دفعی و تدریجی قرآن) در مورد محكم و متشابه قرآن آورده شده است؟
اساساً این سؤال مطرح است كه قرآن صریحاً گفته: «مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ» (31) برخی «محكمات» و برخی «متشابهات» و مقصود همین قرآن موجود است كه بر دو بخش تقسیم شده، ولی چرا صاحب مقال، كلّ قرآن را در دو مرحله فرض كرده كه در مرحلهی علیا، محكم و در مرحلهی سفلی، متشابه است. آنگاه چگونه مردم به مرحلهی علیا دست یابند؟! در حالی كه از نزدیك شدن به متشابه (مرحلهی سفلی) ممنوع میباشند؟!
2. نظریهی دوم از برخی گروههای التقاطی كه افكار الحادی خود را در پوشش اسلام جلوه میدهند (32) ارائه شده:
محكمات آیاتی هستند كه اصول اساسی و دیدگاههای كلی مكتب را بیان میكنند. این اصول استوار و پابرجا بوده، به مثابهی حقایقی ثابت و پایدار میباشند؛ از قبیل اصل هدایت، زوال باطل و پیروزی مستضعفین و محرومان. آیات متشابهه- متقابلاً- مشتمل بر مطالبی است كه خود «اصل» نیستند، اما منبعث از اصول میباشند، لذا فاقد خصلت ثبات و پایداری هستند. محكمات نقش استراتژیك دارند و متشابهات تاكتیكهایی برای پیاده كردن آنها میباشد، لذا در هر زمانی این متشابهات و فروع و تاكتیكها متغیر و متبدل میشوند. متشابهات در حوزهی علوم واقع شده كه پیشرفت علوم طبیعی، سیاسی و اقتصادی باعث قبض و بسط آنها میگردد و بلكه در زمان متأخر ضدّ ارزش و ارتجاعی قلمداد میشوند. بنابراین تمامی آیات الاحكام، اعم از ناسخ و منسوخ جزء متشابهات هستند و نقش تاكتیكی و مرحلهای را ایفا میكنند، لذا هم چنان باب نسخ در احكام قرآن باز است.
گویند: اعتقاد به استمرار نسخ برای خیلیها واقعاً امری دشوار است. این دشواری نشان دهندهی یك محافظه كاری ویران كنندهای است كه طی قرنها سكوت و تحجّر بر اندیشه و ایدئولوژی اسلامی عارض شده است. اینان گمان میكنند كه اگر معتقد به استمرار نسخ باشند عظمت و تقدس قرآن خدشه دار می گردد در حالی كه با این موضع گیری ها، عظمت قران نفی میشود و شایستهی قرار گرفتن در موزهی آثار باستانی میشود. . . (33).
این نظریه، اصول و قواعد شریعت و فروع متفرعهی بر آن را، به جای محكمات و متشابهات قران گرفته است.
شریعت اسلام دارای اصولی ثابت و نامتغیر است كه به نام «قواعد» خوانده میشوند.
تمام احكام فرعی كه با شرایط متحول زمان و مكان قابل تغییر و تبدیل است بر آن اصول ثابت متفرع میباشند. یك فقیه آگاه به احوال و اوضاع زمانه میبایست جریانات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حاضر را از دیدگاه آن قواعد ارزیابی كند، صحت و سقم، سالم و فاسد بودن آنها را بر وفق همان اصول و در چارچوب همان قواعد و پایهها بررسی نموده و تشخیص دهد. این تحول براساس مقتضیات زمان و ناشی از اجتهاد است و به نسخ ایات ربطی ندارد، زیرا نسخ در احكام كلی است نه در فروع و جزئیات متفرّعه. علاوه، این تغییر و تحول در احكام قرآن نیست، زیرا احكام واردهی در قرآن همان احكام كلی و ثابت و اصولی است. اساساً در قرآن حكمی كه قابل تغییر باشد وجود ندارد، قرآن با تمام محتویاتش جاودانه است.
پینوشتها:
1. آل عمران3: 7.
2. هود11: 1.
3. زمر39: 23.
4. نساء4: 82.
5. بقره2: 70.
6. یونس10: 32.
7. زخرف43: 3.
8. انفال8: 17.
9. انفال8: 24.
10. تفسیر كبیر فخر رازی، ج15، ص147-148.
11. حشر59: 19.
12. انعام6: 110.
13. قیامه 75: 22-23.
14. كشاف، ج4، ص 662.
15. سرو. دهكدهی بزرگی در نزدیكی مكه بوده كه مردمان مفلوك و بیچارهای داشته.
16. نمل27: 35.
17. انعام6: 103.
18. رك: الابانه، ص10-19. اللمع، ص61-68.
19. رك: التمهید، ج3، ص 97.
20. طه20: 5.
21. رحله ابن بطوطه، ج1، ص 57.
22. قلم68: 42.
23. تفسیر كشاف، ج4، ص592-594.
24. رك: التمهید، ج3، ص 152 و ص144.
25. انعام6: 151.
26. ابن تیمیه، المنار، ج3، ص 167.
27. شیخ محمد عبده، المنار، ج3، 167.
28. رك: تفسیر المیزان، ج3، ص 31-42. المنار، ج3، ص163-165.
29. زمر39: 23.
30. پرتوی ازقرآن، ج3، ص19-20.
31. آل عمران3: 7.
32. گروه منافقین موسوم به مجاهدین خلق.
33. چگونه قرآن بیاموزیم (دین امیدم قرآن)، ص21-56.
معرفت، محمدهادی؛ (1389)، علوم قرآنی، قم: مؤسسهی فرهنگی تمهید، چاپ پانزدهم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}