نویسنده: محمدهادی معرفت




 

یك گروه از متشابهات تشابه عرضی است كه بر قرآن تحمیل شده است. این گروه از آیه‌های متشابهه برابر با اسلوب و شیوه‌های متعارف عرب بیان شده و خالی از هرگونه غموض و پیچیدگی بوده، در آغاز هرگز ایجاب شبهه نمی‌كرده است. سپس در پی درگیری های عقیدتی و فكری كه در میان گروه‌های مختلف مسلمانان رخ داد، فاجعه‌ی «تشابه» دامنگیر بسیاری از آیات قرآن گردید.
وجود گروه دوم متشابهات، تشابه اصلی، كاملاً طبیعی می نماید؛ زیرا این گونه تشابه در اثر بیان معانی ژرف توسط اَلفاظ متداول عرب- كه برای معانی سطحی ساخته شده- پدید آمد. قرآن در اِفاده‌ی معانی عالیه راهی پیموده كه هم برای عامّه‌ی مردم جنبه‌ی اقناعی داشته باشد و هم علما و دانشمندان را متقاعد سازد. لذا در بیانات خود، بیشتر فنّ خطابه و برهان را به هم آمیخته، از مشهورات و یقینیّات، هر دو یك واحد منسجم ساخته است. با آنكه در ظاهر این دو فن از هم متنافرند، میان آنها سازش داده است؛ و این خود، یكی از دلایل اعجاز قرآن به شمار می‌رود.
ابن رشد اندلسی- دانشمند و فیلسوف معروف- (متوفای سال 595) در این زمینه می‌گوید: «مردم، در برخورد با تعالیم عالیه‌ی شریعت سه دسته‌اند:
دسته‌ی اول، كسانی‌اند كه از حكمت متعالیه برخوردار بوده، صاحب فكر و اندیشه‌اند، در برخورد با حوادث استوار و با متانت رفتار می‌كنند.
دسته‌ی دوم، عامه‌ی مردم هستند كه طبقه‌ی جمهور را تشكیل می‌دهند. اینان ممكن است چندان با علم و دانش سروكاری نداشته باشند اما طبعی سلیم، نیّتی پاك و دلی تابناك دارند.
دسته سوم، میانه‌ی این دو قرار دارند، نه از طبقه‌ی علمای راستین به شمار می‌روند و نه خود را از جمهور مردم به حساب می‌آورند. خود را از سطح همگانی برتر و در ردیف دانشمندان می‌دانند، در صورتی كه صلاحیت عرض اندام در آن عرصه‌ی والا را ندارند.»
گوید: «تشابه، صرفاً درباره‌ی دسته‌ی سوم است، زیرا دانشمندان در سایه‌ی دانش سرشار خود و با اندیشه و متانت شایسته‌ی خویش كه در راه رسیدن به حقایق مبذول می‌دارند، هرگز تشابهی بر سر راه آنان قرار نمی گیرد. طبقه‌ی جمهور، با ذهن صاف و ساده‌ای كه دارند، هیچ گاه شبهه‌ای در تعالیم شریعت احساس نمی‌كنند، زیرا به ظاهر الفاظ و تعابیر بسنده كرده، نگرانی به خود راه نمی‌دهند.»
گوید: «تعالیم شریعت، همچون غذای سالم و پاكیزه برای بدن‌های سالم و طبع‌های ناآلوده، نافع و مفید خواهد بود. كه بیشترین مردم را تشكیل می‌دهند. گرچه برای برخی كه در اقلیّت‌اند زیان آفرین می‌گردد، چنانچه خداوند فرموده: «وَ مَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ‌» (1)؛ یعنی در سایه‌ی تعالیم الهی گمراه نمی‌گردد، جز كسانی كه از مرز طبیعی مردمی بیرون زده‌اند. این حالت، صرفاً در برخی از آیات برای برخی از مردم رخ می‌دهد و در آیاتی است كه از عالم ماورای حسّ سخن گفته، كه در عالم شهود همانندی ندارد. لذا برای تقریب به اذهان، از نزدیك ترین چیزی كه بتواند شاهد و مثالی باشد تا واقع را ارائه دهد، استفاده كرده است. همین امر سبب گردیده تا برخی به ظاهر مثال اخذ كرده، تصور كنند آنچه در تعبیر آمده عین واقع است، از این رو در حیرت و شك باقی می‌مانند. متشابهات كه موجب شبهه می‌گردند، از این قبیل هستند. ولی نه برای دانشمندان و نه برای طبقه‌ی جمهور، زیرا اینان از سلامت طبع و صحت نفس برخوردارند، غذای سالم برایشان كاملاً نافع و مفید می‌افتد. ولی بیرون از این دو دسته كسانی‌اند مریض، كه نفسی ناسالم دارند، غذا هرچند كامل و سالم باشد، بر مذاق اینان لذت بخش و نافع نخواهد بود. لذا خداوند فرموده: «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ (2)؛ اما كسانی كه در دل‌های‌شان انحراف است، برای فتنه جویی و طلب تأویل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پیروی می كنند.»
گوید: «اینان، همان ارباب جَدَل و صاحبان مكتب‌های كلامی می‌باشند». و نیز می‌گوید: «شریعت در تعالیم و برنامه‌های خویش، روشی در پیش گرفته تا طبقه‌ی جمهور بهره مند شده و هم دانشمندان پذیرا باشند. از این رو قران الفاظ و عبارت‌هایی به كار برده كه برای هر دو گروه قابل درك باشد. عامه‌ی مردم به ظاهر مثال بسنده كرده، گمان می‌برند مورد مثال چیزی همانند آن و نزدیك به آن می‌باشد و به همین اندازه قناعت كرده و پیشتر نمی‌روند و دانشمندان نیز حقیقتی را كه در طیّ مثال نهفته دریافت می‌كنند.
مثلاً چون «نور» رفیع‌ترین موجود در عالم حسّ به شمار می‌رود، آن را مورد مثال قرار داده و گفته است: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ...» (3) و با این گونه تصور برای طبقه‌ی جمهور امكان درك موجودات ماورای حسّ فراهم گردیده است، به این معنا كه از آنچه هست با كمك قوه‌ی متخیّله‌ی خود سنجیده، برایشان قابل پذیرش خواهد بود. آنگاه كه شریعت در صفات باری تعالی سخن بگوید، راه شكّ و شبهه را بسته است. پس هرگاه بگوید خدا نور است، حجابی از نور دارد. مؤمنان او را در آخرت نظاره كنند هم چون آفتاب در بلندای روز. برای جمهور هیچ گونه شك و شبهه‌ای رخ نمی‌دهد و به ظاهر این تعابیر گرفته بی‌تردید می‌پذیرند.
هم چنین برای علما شبهه‌ای دست نمی‌دهد، زیرا می‌دانند كه مقصود از این گونه تعابیر تنها مزید علم و یقین است. چه بسا اگر به عامه‌ی مردم گفته شود كه این تعابیر، ظاهری بیش نیست و حقیقت جز این است، در آن صورت نپذیرفته اصلاً زیر بار نروند، زیرا پیش خود چنین تصور می‌كنند كه هرچه قابل حس نباشد وجود ندارد و هر نامحسوسی با عدم مساوی است. مثلاً اگر گفته شود: در آنجا موجودی هست كه دارای جسم نیست و هرچه از لوازم جسمیت می‌دانند در او نیست، امكان تخیّل از آنان برداشته شده و چنین چیزی را معدوم مطلق می‌پندارند. مخصوصاً اگر به آنان گفته شود نه از جهان بیرون است و نه در درون جهان جایی دارد. نه بالا است و نه پایین. لذا هرگز شریعت تصریح به نفی جسمیّت نفرموده، صرفاً گفته: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ...» (4). «لاَ تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ».(5)
گوید: «و اگر تأمل كنی خواهی یافت كه شریعت با آنكه برای مردم در اِفاده‌ی این گونه معانی به مثال پرداخته و راهی جز این وجود نداشت تا آنان را به پذیرش وا دارد، در عین حال علما را بر دقایق و اسرار این گونه تعابیر واقف ساخته، حقایق را بر ایشان مكشوف نموده است.» (6)
پر روشن است در تشبیه غیرمحسوس به محسوس، بهترین مثالی كه می‌تواند كاملاً نمودار ذات حق تعالی باشد همان تشبیه به نور است. حقیقتی كه: «الظاهر فی نفسه و المظهر لغیره؛ خود نمودار خود است، و نمود هر چیزی به او وابستگی دارد». حقیقتی كه: «فی عین الظهور، هو فی غایه الخفاء؛ خود، پیداترین موجود در جهان هستی است، ولی در عین حال حقیقت و كنه آن در نهایت خفا و پنهان از دیدگان است. تاكنون كسی كه حقیقت آن راه نیافته و نخواهد یافت.»
این گونه صفات و نعوت كه خاصّ ذات پروردگار است، مانندی برای آن- در جهان حسّ و شهود- جز نور نمی‌توان یافت. در این زمینه امام فخر رازی و شیخ محمد عبده و علامه‌ی طباطبایی، شیوه‌ی ابن رشد را دنبال كرده‌اند. (7)

پی‌نوشت‌ها:

1. بقره2: 26.
2. آل عمران3: 7.
3. نور24: 35.
4. شوری42: 11.
5. انعام6: 103.
6. رك: ابن رشد اندلسی، الكشف عن مناهج الادله، ص89 و 96-97 و 107.
7. رك: تفسیر كبیر فخر رازی، ج7، ص172. رشید رضا، تفسیر المنار، ج3، ص170. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج3، ص58-62.

منبع مقاله :
معرفت، محمدهادی؛ (1389)، علوم قرآنی، قم: مؤسسه‌ی فرهنگی تمهید، چاپ پانزدهم.