نویسنده: محمدهادی معرفت




 

آیا در قرآن لغات غریبه وجود دارد؟ مقصود از لُغات غریبه، الفاظ و كلمات نامأنوسی است كه شنیدن آن بر طبع گران می‌آید و وجود آن در كلام موجب خلل در فصاحت می‌گردد. چنین الفاظ غریبی هرگز در قرآن نبوده و در شأن قرآن نمی‌باشد، زیرا قرآن در بالاترین مرتبه‌ی فصاحت قرار دارد و هیچ گاه كلمات غریبه در آن به كار نرفته است. آری، غرابت معنای دیگری نیز دارد كه در قرآن به كار رفته است: غرابتِ در عرف محلی. قرآن-احیاناً- الفاظ و كلماتی را مورد استعمال قرار داده كه برای بیشتر عرف محلی تازگی داشته، معنای آن بر آنان چندان روشن نبوده است، زیرا قرآن از لغات تمامی قبایل عرب استفاده كرده، و حتی برخی كلمات را كه ریشه‌های آن از غیر عرب گرفته شده به كار برده است؛ كه بعضاً معانی آنها برای فرد فرد عرب روشن نبوده است.
قرآن گاه برخی كلمات شیوا را كه مورد استعمال قبایل مختلف عرب بوده به كار برده است، گرچه این كلمات احیاناً برای دیگر قبایل تازگی داشته و نامأنوس می‌نموده است. غریب بدین معنا در قرآن وجود دارد و به فصاحت آن خللی نمی‌رساند. قبایل عرب همان گونه كه در امور سیاسی و نظامی و اجتماعی و نیز اقتصادی و فرهنگی از هم پراكنده بودند، از لحاظ زبان و لغت نیز از هم جدا بودند و در حالت پراكندگی به سر می‌بردند. بسیاری از كلمات و اصطلاحات در میان برخی قبایل رواج داشته كه قبایل دیگر از آن بی‌خبر بودند. قرآن از تمامی این لغات بهره جسته و مناسب‌ترین كلمات را از هر قبیله انتخاب كرده و به كار برده است و از این راه یك نوع آگاهی عمومی در دسترس تمامی عرب قرار داده و خود خدمت فرهنگی، ادبی و لغوی به عرب نموده، وحدت لغت در میان عرب ایجاد نموده است. لذا نه فقط استعمال این گونه الفاظ به فصاحت قرآن خللی نمی‌رساند، بلكه یك گونه شیوه‌ی ادبی و فرهنگی فراگیر ایجاد كرده كه عرب از ایجاد آن عاجز بوده است. اینك به نمونه‌هایی از این گونه لغات قبایلی می‌پردازیم.

لغات قبایل

در این زمینه، ابوالقاسم محمد بن عبدالله رساله‌ای نوشته به نام «اللغات» و لغات قبایل عربی را كه در قرآن آمده، برحسب ترتیب سوره‌ها یادآور شده است. در این رساله لغاتی از 30 قبیله‌ی معروف عرب كه در قرآن به كار رفته، آورده است و نیز لغاتی از شهرهای مختلف عربی و دیگر ملت‌های مجاور عرب، كه مجموعاً رساله‌ی لطیفی است و در نوع خود بی‌نظیر. (1)
قبایلی را كه از آنها یاد می‌كند عبارتند از: 1. أزد شنوءة؛ 2. أشعریون؛ 3. أنمار؛ 4. اَوس؛ 5. بنو حنیفة؛ 6. بنوعامر؛ 7. تغلب؛ 8. تمیم؛ 9. ثقیف؛ 10. جذام؛ 11. جرهم؛ 12. حمیر؛ 13. خثعم؛ 14. خزاعة؛ 15. سعد العشیرة؛ 16. سلیم؛ 17. طیّ؛ 18. عذرة؛ 19. عمارة؛ 20. غسّان؛ 21. قریش؛ 22. قیس؛ 23. كنانة؛ 24. كندة؛ 25. لخم؛ 26. مزینه؛ 27. هذیل؛ 28. همْدان؛ 29. هوازن؛ 30. یمامه.
از شهرهایی كه نام می‌برد: 1. حجاز؛ 2. حضرموت؛ 3. سبأ؛ 4. عمان؛ 5. مدین؛ 6. یمامه؛ 7. یمن.
از ملتهای مجاور: 1. اَحباش؛ 2. فرس؛ 3. روم؛ 4. قبط؛ 5. اَنباط؛ 6. سریان؛ 7. عبرانیون؛ 8. بربر.
جلال الدین سیوطی این رساله را در كتاب الاتقان خود خلاصه نموده كه نمونه‌هایی از آن نقل می‌گردد:
از لغت كنانه:‌1. شطره: تلقاءه (بقره2: 144)؛ 2. خَلاق: نصیب (آل عمران3: 77)؛ 3. یعزُب: یعیب (یونس10: 61)؛ 4. دحوراً: طرْداً (صافات37: 9)؛ 5. كنود: كفور (عادیات100: 6)؛
از لغت هذیل: 1. رُجز: عذاب (مدثر74: 5)؛ 2. صلداً: نقیاً (بقره2: 264)؛ 3. مِدراراً: متتابعاً (انعام6: 6)؛ 4. فرقاناً: مخرجاً (انبیا21: 48)؛ 5. عیلة: فاقة (توبه9: 28)؛ 6. ولیجة: بطانة (توبه9: 16)؛ 7. أجداث:قبور (یس36: 51)؛ 8. ذَنوباً: عذاباً (ذاریات51: 59)؛ 9. دُسُر: مسامیر (قمر54: 135)؛ 10. واجفه: خائفه (نازعات79: 8)؛ 11. مَسغبة: مَجاعه (بلد90: 14)
از لغت حمیر: 1. سقایة: اناء (یوسف12: 70)؛ 2. مَسنون: مُنتن (حجر 15: 26)؛ 3. صَرْح: بیت (نمل 27: 43)؛ 4. وبیلاً: شدیداً (مزّمّل 73: 16)؛
از لغت جُرهم: 1. محسور: منقطع (اسراء 17: 29)؛ 2. حَدَب: جانب‌(انبیاء21: 96)؛ 3. ودق: مطر (نور24: 43)؛ 4. ینسلون: یخرجون (انبیا21: 96)؛ 5. حُبُك: طرائق (ذاریات51: 7) (2).

پی‌نوشت‌ها:

1. این رساله در حاشیه‌ی تفسیر جلالین، ج1، ابتدا از ص124 چاپ شده دار احیاء الكتب العربیه- مصر) و نیز مستقلاً به نام «اللغات فی القرآن» به تحقیق دكتر صلاح الدین المنجد چاپ شده (چاپ سوم دارالكتاب الجدید- بیروت). جلال الدین سیوطی در دو جای كتاب «الاتقان» از آن نام می‌برد: چاپ جدید، ج1، ص19 و 91. و آن را تلخیص می‌نماید.
2. برای مزید اطلاع به «الاتقان»، ج2، ص89-104، نوع37. و نیز التمهید، ج5، ص 108-130 رجوع كنید.

منبع مقاله :
معرفت، محمدهادی؛ (1389)، علوم قرآنی، قم: مؤسسه‌ی فرهنگی تمهید، چاپ پانزدهم.