مؤلف: محمدرضا افضلی




 

ترس و لرزه باشد از غیری یقین *** هیچ کس از خود نترسد‌ای حزین
آن حکیمک وهم خواند ترس را *** فهم کژ کرد است او این درس را
هیچ وهمی بی‌حقیقت کی بود *** هیچ قلبی بی‌صحیحی کی رود
کی دروغی قیمت آرد بی‌زر است *** در دو عالم هر دروغ از راست خاست
راست را دید او رواجی و فروغ *** بر امید آن روان کرد او دروغ
ای دروغی که ز صدقت این نواست *** شکر نعمت گو مکن انکار راست
از مفلس گویم و سودای او *** یا ز کشتی‌ها و دریاهای او
بل ز کشتی‌هاش کان پند دل است *** گویم از کل، جزء در کل داخل است

یقین بدان که سبب ترس و اضطرابی که بر تو غالب می‌آید، دیگری است. آن حکمای مدرسه‌ای و اهل استدلال، ترس را معلول قوه وهمیّه دانسته است. اما او این مطلب را درست نفهمیده است. فرض کنیم پدیده‌ی روانی ترس، معلول وهم باشد، اما مگر ممکن است که وهم بدون علت باشد؟ برای مثال: مگر ممکن است که سکّه تقلبی بدون سکّه حقیقی رایج شود؟ هر دروغی که در ظاهر و باطن آدمی ظهور کند از راست نشأت گرفته است.
مخاطب مولانا در این ابیات، انسانی است که وجود صوری او حقیقتی ندارد اما منبعث از هستی مطلق است. اگر کسی دروغ را راست بشمارد، برای این است که در این هستی دروغین، تجلی هستی حقیقی را می‌بیند. از فلسفه‌دان و خیال‌اندیشی‌های او حرف بزنم یا از کشتی‌های لطف و دریاهای قهر حضرت حق؟ از کشتی‌هایش سخن می‌گویم که موجب پند و نصیحت دل‌ها می‌شود. از کلّ، سخن می‌گویم که اجزاء نیز درون آن است.

منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.