فعل حق در بیان مثنوی
پیش معنا چیست صورت بس زبون *** چرخ را معنیش میدارد نگون
تو قیاس از چرخ دولابی بگیر *** گردشش از کیست از عقل منیر
گردش این قالب هم چون سپر *** هست از روح مستّرای پسر
گردش این باد از معنای اوست *** همچو چرخی کان اسیر آب جوست
جرّ و مدّ و دخل و خرج این نفَس *** از که باشد جز ز جانِ پرهوس
گاه جیمش میکند، گه حاء و دال *** گاه صلحش میکند، گاهی جدال
گه یمینش میبرد، گاهی یسار *** گه گلستانش کند، گاهیش خار
هستی، یک عالم معنا یا عالم غیب دارد و یک عالم صورت. عالمِ صورت محدود به زمان و مکان و قید و تعیّن است. عالم معنا، ازلی و ابدی و مطلق است و تابع هیچ شرط و قیدی نیست. گاه مولانا به طور صریحتر میگوید: معنا خداست.
در این ابیات میگوید: صورت یعنی عالم تعیّن و وجودِ مشروط و مقید ما، در برابر معنا که هستی مطلق است، بسیار ناتوان و زبون است و آن هستیِ مطلق چنان عظمتی دارد که افلاک را واژگون میکند یا به تعظیم وا میدارد. مثلاً چرخ آبکشی، دولاب خودش نمیگردد، عقلِ گردانندهای آن را به گردش میآورد. در هستیِ مادی ما نیز حرکت و آثار هستی نتیجهی هستیِ حق و در واقع فعل حق است. گردش و حرکت جسم که همانند سپر، روح را در پس خود نهان میدارد، ناشی از روح نهان است و یا گردش و وزش باد از معنای خودِ باد است؛ یعنی در واقع خدا معنا و منشأ اصلی باد است. برای مثال، باد همانند چرخ آسیاست که آن چرخ، در تصرف جریان آب جویبار است؛ یعنی همان طور که آب در چرخشِ آسیا تصرف دارد، معنای باد نیز در باد تصرف دارد. پس ملکوت باد در دست خداست.
مثال دیگر: دم و بازدم انسان از کیست؟ مسلّماً از جان است و جان نیز هر تصرف و حرکتی کند از اراده الهی است. از حنجره و دهان ما اصواتی خارج میشود: جیم، حاء، دال، یا کلماتی گوناگون و گاه متضاد: گلستان و خار، صلح و جنگ. مخرج این اصوات و حروف هم یکسان نیست: از روی لب، از پشت دندان و از حلق. در همهی این حالات جریان باد از درون سینه و حنجره و دهان میگذرد و آن چه گوناگونی در این جریان پدید میآورد «معانی» الفاظ و عبارات است. پس لفظ و صوت به خودی خود ارزشی و وجودی ندارد، بلکه این معنا و ملکوت است که وجود حقیقی دارد و حقیقت وجود است. «جان پر هوس»؛ یعنی جانی که آرزوها و سوداهای بسیار دارد.
گرچه صرصر بس درختان میکند *** با گیاهِتر، وی احسان میکند
بر ضعیفیِ گیاه آن باد تند *** رحم کرد، ای دل تو از قوّت ملنُد
هم چنین این باد را یزدان ما *** کرده بد بر عاد هم چون اژدها
باز هم آن باد را بر مؤمنان *** کرده بد صلح و مراعات و امان
گفت: المعنی هو الله، شیخ دین *** بحر معناهای ربّ العالمین
جمله اطباق زمین و آسمان *** همچو خاشاکی در آن بحر روان
حملهها و رقص خاشاک اندر آب *** هم ز آب آمد به وقت اضطراب
چون که ساکن خواهدش کرد از مرا *** سوی ساحل افکند خاشاک را
چون کشد از ساحلش در موج گاه *** آن کند با او که آتش با گیاه
مولانا به قصهی هود پیامبر و قوم عاد اشاره میکند و نشان میدهد که جریان باد به دست مشیّت الهی، برای کافران عذاب میشود و هنگامی که به مؤمنان میرسد، به دعای هود، آرام و بیآزار میگذرد. همهی اینها نشانهی آن است که قدرت حقیقی و وجود حقیقی، در عالم غیب و عالم «معنا» است.
«شیخ دین، بحر معناهای ربّ العالمین» همان وجود مبارک پیامبر اسلام است که فرمود: معنا خداست، زیرا هستیِ حقیقی و دائم دارد و ما چون خاشاکی در دست امواج دریای حق و به فعل حق حرکت میکنیم. «آن چه آتش با گیاه میکند»، این است که آن را در خود محو میکند، یا هستیِ ظاهری آن را میگیرد.
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}