شاعر: حاج غلامرضا سازگار

ای طلوع صبحدم نور دگر آورده‌ای

آفتابی بهتر از شمس و قمر آورده‌ای

شاهدی از جان و دل محبوب‌تر آورده‌ای

یا که وجه الله بر اهل نظر آورده‌ای

مصلح کل حجّت ثانی عشر آورده‌ای

مهدی موعود کز خلق خدا او را سلام

آسمان امشب چه سیمای تو روحانی شده

دامنت چون قلب نرگس پاک و نورانی شده

سینه‌ات لبریز از انوار ربّانی شده

صحنه‌هایت روضه‌ی سر سبز رضوانی شده

ماه با لبخند، گرم نور افشانی شده

تا طلوع صبح دور سامره گردد مدام

ای زمین آغوش جان بگشا که جانان است این

سامره تطهیر کن خود را که قرآن است این

آسمان در بر بگیرش یک جهان جان است این

سیزده معصوم را روح است و ریحان است این

قلب قرآن، هستی دین، رکن ایمان است این

خود امام و یازده آباء معصومش امام

ای ز آوای تو قرآن مفتخر قرآن بخوان

ای دمت از فیض عیسی خوب‌تر قرآن بخوان

ای شده پروانه‌ات مرغ سحر قرآن بخوان

ای یگانه مصلح کلّ بشر قرآن بخوان

ای نوایت خوشتر از جان، بر پدر قرآن بخوان

تا ببوسد لعل لب‌های تو را با احترام

سامره جان شد که این نوزاد جانان من است

نرجس پاکیزه دامان گفت ریحان من است

عسکری بوسید لب‌هایش که قرآن من است

عیسی مریم به وجد آمد که این جان من است

شب ندا در داد این ماه فروزان من است

صبح گفتا از زمین تابید خورشیدم به بام

پاک جسم و پاک جان و پاک باب و پاک مام

سر و قد گل چهره شورانگیز لب شیرین کلام

کبریایی جاه و احمد طینت و حیدر مقام

فاطمی خو مجتبایی حلم ثارالله قیام

مو کمند و ابرویش شمشیر و مژگانش سهام

تا که اش گردد شکار و تا که اش افتد به دام

کعبه می‌خندد که آغاز ظهورش در من است

مکّه می‌بالد که آثار عبورش در من است

کوفه می‌نازد که تشریف حضورش در من است

کربلا گوید که اشک و سوز و شورش در من است

دل ندا در داد کاین خورشید نورش در من است

جان به طوف مهدا و چون زائر بیت الحرام

دُرّ دندان پیمبر انتظارش می‌کشد

صورت خونین حیدر انتظارش می‌کشد

سینه‌ی مجروح مادر انتظارش می‌کشد

مجتبی با سوز دیگر انتظارش می‌کشد

زخم ثارالله به پیکر انتظارش می‌کشد

تا نیاید او نیابد زخم قرآن التیام

ای ز پشت ابر غیبت خلق را خورشید و نور

ای فروغت کرده پیش از خلقت عالم ظهور

ای وجودت غایب و خلق جهانت در حضور

یابن کوثر یابن طاها یابن یاسین یابن طور

تو به ما نزدیک‎تر از مایی و ما از تو دور

ما ز تو اعمی و تو پیداتر از ماه تمام

باغبانا بار دیگر در گلستان باز گرد

یوسفا از چاه کنعان سوی کنعان باز گرد

موسیا بر کشتن فرعون و هامان باز گرد

عیسییا تا جان دهی بر جسم بی جان باز گرد

احمدا بر یاری اسلام و قرآن باز گرد

حیدرا در دست تو زیباست تیغ انتقام

کعبه‌ی کعبه صفا بخش صفا رکن حرم

آسمان جود، باران عطا، ابر کرم

باز آی ای از گل عدلت جهان رشک ارم

دین شده بی احترام و کفر گشته محترم

قبله‌ی قومی نساء و دین افرادی درم

هر حرامی بین حلال و هر حلالی را حرام

ای وصالت آرزوی دوستان، هجران بس است

ای به باغ آفرینش باغبان، هجران بس است

ماه کنعان، آفتاب مصر، جان هجران بس است

سیّدی الغوث الغوث الامان، هجران بس است

مصلح کل مهدی صاحب زمان، هجران بس است

تا به کی «میثم» بریزد بی تو خون دل به جام