شاعر: محبوبه عباسی

دو چشمم، مرمرین از بارش غم بود، باور کن

و پشتم از غم هجران تو خم بود، باور کن

میان بیت بیت شعر من بغضی نهان می‌شد

وجودم غرق در، دریای ماتم بود، باور کن

کجایی، ای حضور مبهم زیبای فرداها

که تفسیر نگاهم واژه غم بود، باور کن

میان موج‌های التماس و غربت و هجران

دو دستم عاشق دامان خاتم بود، باور کن

بیا دیگر که سهراب وجودم زخمی زخمیست

که بی تو نوشدارو جرعه‌ای سم بود، باور کن

هزاران جمعه بی تو تا خدا رفتم ولی افسوس

که در راهم صفای همسفر کم بود، باور کن