شاعر: سید محمد میرهاشمی

کو آتشی که شعله زند بر وجود من

کو شعله‌ای که آب کند تار و پود من

دل سوزد از شراره بی اعتناییت

جانا عنایتی بنما بر وجود من

پیشانی‌ام به نقش و نگارت مزین است

نازت کشیده عکس نیاز سجود من

گر سینه چاک دوست بدانم که دل خطاست

عشق عزیز یار کجا و حدود من

آن یار دلنواز اگر هم مرا زند

بر او سلام و حمد و ثنا و درود من

ای مهر روح پرور تو مانع سقوط

ای نام دلربای تو ذکر صعود من

یارا نثار محضر پاک تو خون من

جانا فدای عشق تو بود و نبود من

از ذره هم ذلیل‌ترم در حریم تو

نور ولایت است دلیل نمود من

مهر علی و آل ضمیمه اگر نبود

دیگر بها نداشت قیام و قعود من

با نامه سیاه مرا رو سپید کن

باشد دعای سبز فرج چون سرود من