چشش، کشش، کوشش
همیشه اصل، فرع خود را میجوید. این سنت الهی است؛ مثلاً از بازگشت اجزاء به اصل خود، وضع ذرات آب است. باد میوزد و این ذرات را به صورت بخار و بعد به صورت ابر در میآورد. ابر، باران میشود و باران به دریا میریزد.
مؤلف: محمدرضا افضلی
آب اندر حوض اگر زندانی است *** باد، نشفش میکند که ارکانی است
میرهاند میبرد تا معدنش *** اندک اندک تا نبینی بردنش
وین نفس جانهای ما را همچنان *** اندک اندک دزدد از حبس جهان
تا الیه یصعد اطیاب الکلم *** صاعداً منّا الی حیث علم
پارسی گوییم یعنی این کشش *** زآن طرف آید که آمد آن چشش
چشم هر قومی به سویی مانده است *** کآن طرف یک روز ذوقی رانده است
ذوق جنس از جنس خود باشد یقین *** ذوق جزء از کلّ خود باشد یقین
همیشه اصل، فرع خود را میجوید. این سنت الهی است؛ مثلاً از بازگشت اجزاء به اصل خود، وضع ذرات آب است. باد میوزد و این ذرات را به صورت بخار و بعد به صورت ابر در میآورد. ابر، باران میشود و باران به دریا میریزد. این کار را باد انجام میدهد که از ارکان اربعه یا عناصر چهارگانه هستی است. این کار چنان ظریف انجام میگیرد که دیده نمیشود. جان آدمی هم مانند آبی در حوض تن زندانی است و آنچه ذره ذره جان ما را از حبس تن میرهاند نفسها و لحظههاست که از یک سو ما را به کمال میرساند و از سوی دیگر به پایان زندگی این جهانی میبرد. در قرآن نیز آمده است: (إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ)؛ نفسهای ما در این واژههای برگزیده (ستایش پروردگار) همچون تحفههایی از ما به سرای جاودان بالا میرود.
عرفا معتقدند که روی آوردن انسان به حق، کوششی است که سبب ان کشش و جذبه حق است. اما پیش از آنکه این کشش آغاز شود، پروردگار مزه معرفت خود را به انسان میچشاند و این چشش مقدّم بر کشش است.
ذوق به معنای همین چشش و چشیدن است. مولانا میگوید: انسان به چشیدن مزهی خوشآیند هر چیز، به آن علاقه پیدا میکند و با اندک آگاهی و شناخت و کسب معرفت از اسرار حق به سوی حق کشیده میشود.
کشش دو چیز یا دو کس که با هم مناسب کافی دارند، قطعی است. اما نوع دیگر کشش، کشش جزء و کلّ است؛ مثل کشش انسان به خدا که از باب مناسبت است که حق تکریم نمود: (وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ)؛ و هم از باب کشش جزء به کلّ و یا کشش فرع به اصل و اصل به فرع است که فرمودند: (وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی).
دوست دارد یار این آشفتگی *** کوشش بیهوده به از خفتگی
آن که او شاه است او بیکار نیست *** ناله از وی طرفه، کو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمانای پسر *** «كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»ای پسر
اندر این ره میتراش و میخراش *** تا دم آخر، دمی فارغ مباش
تا دم آخر، دمی آخر بود *** که عنایت با تو صاحب سرّ بود
هر که میکوشند، اگر مرد و زن است *** گوش و چشم شاه جان بر روزن است
سخن دربارهی رابطه پروردگار با بندگان است. انسانِ سالک همواره و در همه حال باید در حال کوشش و تلاش، جهت تقویت ارتباط بیشتر با پروردگار باشد و در مسیر سیر و سلوک الیالله دمی بیکار نباشد، زیرا سستی و تنبلی، سرطانی است که اگر ویروس آن در سالک نفوذ کند، رابطه را منقطع میسازد و سالک در سراشیب هلاکت و نابودی قرار میگیرد. بنابراین مولانا میگوید: کوشش یک اصل و تلاش یک امر ضروری و اجتناب ناپذیر است؛ اگر چه هدفمند به نظر نرسد.
برای جلب عنایت یار و پروردگار تا دم آخر باید کار کرد، چرا که خداوند متعال نیز دائم در کار و در موقعیت جدید است. پس اصل بر حرکت میباشد، زیرا حق شاهد اعمال درونی و بیرونی توست: «گوش و چشم شاه جان بر روزن است». حتی اگر بیمار هم نیستی، ناله را فراموش مکن و تا لحظهی آخر بکوش و بدان که سرانجام لحظهای خواهد آمد که عنایت حق با تو همراز و همراه شود و اسراری از غیب با تو بگوید. در سوره الرحمن، آیه 29 میخوانیم: (كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ) او هر روز دست در کاری دارد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
میرهاند میبرد تا معدنش *** اندک اندک تا نبینی بردنش
وین نفس جانهای ما را همچنان *** اندک اندک دزدد از حبس جهان
تا الیه یصعد اطیاب الکلم *** صاعداً منّا الی حیث علم
پارسی گوییم یعنی این کشش *** زآن طرف آید که آمد آن چشش
چشم هر قومی به سویی مانده است *** کآن طرف یک روز ذوقی رانده است
ذوق جنس از جنس خود باشد یقین *** ذوق جزء از کلّ خود باشد یقین
همیشه اصل، فرع خود را میجوید. این سنت الهی است؛ مثلاً از بازگشت اجزاء به اصل خود، وضع ذرات آب است. باد میوزد و این ذرات را به صورت بخار و بعد به صورت ابر در میآورد. ابر، باران میشود و باران به دریا میریزد. این کار را باد انجام میدهد که از ارکان اربعه یا عناصر چهارگانه هستی است. این کار چنان ظریف انجام میگیرد که دیده نمیشود. جان آدمی هم مانند آبی در حوض تن زندانی است و آنچه ذره ذره جان ما را از حبس تن میرهاند نفسها و لحظههاست که از یک سو ما را به کمال میرساند و از سوی دیگر به پایان زندگی این جهانی میبرد. در قرآن نیز آمده است: (إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ)؛ نفسهای ما در این واژههای برگزیده (ستایش پروردگار) همچون تحفههایی از ما به سرای جاودان بالا میرود.
عرفا معتقدند که روی آوردن انسان به حق، کوششی است که سبب ان کشش و جذبه حق است. اما پیش از آنکه این کشش آغاز شود، پروردگار مزه معرفت خود را به انسان میچشاند و این چشش مقدّم بر کشش است.
ذوق به معنای همین چشش و چشیدن است. مولانا میگوید: انسان به چشیدن مزهی خوشآیند هر چیز، به آن علاقه پیدا میکند و با اندک آگاهی و شناخت و کسب معرفت از اسرار حق به سوی حق کشیده میشود.
کشش دو چیز یا دو کس که با هم مناسب کافی دارند، قطعی است. اما نوع دیگر کشش، کشش جزء و کلّ است؛ مثل کشش انسان به خدا که از باب مناسبت است که حق تکریم نمود: (وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ)؛ و هم از باب کشش جزء به کلّ و یا کشش فرع به اصل و اصل به فرع است که فرمودند: (وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی).
دوست دارد یار این آشفتگی *** کوشش بیهوده به از خفتگی
آن که او شاه است او بیکار نیست *** ناله از وی طرفه، کو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمانای پسر *** «كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»ای پسر
اندر این ره میتراش و میخراش *** تا دم آخر، دمی فارغ مباش
تا دم آخر، دمی آخر بود *** که عنایت با تو صاحب سرّ بود
هر که میکوشند، اگر مرد و زن است *** گوش و چشم شاه جان بر روزن است
سخن دربارهی رابطه پروردگار با بندگان است. انسانِ سالک همواره و در همه حال باید در حال کوشش و تلاش، جهت تقویت ارتباط بیشتر با پروردگار باشد و در مسیر سیر و سلوک الیالله دمی بیکار نباشد، زیرا سستی و تنبلی، سرطانی است که اگر ویروس آن در سالک نفوذ کند، رابطه را منقطع میسازد و سالک در سراشیب هلاکت و نابودی قرار میگیرد. بنابراین مولانا میگوید: کوشش یک اصل و تلاش یک امر ضروری و اجتناب ناپذیر است؛ اگر چه هدفمند به نظر نرسد.
برای جلب عنایت یار و پروردگار تا دم آخر باید کار کرد، چرا که خداوند متعال نیز دائم در کار و در موقعیت جدید است. پس اصل بر حرکت میباشد، زیرا حق شاهد اعمال درونی و بیرونی توست: «گوش و چشم شاه جان بر روزن است». حتی اگر بیمار هم نیستی، ناله را فراموش مکن و تا لحظهی آخر بکوش و بدان که سرانجام لحظهای خواهد آمد که عنایت حق با تو همراز و همراه شود و اسراری از غیب با تو بگوید. در سوره الرحمن، آیه 29 میخوانیم: (كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ) او هر روز دست در کاری دارد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}