مؤلف: محمدرضا افضلی




 

هرچه غیر اوست استدراج توست *** گرچه تخت و ملکتست و تاج توست

مولانا می‌گوید: غیر حق، مایه‌ی هلاکت تدریجی تو است؛ گرچه آن چیز تخت و سلطنت و تاج شاهانه باشد. «دگرها»، عوامل این جهانی‌اند که ما به آنها دل خوش می‌کنیم. استدراج، کارهای خارق‌العاده است که از مدعیان سر می‌زند و ساده‌دلان را در دام آنها می‌اندازد. اما در حقیقت مکر الهی است و پروردگار با جلوه دادن این مدعیان، بدی‌های آنها را پنهان می‌کند تا در قهقرای خودبینی و انکار فرو روند، به همین دلیل مکر و استدراج غالباً با هم می‌آید. جلال و شکوه این جهانی هم نوعی استدراج است.

مست بودند از تماشای اله *** وز عجایب‌های استدراج شاه
این چنین مستی است ز استدراج حق *** تا چه مستی‌ها کند معراج حق
دانه‌ی دامش چنین مستی نمود *** خوان انعامش چه‌ها داند گشود
مست بودند و رهیده از کمند ***‌های هوی عاشقانه می‌زدند
یک کمین و امتحان در راه بود *** صرصرش چون کاه که را می‌ربود
امتحان می‌کردشان زیر و زبر *** کی بود سرمست را زینها خبر
خندق و میدان به پیش او یکی است *** چاه و خندق پیش او خوش مسلکی است

هاروت و ماروت، دو فرشته‌ی مقرب بودند و در پیوند با روح مطلق، گویی حق را تماشا می‌کردند و مست می‌شدند، اما این مستی از «استدراج» بود؛ یعنی آن امکان و توانایی و کمالی که ظاهر است و سالک را مغرور می‌کند و به جایی نمی‌رساند. وقتی مستیِ استدراج تا این حد است، مستی کسی که چون پیامبر در معراج به پیشگاه حق راه یافته، چه اندازه باید باشد!! دام، همان استدراج است و خوان انعام، معراج یا به طور کلی دیدار حق است. «رهیده از کمند»، یعنی آزاد از زندگی نفسانی و مادی، در زمانی که هنوز به زمین نیامده بودند. «امتحان»، امتحان حق است و مانند «باد صرصر» که قوم عاد را نابود کرد، همه‌ی عبادت هاروت و ماروت را بر باد داد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول