شاعر: محمدحسین غروی اصفهانی

ربیع است و دل بر جمال تو شایق

نه بر لاله و ارغوان و شقایق

ربودی تحمل ز من گل ز بلبل

چو لیلی ز مجنون و عَذرا ز وامق

به بوی خوش گل شود مست بلبل

به بوی تو دیوانه بیچاره عاشق

نه چون خط نیکویت اندر ریاحین

نه چون سنبل مویت اندر حدایق

نه زیباست با قامتت شاخ طوبی

نه لایق به سرو قدت  نخل باسق

تویی دوحه بوستان معارف

تویی گلبن گل ستان حقایق

تویی عقل اقدم تویی روح عالم

محیط دوایر مدار مناطق

تویی منطق حق و فرمان مطلق

إلی الحق داع و بالحق ناطق

إمام الهدی صالح بعد صلح

دلیل الوری صادق بعد صادق

حلیف التّقی جعفر بن محمد

کثیر الفواضل عظیم السوابق

دلیل حقیقت لسان شریعت

اما طریقت به کل الطرائق

ز منصور مخذول چندان بلا دید

لقد کان تنهدّ منه الشواهق

سر اهل ایمان سر و پای عریان

بسی رفت در محفل آن منافق

نگویم ز گفت شنودش که بودش

کَسَم الأفاعی و حد البوارق

چنان تلخ شد کامش از جور اعدا

که شد سم قاتل بر او شهد فایق