شاعر: عليرضا سپاهى لائين

دشت غوغا بود، غوغا بود، غوغا در غدير

موج مى‏زد سيل مردم مثل دريا در غدير

در شکوه کاروان آن روز با آهنگ زنگ‏ 

بى‏گمان بارى رقم مى‏خورد فردا در غدير

اى فراموشان باطل سر به پايين افکنيد 

چون پيغمبر دست حق را برد بالا در غدير

حيف اما کاروان منزل به منزل مى‏گذشت‏ 

کاروان مى‏رفت و حق مى‏ماند تنها در غدير!!