بوی سیبستان وحدت وجود در مثنوی
فرمان الهی به موجودات مجرد این است که به قالبهای محسوس درآیید. آنها بیدرنگ به قوالب محسوس در میآیند و دوباره فرمان الهی میرسد که از قوالب محسوس بیرون آیید و مجرد شوید و این قانون شامل انسان، حیوان، نبات و
مؤلف: محمدرضا افضلی
امر آید در صور رو در رود *** باز هم از امرش مجرد میشود
پس له الخلقُ له الامرش بدان *** خلق صورت امر جان راکب بر آن
راکب و مرکوب در فرمان شاه *** جسم بر درگاه و جان در بارگاه
چون که خواهد که آب آید در سبو *** شاه گوید جیش جان را که ارکبوا
باز جانها را چو خواند در علو *** بانگ آید از نقیبان که انزلوا
بعد ازین باریک خواهد شد سخن *** کم کن آتش هیزمش افزون مکن
تا نجوشد دیگهای خرد زود *** دیگ ادراکات خُرد است و فرود
فرمان الهی به موجودات مجرد این است که به قالبهای محسوس درآیید. آنها بیدرنگ به قوالب محسوس در میآیند و دوباره فرمان الهی میرسد که از قوالب محسوس بیرون آیید و مجرد شوید و این قانون شامل انسان، حیوان، نبات و جماد و به طور کلی همهی موجودات میشود. پس معنا و حقیقت آیه: (أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ) این است. خلق، صورت ظاهر و امر جان است که سوار بر عالم خلق شده و بر آن مسلط و حاکم است. سوار و مرکوب هر دو تحت فرمان شدهاند، جسم در آستان و درگاه است و جان در بارگاه. پس عالم روح و جسم تحت فرمان الهی هستند، منتها قرب روح به حضرت حق بیشتر از جسم است.
وقتی شاه عالمِ وجود اراده نماید که آب روح در سبوی جسم درآید، به سپاه روح فرمان دهد که بر مرکوب ابدان و اجسام سوار شوید و به سوی عالم محسوسات حرکت کنید. باز وقتی که حضرت شاه وجود، آن جانها را به سوی جهان برین فراخواند، فرشتگان بانگ زنند که فرود آیید. زین پس، سخن، دقیق و حساس خواهد شد، پس آتش را کم کن و هیزم آن را زیاد مکن. تا مبادا دیگهای کوچک به جوش آیند. معمولاً دیگ درک و فهم عامهی مردم زود به جوش میآید.
پاک سبحانی که سیبستان کند *** در غمام حرفشان پنهان کند
زین غمام بانگ و حرف و گفتوگو *** پردهای کز سیب ناید غیر بو
باری افزون کش تو این بو را به هوش *** تا سوی اصلت برد بگرفته گوش
بو نگهدار و بپرهیز از زکام *** تن بپوش از باد و بود سرد عام
تا نینداید مشامت از اثر *** ای هواشان از زمستان سردتر
چون جمادند و فسرده و تن شگرف *** میجهد انفاسشان از تل برف
چون زمین زین برف در پوشد کفن *** تیغ خورشید حسامالدین بزن
پاک و منزه است خداوند سبحانی که باغستانی از سیب پدید میآورد و سپس پدید میآورد و سپس سیبهای معانی را در پوششی از برگ و شاخهها پنهان میکند. حضرت حق میوهها و ثمرات حقایق و اسرار را در پردهای از کلمات و حروف میپوشاند تا نااهلان به معانی آن راه نیابند. به هر حالای طالب حقیقت! تا میتوانی این بوی وحدت و یگانگی را به کمک عقل و هوشت بیشتر استشمام کن، تا آن بوگوش تو را بگیرد و به سوی اصلت ببرد. بوی وحدت را حفظ کن و بر استشمام بوی حقیقت پایدار باش و از بیماری زکام حذر کن و تنت را از هویّت سرد عوام الناس بپوشان. تا مصاحبت و مجالست با آنان مشام دلت را اندوده نکند و از کار نیندازد، زیرا حال و هوای روحی و شخصیتی آنان از گرمای حقیقت بهرهای ندارد و حتی از زمستان هم سردتر است. هرگاه دیدی که زمینِ روحت از سردی و انجماد روحی آنان تأثیر پذیرفت، شمشیر خورشید مردان خدا را بر آن بزن.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
پس له الخلقُ له الامرش بدان *** خلق صورت امر جان راکب بر آن
راکب و مرکوب در فرمان شاه *** جسم بر درگاه و جان در بارگاه
چون که خواهد که آب آید در سبو *** شاه گوید جیش جان را که ارکبوا
باز جانها را چو خواند در علو *** بانگ آید از نقیبان که انزلوا
بعد ازین باریک خواهد شد سخن *** کم کن آتش هیزمش افزون مکن
تا نجوشد دیگهای خرد زود *** دیگ ادراکات خُرد است و فرود
فرمان الهی به موجودات مجرد این است که به قالبهای محسوس درآیید. آنها بیدرنگ به قوالب محسوس در میآیند و دوباره فرمان الهی میرسد که از قوالب محسوس بیرون آیید و مجرد شوید و این قانون شامل انسان، حیوان، نبات و جماد و به طور کلی همهی موجودات میشود. پس معنا و حقیقت آیه: (أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ) این است. خلق، صورت ظاهر و امر جان است که سوار بر عالم خلق شده و بر آن مسلط و حاکم است. سوار و مرکوب هر دو تحت فرمان شدهاند، جسم در آستان و درگاه است و جان در بارگاه. پس عالم روح و جسم تحت فرمان الهی هستند، منتها قرب روح به حضرت حق بیشتر از جسم است.
وقتی شاه عالمِ وجود اراده نماید که آب روح در سبوی جسم درآید، به سپاه روح فرمان دهد که بر مرکوب ابدان و اجسام سوار شوید و به سوی عالم محسوسات حرکت کنید. باز وقتی که حضرت شاه وجود، آن جانها را به سوی جهان برین فراخواند، فرشتگان بانگ زنند که فرود آیید. زین پس، سخن، دقیق و حساس خواهد شد، پس آتش را کم کن و هیزم آن را زیاد مکن. تا مبادا دیگهای کوچک به جوش آیند. معمولاً دیگ درک و فهم عامهی مردم زود به جوش میآید.
پاک سبحانی که سیبستان کند *** در غمام حرفشان پنهان کند
زین غمام بانگ و حرف و گفتوگو *** پردهای کز سیب ناید غیر بو
باری افزون کش تو این بو را به هوش *** تا سوی اصلت برد بگرفته گوش
بو نگهدار و بپرهیز از زکام *** تن بپوش از باد و بود سرد عام
تا نینداید مشامت از اثر *** ای هواشان از زمستان سردتر
چون جمادند و فسرده و تن شگرف *** میجهد انفاسشان از تل برف
چون زمین زین برف در پوشد کفن *** تیغ خورشید حسامالدین بزن
پاک و منزه است خداوند سبحانی که باغستانی از سیب پدید میآورد و سپس پدید میآورد و سپس سیبهای معانی را در پوششی از برگ و شاخهها پنهان میکند. حضرت حق میوهها و ثمرات حقایق و اسرار را در پردهای از کلمات و حروف میپوشاند تا نااهلان به معانی آن راه نیابند. به هر حالای طالب حقیقت! تا میتوانی این بوی وحدت و یگانگی را به کمک عقل و هوشت بیشتر استشمام کن، تا آن بوگوش تو را بگیرد و به سوی اصلت ببرد. بوی وحدت را حفظ کن و بر استشمام بوی حقیقت پایدار باش و از بیماری زکام حذر کن و تنت را از هویّت سرد عوام الناس بپوشان. تا مصاحبت و مجالست با آنان مشام دلت را اندوده نکند و از کار نیندازد، زیرا حال و هوای روحی و شخصیتی آنان از گرمای حقیقت بهرهای ندارد و حتی از زمستان هم سردتر است. هرگاه دیدی که زمینِ روحت از سردی و انجماد روحی آنان تأثیر پذیرفت، شمشیر خورشید مردان خدا را بر آن بزن.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}