مؤلف: محمدرضا افضلی




 
عشق مستسقی است مستسقی طلب *** در پی هم این و آن چون روز و شب
روز بر شب عاشق است و مضطر است *** چون ببینی شب برو عاشق‌تر است
این گرفته پای آن آن گوش این *** این بر آن مدهوش و آن بی‌هوش این
در دل معشوق جمله عاشق است *** در دل عذرا همیشه وامق است
در دل عاشق به جز معشوق نیست *** در میانشان فارق و مفروق نیست
بر یکی اشتر بود این دو درا *** پس چه زر غباً بگنجد این دو را
هیچ کس با خویش زر غبّاً نمود *** هیچ کس با خود به نوبت یار بود
آن یکی‌ای نه که عقلش فهم کرد *** فهم این موقوف شد بر مرگ مرد
ور به عقل ادراک این ممکن بدی *** قهر نفس از بهر چه واجب شدی

عشق، سخت تشنه است و تشنه را می‌جوید. عشق، خواهان عاشق است. عشق و عاشق مانند روز و شب دائم در پی یک‌دیگرند و هم‌دیگر را می‌طلبند:

عاشقان هر چند مشتاق جمال دلبرند *** دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشق‌ترند

حتی لحظه‌ای از جست‌وجو باز نمی‌ایستند و لحظه‌ای از دنبال کردن هم‌دیگر درنگ نمی‌کنند. این، پای او را گرفته و او گوش این را. این، شیفته‌ی اوست و او شیفته‌ی این. دلِ معشوق آکنده از عاشق است؛ چنان که در دل عذرا همیشه وامق است. (1)
در دل عاشق نیز به جز معشوق، چیز دیگری نیست. دو وجود جداگانه‌ای که یکی از دیگری جدا شود، در کار نیست. عاشق و معشوق یک هستی بیش ندارند و آن هستی معشوق است، یا بهتر بگوییم: هستی عشق. عاشق و معشوق هر دو، مظهرِ وجود حقیقی هستند. پس چگونه ممکن است که عاشق و معشوق به دیدارهای گاه‌گاه قانع شوند؟ آیا این امکان دارد که کسی با خودش گاه‌گاه قرار ملاقات بگذارد؟ وحدت حقیقی میان عاشق و معشوق مطلبی نیست که عقل جزئی بتواند آن را درک کند. اگر درک این لطیفه‌ی ربّانی برای عقل میسور بود، پس چرا در طریق الهی مبارزه با نفس اماره واجب شده است. پادشاه عقل و هوش (پروردگار) با آن همه رحمتی که دارد، چه لزومی احساس می‌شد که از زبان موسی به پیروان سامری در آیه‌ی 54 سوره بقره بفرماید: (فَتُوبُوا إِلَى‏ بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ)؛ به سوی پروردگارتان بیایید و نفس‌های خود را بکشید.

پی‌نوشت‌:

1. وامق و عذرا دو قهرمان قصه عاشقانه‌ای هستند که شاعر دربار محمود غزنوی آن را به نظم درآورده بود. عذرا نام معشوقه‌ی وامق است.

منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول