پینه دست تو
پینه دست تو گندمکار بود زارع دشت تبسم زار بود هیچ کس هم مخفی از دیدت نشد بسکه چشمان تو مردم دار بود
شاعر: رضا جعفری
پینه دست تو گندمکار بود
زارع دشت تبسم زار بود
هیچ کس هم مخفی از دیدت نشد
بسکه چشمان تو مردم دار بود
حس میلادت شکست کعبه شد
بوی این طوفان تلاطم بار بود
گفت تسبیح و شکست و باز شد
جنبه این ظرف کم مقدار بود
هر انا الحق لایق شمشیر نیست
سهم بی مغزان طناب دار بود
از تمام ذرهها پرسیدهام
حضرت خورشید شبنم خوار بود
قصه روح تو با اطراف خود
غصه آیینه و دیوار بود
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}