شاعر: محمدعلی جعفریان


کعبه را صفا دادی، با رُخ اهورایی
دل ز دلبران بردی، ای خدای زیبایی
کعبه عاشقِ رویت، دل پریشِ گیسویت
این چنین ز دستش شد، رشته شکیبایی
جلوه اهورا دید، ناگهان بغل بگشود
دل ز دست صبرش شد، زان همه فریبایی
ای عجب که دریا را، چون صدف به جان پرورد
تا سه شب محاقی شد1، تا سه روز رویایی
بی کران نمی‌گنجد، در بسیط تنگ گل
آسمان نمی‌ماند، در حصار تنهایی
تا ز طور سینین شد، جلوه‌گر جمال تو
سینه‌های عاشق شد، همچو طور سینایی
عاشقانه می‌چرخد، تا ابد به دور تو
زهره از سر مستی، مشتری ز شیدایی
قبله گاه رندان شد، طرّه چلیپایی
از جمال زیبایت، همچو حیرتستان شد
مردم همه مردم، پیش چشم گیرایی
دل گِلی مجسم شد، تو! پرنده‌اش کردی
جان به گل تو بخشیدی، با دم مسیحایی
با دو بیتی سرخی، از غم تو می مویم
در شب نزول تو، ای تمام تنهایی
ذوالفقار حکمت را، از غلاف خود برکش
سر ز جهل ما افکن، ای خدای دانایی
شام روز آدینه، رجعت ار ز نو سازی
ذره را کنی خورشید، قطره را تو دریایی

 

پی‌نوشت:

1- اشاره به سه روز و سه شب که فاطمه بنت اسد(س) در کعبه مهمان خدا بود.